🌹🌿🌹نیایش صبحگاهی
🍁صبح است و هوای پاک بهاری
🌹سرداست ولی خوش و دلانگیز
🍁گرم است دل از محبت و مهر
🌹وز شور و نشاط و عشق لبریز
🍁آرزو میکنم
🌹روزگارتان از رحمت لبریز
🍁دستانتان از نعمت سرشار
🌹چشمانتان از نور روشن
🍁زندگیتان رضایتبخش
🌹و عاقبتتان ختم به خیر باشد
🌹🍁سلام صبحتون به خیر و شادی و زندگیتون پر برکت و سراسر مِهر و امید و نگاه خدا همراه همیشگی شما
ان شاءالله 🤲
@razmovafajh
سلام
عیدتان مبارک
طاعات و عبادات قبول
آرزوی عاقبت بخیری برای همه بندگان خدا
@razmovafajh
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️جنگ نرم
🔹تلاش مهمّ #جنگ_نرم_دشمن، امروز متوجّه این است که #ملّت_ایران امیدش را از دست بدهد. از این آیه شریفه «اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسالٰتِ اللهِ وَ یَخشَونَهُ وَ لا یَخشَونَ اَحَدًا اِلَّا الله» معلوم میشود که این تبلیغ، دشمن دارد؛ [وقتی] که میفرماید تبلیغ میکنند رسالات الهی را، از خدا میترسند، از غیر خدا نمی ترسند، پیدا است که غیر خدا در مقابل این مبلّغین الهی، مبلّغین رسالاتالله، صفآرایی دارند؛ بحث بر سر دعوا است. یا در آن آیهی شریفهی «بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَّبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس» که [میفرماید] خدا تو را حفظ میکند، نگران نباش، دغدغه نداشته باش از دشمن، پیدا است که در مقابل تبلیغ پیغمبر (ص)، صف دشمنان است، جبهه دشمنان است.
🔹برادران عزیز، خواهران عزیز! معنای این چیست؟ معنایش این است که شما آنوقتی که #تبلیغ میکنید، تبلیغ اساسی میکنید، تبلیغ اسلامی میکنید، در مقابل این تبلیغ شما یک جبههی دشمنی صفآرایی میکند؛ این را باید بدانید. #تبلیغ میدان جنگ است. بعضیها از اسم جنگ بدشان میآید؛ تا گفته میشود جنگ اقتصادی یا جنگ نرم یا جنگ تبلیغاتی، اینها بدشان میآید، [میگویند] «آقا چرا اینقدر از جنگ صحبت میکنید؟ از صلح صحبت کنید»! خب #جنگ هست. این #غفلت ما است که اگر چنانچه #دشمن متوجّه ما باشد - جبههی دشمن به طرف ما نشانه گرفته که تیرهای خودش را پرتاب کند - ما غافل باشیم.
🔹امیرالمؤمنین (ع) فرمود «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»؛ شما اگر در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که طرف مقابل شما و #دشمن شما هم خوابش برده؛ او مواظب شما است، او مراقب شما است، او منتظر است که شما خوابت ببرد. از اسم جنگ که نباید انسان خوف کند؛ خب #دشمن الان در حال جنگ است؛ جنگ، جنگ نظامی نیست - البتّه جنگ نظامی نمیکنند، غلط هم میکنند اگر بخواهند بکنند - امّا جنگ هست، #جنگ_نرم هست، جنگهایی هست که از جنگ نظامی خطرناکتر است؛ دشمن در حال جنگ با ما است. خب، پس توجّه داشته باشید که تبلیغ یعنی مواجههی با دشمن؛ تبلیغ درست، یعنی سینه به سینه شدن با دشمن حقیقت، با ظلم و با ظلمات؛ این، معنای تبلیغ است؛ این، حقیقت تبلیغ است.
بیانات مقام معظم رهبری ۹۶/۱۰/۰۶
منبع: وبسایت دفتر حفظ و نشر آثار معظم له
#امام_خامنه_ای #جنگ_نرم #تبلیغ
@tabyinchannel
#انتشاربدونلینکجایزنمیباشد
@razmovafajh
▪️محمد خاتمی در دیدار نوروزی مدعیان اصلاحات:
➖ نظام سال ۱۴۰۱ را برد و قویتر از قبل شد و ما تمام سرمایههای خود را سوزاندیم و چیزی بهدست نیاوردیم. اگر تا قبل از وقایع اخیر میگفتیم ما عضو نظام هستیم، الان این را هم نمیتوانیم بگوییم. در آخر عمر سیاسی خود قرار گرفتهایم و افراط و تندروی که از دوران امام بلای جان جریان چپ بود ما را به ورطۀ هولناک نابودی کشاند.
➖ دولت یازدهم و دوازدهم سرمایۀ اجتماعی ما را به نابودی کشاند و بزرگترین اشتباه من حمایت از عامل نابسامانی ها در انتخابات ۱۴۰۰ بود. توصیهها و سفارشهای دوستان و بیانیههایی که به نام این و آن مینویسند ما را در مسیر بیبازگشت سقوط قرارداده است.
➖ موثرترین نیروهای رسانهای ما سودای پناهندگی و کار در بیبیسی و رسانههای آن طرف آب و دل در گرو بیگانه دارند.
➖ من در آخر عمر خود هستم و وصیتی کردهام که همه را شگفتزده خواهد کرد. من و برادرم محمدرضا مورد لعن و نفرین پدرمان بودیم و امروز متوجه این مسئله هستم. اگر فشار اطرافیان نبود قطعاً مواضعم را علنی میکردم و آنچه در سینه داشتم را با مردم در میان میگذاشتم.
➖ آن روز که کنفرانس برلین برگزار شد باید متوجه تغییرات پیرامون خود میشدیم، اما دچار خودشیفتگی بودیم.
➖ آن روز که آن بلا را بر سر مرحوم هاشمی در مجلس ششم درآوردیم، باید منتظر روز مکافات میبودیم. آن روز که در سال ۸۸ که اصلاً بنا نبود مهندس موسوی را وارد کارزار کنیم، اما بهخاطر لجاجت و توصیههای نابخردانه، او را تحریک به حضور و سپس تحریک به تقابل کردیم، باید فکر امروز را میکردیم.
🇮🇷
📢 راز موفقیت
📡 @razmovafaj
آقای مکرون یادته چقدر این مجله سخیف به دین،پیامبر ورهبر ما توهین کرد؟
یدالله فوق ایدیهم
اراده خدا اینجوری بود که عکس سر قطع شده خودت بخوره تو همین مجله
#شارلی_ابدو_مجله_کثیف
@razmovafajh راز موفقیت
نامه شهید فتحعلی رستمی به مادرش، یازده روز قبل از شهادت، در سن ۱۹ سالگی!
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم
سلام بر تو ای مادرم!
سلام بر تو ای چشمۀ پرفیض، سلام بر تو ای خورشید تابان.
امیدوارم که سلامم را بپذیری.
تو بزرگی، تو باشکوهی.
هر چند که جثّهای ندارم.
چگونه بزرگی و صلابتت را بر لوح سفید دفترم بنگارم؟ چگونه شهامتت را شرح دهم؟ میدانم که نمیتوانم.
قلم در دستم میلرزد، افکارم به جایی بند نمیشود، زبانم الکن شده، چه بگویم در مدحت و چه بنویسم در وصفت.
ای مادر عزیز، کدامین سخن میتواند کمالات تو را بیان کند؟ کدامین نویسنده میتواند تو را درک کند و سپس در مدحت شعر و مقاله بنویسد؟
وقتی قاصد خوشخبر مژده آورد که پسرانت با هم مجروح شدهاند، همه فکر میکردند که تو تحمل نداری، ولی تو صبر کردی و گفتی که من برای شهادت آنها آماده بودم و گفتی که رضایم به رضای خدا و لبخند زدی.
چه بگویمت؟ تو کوهی، تو اسوۀ صبری، صبر خدا در جام داری، تو شوری و صفا.
تو مادر برادرم «علیاکبر» هستی که زیباترین شعر حماسی را سرود و بر منارۀ عشق اذان خون خواند.
تو مادر برادرم «علیاکبر» هستی که در زیر شکنجۀ جانیان وحشی همۀ رنج را تحمل کرد.
تو مادر برادرم هستی که سر داد تا سردار جماران سرافراز باشد، مؤیّد باشد.
تو مادر برادرم هستی که اسماعیل شد.
تو مادر برادرم هستی که تازهداماد بود، ولی قاسم شد، به میدان رفت و جان داد و به خیل پویندگان راه دوست شتافت.
تو اکبر جوانت را به میدان فرستادی تا در کربلای ایران به ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی» حسینِ زمان لبیک گوید.
او جان داد تا اسلام پاینده باشد، او رفت تا اسلام نرود.
مادرم وقتی نیمههای شب گریههایت را میشنوم که با خواهرم همناله شدهای، وقتی که شبهای جمعه بر سر مزار اکبر شهیدم اشک میریزی، وقتی که لباسهای رزم برادرم را بر تن من میکنی، وقتی وظیفهات را ادا میکنی، وقتی که وصیتنامۀ برادرم را روی سینه میگذاری و گاه خسته از داغ هجرش به خواب میروی، از دل صبور تو انگشت حیرت به دهان میگیرم و درمییابم که داغ فرزند بسیار سنگین است.
با خود میاندیشم که روز محشر، حضرت زهرا سلامالله علیها بر تو لبخند میزند.
تو آنی که وقتی همرزمان برادرم خبر شهادت او را آوردند، دست آنها را بوسیدی و در جواب گفتی خوشا به سعادتش، گفتی که مگر خون او از خون علیاکبر حسین رنگینتر است؟
آری مادرم میرفتی که جنازۀ فرزندت را ببینی. سرش خونین بود و پارهپاره، انگشتانش قطع شده بودند. کوهها اگر به جای تو بودند، از جا کنده میشدند و خرد میشدند، ولی تو او را بوسیدی.
تو در کدامین مکتب درس آموختی که اینگونه فرهنگ شهادتطلبی را به فرزندانت یاد دادی؟
ای مادر تو از کدامین دیاری؟
تو از دیار مادران دلشکستۀ صحرای کربلا و صدر اسلامی، تو از تبار زینبی مادرم چه بگویمت؟ گل از دیدنت پرپر میشود، آسمان میگرید، زمین مینالد، بلبلان نجوای شهادت میخوانند.
مادرم! تو عصارۀ صبر و ایمانی، پس میدانم اگر جنازۀ مرا هم برای تو بیاورند شکر میکنی، چرا که تو خود مرا را به میدان فرستادی.
تو خود خواستی که امانت را به صاحبش بدهی.
سلام بر تو باد ای مادرم! سلامم را بپذیر.
فرزند کوچکت، فتحعلی
آبادان
۱۳۶۵/۱۰/۱۸
مادرشهیدان علی اکبر و فتحعلی رستمی و همسر جانباز شهید حاج عباس رستمی و مادر حجت الاسلام رستمی (نماینده رهبری در دانشگاههای کشور) دیروز اول رمضان(۳ فروردین۱۴۰۲) به همسر و فزندان شهیدش پیوست
@Behzadzare
@razmovafajh راز موفقیت