eitaa logo
هیات رزمندگان اسلام
1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
ارتباط با ادمین 👈 @Tanha3340
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهید والامقام علی پیرونظر از لحظه اعزام به قلم خود شهید سه ماه قبل از شهادت قسمت 2⃣ چهارشنبه ۶۶/۸/۶صبح وقتی بیدار شدم دیدم شاهده بالای سرم نشسته و داره با من صحبت می کنه که اگر تو بری من تنهایی چیکار کنم ؟ کی بهم کمک کنه .اگر دلم درد بگیره کی به دادم برسه موقع بدنیا آمدن بچه کی کنارم باشه وامثال اینها ........ بلند شدم بی خبر رفتم ومقدار ی حلیم خریدم وبعد از صبحانه او را به محل کارش رساندم بعد رفتم سپاه . سراغ محمد ولی نبود رفتم خانه بعد لوازم را جمع کردم وبا مادرم و همسایه ها خداحافظی کردم وبعد برگشتم خانه پدر خانم وبا بدرقه او و رد کردن از زیر قران رفتم سپاه . گفتن محمد رفته تهران .آمدم سوار اتوبوس شدم ساعت ۲ تهران بودم رفتم دانشگاه . فرم های اعزام را پر کردم رفتم سراغ دوستم با هم رفتیم بیرون وچیزی خوردیم بعد اعلام کردن لباس می دهند رفتیم نمازخانه کتانی ولباس رزم تحویل گرفتیم دوستم رفت خانه ساعت ۵ رفتم مخابرات پدر خانم گوشی را برداشت وبعد شاهده را صدا کرد بعد شروع کردیم به صحبت کردن . دلم برایش خیلی تنگ شده بود بعد از کمی صحبت دلم آرام گرفت بعد آمدم خیابان کمی دور زدم آمدم نمازم را خواندم آقای نعمت الله نادری برایم شام گرفته بود بعد از شام کمی با بچه ها صحبت کردیم وآخرش من خاطراتم را نوشتم پنجشنبه ۶۶/۸/۷ ساعت۵/۵بیدار شدم نمازم را خواندم وبه سالن غذاخوری رفتم لیوان ساده ای گرفتم واز حسین موسوی قند گرفتم وبا حسین رهبر ودیگر بچه ها مشغول خوردن صبحانه شدیم ساعت ۷/۵دوستم آمد وبا دوستم و حسین رهبر و موسوی به تبلیغات رفتیم و هر کدام یک بازو بند انتظامات گرفتیم که رویش الله اکبر نوشته بود لباس ها را حاضر وساک هایمان را بر داشتیم رفتیم اطلاعات نفری یک کفن گرفتیم واز درب مرکز خارج شدیم ۲۵ نفر بودیم در راه شعار می دادیم حسین رهبر هم گلاب می پاشید به خیابان طالقانی که رسیدیم صف عظیم دانشجویان نمایان شد که با کفن و لباس بسیجی و پیشانی بند با رنگ های مختلف به طرف سالن ورزشگاه در حرکت بودند بعد از رسیدن همه نشستن بچه های ما درست روبروی جایگاه بودند آقای خرقانیان پشت تریبون اعلام برنامه کرد اول قرآن بعد دکلمه برادر کریمی وبعد سخنرانی برادر محتشمی وزیر کشور وبعد دعا و خداحافظی . ساعت ۴ بعد از ظهر حرکت کردیم کسی نمی دانست کجا می رویم اتوبوس بی هیچ توقفی می رفت غرق آباد برای شام نگه داشت در اتوبوس بچه ها از هم پذیرایی می کردن مرتضی فرامرزی سیب می داد دوستم شامی و نان بربری وبعضی تخمه و....‌. حدود ساعت یک نیمه شب جمعه۶۶/۸/۸ به سنندج رسیدیم بعد به پادگان امام علی علیه السلام وشب را در حسینیه لشگر۱۰ سیدالشهدا گذراندیم ادامه دارد..... کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
نیروهای اطلاعات عملیات لشکر 17 از سمت چپ مهدی راشدی ، سردار حاج محمد میرجانی، بقیه دوستان ناشناس هستن،سال 1365 منطقه شلمچه دوستان لطفا نفرات ناشناس را معرفی کنید🙏 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
شهدای گمنام مظلومترین شهدا، هستند امام خمینی (ره) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 6⃣5⃣2⃣2⃣ هر شب چهارده صلوات به نیت چهارده معصوم علیهم السلام هدیه به روح مطهر یک شهید داریم🌹 شبهای جمعه چهارده گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر شهدای خوشنام🌷 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران حاج علی سرلک ، رضا رنجبر کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
برادر رزمنده حاج علی سرلک از گردان ابوذر تیپ امام حسن (ع) عملیات کربلای پنج کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سردار جبهه های فلسطین و لبنان و چریک دفاع مقدس شهید حاج علیرضا حسنی از دیار روستای سرخن رودبار او که با حضرات آیات مرحومان محمدی یزدی و خلخالی که به رودبار تبعید شده بودند ارتباط داشت و در منزل خود آنان را پذیرایی می نمود. او که در تهیه و تکثیر و پخش اعلامیه های امام نقش بسزایی را ایفا کرد و یکبار توسط ساواک منحوس شاه معدوم دستگیر زندانی و شکنجه شد از انجایی که بدنی قدرتمند داشت در مقابل شکنجه های آنان استقامت کرد. خودش می گفت که من در دلم به آنها می خندیدم با اینکه این همه مرا شکنجه کردند بعد از انقلاب به کاخ هژبر یزدانی در تهران رفت و مسئولیت حفاظت کاخ را برعهده گرفت. او بنا به پیشنهاد مرحوم خلخالی به جنوب لبنان و فلسطین رفت و اموزشهای چریکی و تخریب را فرا گرفت بعد در چند عملیات هم بر علیه رژیم صهیونیستی شرکت کرد. بعد از یازده ماه به ایران بازگشت و بعد همراه مادرش به مکه مکرمه و مدینه منوره رفت. او پس از انجام اعمال حج واجب که به ایران بازگشت مستقیما به جبهه رفت و در آنجا به آموزش نیروهای تخریب پرداخت. حاج علیرضا در عملیات محرم آسمانی شد. 🌹 شادی روحش صلوات🌹 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دوره کامل مبانی ولایت فقیه به مدت یک دقیقه وچهل وسه "۱:۴۳" خدمت شما -یابن-الحسین کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
خاطرات شهید والامقام علی پیرونظر از لحظه اعزام به قلم خود شهید سه ماه قبل از شهادت قسمت 3⃣ جمعه ۶۶/۸/۸ ساعت ۵ بیدار شدم و بعد نماز دوباره خوابیدم برای صبحانه بیدار شدم بچه ها سفره را انداخته بودند بعد با دوستم دوری در خارج حسینیه زدیم باران همچنان می بارید و زمین حسابی گل بود بعد از حدود نیم ساعت برگشتیم پیش بچه ها . نزدیک ظهر آماده شدیم برای نماز . بعد مسئولین بسیج آمدند کل نیروها را به خط کردند و نیروهایی را که لازم داشتند گفتند حدود ۳۰ نفر تک تیرانداز را گرفتند وتعدادی را برای جنوب جدا کردند و تعدادی دژبان . تعدادی در واحد خمپاره .بچه های ما گفتند ما همگی با هم هستیم و تنهایی جایی نمی رویم .فرمانده یکی از گردان ها به نام زهیر آمد بچه ها را دید ورفت تا خبر بدهد آقای امامی گفت این گردان یکی از بهترین گردان های رزمی است که چندین مرتبه عملیات کرده و همیشه پیروز است و مسئول آن هر نیرویی را نمی گیرد فقط نیروهای زبده . بعد نیم ساعت آمد و قبول کرد و شرط کرده بود که آموزش های سخت برای عملیات سخت خواهد داد سیاهی لشکر نمی خواهد نیروی کم اما خوب باشد برادر صادقی مسئول این گردان بود که از خصوصیات این فرمانده این بود که دست چپش از پایین آرنج قطع شده بود و دستش مصنوعی بود و از نیروهای بسیار قدیمی بود و تاکنون یکی از بهترین فرماندهان گردان است .با ماشین ما را به محل گردان آوردند باران همچنان نم نم می بارید ما را به حسینیه بردند و هر کس تخصصی داشت گفت من و دوستم تنها تیر بارچی بودیم که اعلام آمادگی کردیم و جز گروهان عاشورا شدیم مسئولیت آن برادر علی آبادی بود که ما را به دو چادر برد که چهار نفر دیگر در آن بودند و من و دوستم از هم جدا شدیم و هر کدام به یک چادر رفتیم در چادر محفل خیلی پاک و خودمانی بود که با استقبال گرم بچه ها روبرو شدم و با چای و نان از من پذیرایی کردند خلاصه بچه های با حالی بودند و همه اهل تهران بودیم بعد فرم های گردان را دادند و پر کردیم . بعد از نماز وشام جای ما را انداختند و به راحتی خوابیدیم در این شب بعد از نماز مغرب و عشا ء برای کارم وعاقبتم استخاره از قران کردم آیه ۷ سوره احزاب آمده بود . شنبه ۶۶/۸/۹ با صدای قران از خواب بیدار شدم وضو گرفتم و نماز خواندم و بعد آماده شدیم در بیرون چادر به خط شدیم بصورت گردان به میدان صبحگاه رفتیم بعد از قران چند متری دویدیم در جلو چادر فرشی انداختیم وصبحانه خوردیم وبعد ساعت ده کلاس داشتیم نزدیک ظهر آماده شدیم برای نماز جماعت . بعد از نماز و ناهار. ادامه کلاس صبح بود . تا ساعت ۸/۵ بعد از کلاس با بچه ها کمی والیبال بازی کردیم بعد از نماز جماعت رفتیم برای شام که لوبیا بود . بعد از شام جشن پتو داشتیم یعنی تمام بچه هادجمع می شدند یکی را می انداختن وسط . پتو رویش می انداختن و بعد به آن بیچاره می کوبیدن . اگر کسی هم از در می آمد می انداختن وسط و برق را خاموش می کردندتا نفر آخر . خلاصه خیلی شلوغ کردند تا ساعت ۹/۵ ادامه پیدا کرد بالاخره چادر را مرتب کردند و جا انداختیم و خوابیدیم در ضمن امروز یکی از بچه های گردان دندانش چرک کرده بود می خواست به تهران برود . با سرعت نامه ای نوشتم و دادم ببرد ادامه دارد...... کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
نامه نگاری یک دانش آموز اصفهانی درسال ۱۳۶۳ در زمان دفاع مقدس به رزمندگان اسلام.. کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
38.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاد وخاطره شهید محله ما شهرک امام حسین (ع) ((شهید سبز علی حیدری )) این شهید والا مقام شکارچی تانک بود قسمتی از خاطرات را همرزم شهید رزمنده وآزاده حاج اسمائیل میری وحاج غلامرضا زارعی برایتان نقل میکنند👆 کاری از کانون فرهنگی هنری شهید محمد علی فراحی پایگاه شهید خورشیدی شادی ارواح جمیع شهدای اسلام وشهدای هشت سال جنگ تحمیلی صلوات کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz