دلمون غروب کرد با غروبِ عاشورا..
شمع روشن کردیم و تو حرارتش سوختیم
برای دلِ سوختهی #عمهجانزینب س..
برای شامِ غریبانی که سحر نداره..
#رقیهای که پدر نداره...
مرهمِ زخمِ تموم شدنِ دههی اول شد
ذوقِ #اربعین و #کربلاییشدن و
گذروندیم روزا رو به همین امید که..
همون وسطا سری زدیم به کنجِ خرابه و
شدیم همآوازِ دلِ #سهسالهای که
از یتیمی میخونه ،از دلتنگیِ بابا..
سهسالهای که با نوازشِ سرِ بابا
آروم گرفت تا همیشه...