#خاطره_شهید
شنیده بودیم اردیبهشت ماه تو مسیر سد لار تو جاده هراز، شقایق های وحشی رشد می کنن و باز میشن..
با هم رفتیم اونجا تا چندتا عکس بندازیم!
اصرار داشت با این حالت عکس بندازه، میگفت میخوام شبیه عکس معروف حضرت آقا بشه..
چند روز بعد عکس ها رو چاپ کردیم و رفتیم خونه یکی از اقوام که دعوتمون کرده بود؛ این عکس رو نشون میداد و با خنده میگفت عکس برا بعد شهادتم آماده شده..
همین طور هم شد، عکسی که تو خیلی از بنرها و پوسترها چاپ شد همین بود..
#خاطره_شهید:
عليرضا متولد 1368 بود و عكسهايش در فضاي مجازي براي پنج، شش سال پيش است و عكس جديدي از او نداشتيم تا در اختيار رسانهها قرار دهيم📷. بچه مظلومي بود و هر چه ميگفتيم ميخنديد😁. به عنوان برادر بزرگترش اگر از دستش ناراحت ميشدم و سرش داد ميزدم😑 باز ميخنديد😁. اصلا اهل كينهگرفتن و ناراحت شدن نبود👌. هر چند شيطنتهاي خاص خودش را داشت.😏
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#خاطره_شهید
💠 من هیچی نیستم 💠
🌸ابراهیم هیچوقت از کلمه «من» استفاده نمیکرد. حتی برای شکستن نَفْس خودش کارهایی رو میکرد.
🌸مثلا زمانی که قهرمان کشتی بود توی بازار، کارتون روی دوش خودش میذاشت و جا به جا میکرد..
🌸حتی یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد.
🌸ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم..
✅ سلام بر ابراهیم۲
@refigh_shahid1 1