روایت عاشقانه ای از همسر شهید مدافع حرم خزاعی نژاد💔:
اولین تولد بعد از عقدمان بود،! برایم خیلی جالب بود بدانم ایمان میخواهد برای من چه کار کند☺️. 22 فروردین سال 92 عقد کردیم و 31 اردیبهشت تولد من بود. از صبح زود منتظر بودم و دل توی دلم نبود که حالا چه برنامهای برای من دارد😱❤️. تا عصر آن روز هیچ خبری نبود و من ناراحت که چرا سال اولی ایمان هیچ کاری برای من نکرده.😒 عصر با ماشین پدرش آمد دنبالم تا برویم بیرون، توی ماشین مدام به اطرافم نگاه میکردم و منتظر بودم که حالا یه کادویی از توی داشبورد ماشین و یا زیر صندلی در میاره و به من میده و من رو سورپرایزم میکنه🎉، اما هیچ خبری نبود.🙁
بعد از نزدیک 45 دقیقه که دور میزدیم نزدیک بلوار معلم جهرم ایمان شروع کرد به خواندن دکلمه که معنایش این بود: روز تولد تو هوا بارانی بوده☔️، وقتی رفتند داخل آسمان و علت را پرسیدند، فرشتهها گفته اند یک فرشته از بین ما کم شده و رفته به زمین و اون فرشته تو بودی الهه که آمدی به زمین🌍💫. این دکلمه ایمان بهترین هدیهای بود که میتوانست به من بدهد🙃. به مناسبت تولدم من را به کافی شاپ برد. چیدمان میز ما با بقیه میزها متفاوت بود تا یک نوشیدنی بخوریم به مسئول کافی شاپ اشاره ای کرد و آن هم یک کیک با یک شمع روشن بر رویش برای ما آورد. و دوباره اشاره کرد و یک دسته گل رز آورد💐 داد به ایمان و او هم گل را به من داد. و دوباره یک جعبه کادو آوردند که داخل جعبه یک جعبه موزیکال و یک سرویس بدل بود 🔮🛍و آن شب آنقدر رویایی و زیبا بود که هنوز فکر میکنم در یک خواب بوده ام.🌙🌒:)
#عشق_به_سبک_شهدا
@refigh_shahid1