#شهید_سید_احسان_حاجی_حتم_لو
شهید مدافع حرم
نــام :
سید احسان
نـام خـانوادگـی :
حاجی حتم لو
نـام پـدر :
سید محمد
تـاریخ تـولـد :
۱۳۶۳/۱/۱
مـحل تـولـد :
گرگان
سـن :
۳۰ سال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
متاهل(۱فرزند)
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایرانی
دسـته اعـزامـی :
تیپ ۴۵ جواد الائمه
مسئولیت نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
اطلاعاتی موجود نیست
#ارسال_شده_توسط_اعضای_کانال
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_سید_احسان_حاجی_حتم_لو
احسان خیلی عاطفی و مهربان بود.وقت هایی کہ ناراحتی اے حتی درحد یک سردردداشتم ،حس می ڪردم کہ او هم ناراحت می شود.می گفتم:((شما ساداتی ،برام دعا کن تاسرم زودتر خوب بشہ))دستش را می گذاشت روے پیشانی ام وبرایم آیه الڪرسے می خواندبعد هم سرم را می بوسید انگار آرامشش بہ من منتقل می شد ودردم ساڪت می شد .یکبار دستم را گذاشتم روے قلب احسان وبهش گفتم:(شما خیلے مهربونی احسان .ڪاش خدا یہ ڪم ازادب و اخلاق شما روبہ من بده)خندید و گفت:نہ این چه حرفیہ خانمے شما هم مهربونی....همه اش هندوانه زیر بغلم می گذاشت یادمہ هر وقت دستم راروے قلبش میگذاشتم سریع بر میداشتم .این ماجرا خیلی پیش می آمد اصلا نمی توانستم دستم راروے قلبش نگه دارم یک بار احسان خودش متوجه شد و پرسید :چی شد؟؟ضربان قلبش خیلی تند می زد .باورڪنید همیشه احساس می کردم عمرش می خواهد زود تمام شود،اما رویم نشد احساسم را بهش بگویم :نگفتم عمر شما گفتم:وقتی دستم رومی میزارم روے قلبت ،احساس می ڪنم این دنیا زود می خواهد تموم بشه نبض گردنش هم خیلی تند تند می زد هر وقت می خوابید ،گردنش را کہ نگاه می ڪردم خیلی تند تند می زد علت شهادتش هم دقیقا ترکشی بود که به گردنش خورده بود گاهی بہ مادرم می گویم :من چقدر نشستــــم به گردن احسان نگاه کردم و گفتم این چرا داره تند می زنہ....
(به روایت همسر شهید)
#ارسال_شده_توسط_اعضای_کانال
https://eitaa.com/refigh_shahid1