eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر وقت حمید آقا از هییت برمیگشت من و مادرش میگفتیم کمتر سیـــــنه بزن...سیـــــنه ات درد میگیره...ولی به مامانش لبخند میزد و میگفت آخه مامان سینه زنی خیلی خوبه... بعد که میرفتیم منزل به من میگفتن شما نگو سینه نـــــزن!!!من بهت قول میدم این سینه که برای اباعبدالله سینه زده روی آتیش جهنم رو نمیبینه. بعد شهادت وقتی رفتم معراج شهدا...تعجب کردم..آقا حمید دست ها و پاهاش و شکمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترکـــــش های ریز و درشت که باعث شده بود به شهادت برسه مثل حضرت عباس ع ولی تنها جایی که سالم بود سینه اش بود!وقتی دیدم یاد حرفش افتادم...دستم رو روی سینه اش گذاشتم ببینم قلبش میزنه،،،ولی قفسه سینه اش سالم سالم بود در حالی که کل بدنش دچار جراحت های شدید بود...اربا اربا بود.
حمید آقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بود ....هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سخت پسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده چون شرایط حجاب خانم ها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود. در نماز شب اش مدام گریه میکرد میگفت اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک ... از اتاق که می آمد بیرون صورت اش پر اشک بود ... ما نامزد بودیم اما همان موقع ها با خودم کنار آمدم که من او را همیشه نخواهم داشت. وقتی می خواست برود خیلی ناراحت بودم اما میترسیدم گریه کنم و شرمنده ی ائمه شوم ... با خودم فکر میکردم لحظه قیامت چطور میتوانم توی چشم امیرالمومنین نگاه کنم و انتظار شفاعت داشته باشم در حالیکه توی این دنیا کاری نکرده ام. راوی:(همسر شهید)
502.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی اخلاقیات شهید اتفاقاً من از قصد این کار رو میکنم تا بقیه یاد بگیرن... https://eitaa.com/refigh_shahid1
نــام : حجت الله نـام خـانوادگـی : رحیمی نـام پـدر : صفدر تـاریخ تـولـد : ۱۳۶۸/۱۲/۲۴ شماره شناسنامه: ۴۸۱۰۰۵۴۶۳۲ مـحل تـولـد : خوزستان_باغملک سـن : ۲۲سال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : مجرد شـغل : محصل مـلّیـت : ایرانی دسـته اعـزامـی : اطـلاعاتی مـوجود نـیست مسئولیت نظـامی : مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک خوزستان درجـه نظـامی : اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـحصیـلات : مقطع کاردانی در رشته کامپیوتر
🌹جـزئیات شـهادت🌹 تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ کـشور شـهادت : ایران مـحل شـهادت : خرمشهر_مقابل پادگان دژ عـملیـات : اطـلاعاتی مـوجود نـیست نـحوه شـهادت : یک شب تا صبح بیدار مانده بود تا صوت های های مربوط به شلمچه را آماده کند . شده بود از مسئولین کاروان ها ، حضور اعضا را بررسی می کرد یک روز از همین روزها ، ساعت 8 صبح بود که دوید تا بیاید اینطرف ، اما ناگهان ، پایش به درب مقر سپاه گیر کرد و زمین خورد بروی زمین افتاده بود راننده اتوبوس که حجت الله را ندیده بود ، از روی بدن نحیفش گذشت ... وقتی که چند متری جلوتر رفته بود ، از صدای داد و بیداد اطرافیان اتوبوس ، فکر کرده بود اتوبوس روی کسی است برای همین ، دنده عقب گرفت تا به خیال خودش از رویش کنار برود ، اما نمی دانست دوباره رفته روی بدن حجت الله ، آمد پائین تا ببینید چه خبر است دید لاستیک های ضخیم اتوبوس روی پیکر حجت الله قرار  گرفته ... سریع سوار شد که ماشین را حرکت بدهد ، اما دیگر دیر شده بود ، خون حجت الله ، کف خیابان را گرفته بود حالا دیگر ، نمی شد به او فقط گفت حجت الله ، انگار چیزی کم داشت...
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️ مـحل مـزار : خوزستان_گلزار شهدای شهرستان باغملک وضـعیت پـیکر : مـشـخـص موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا قـطعـه : اطلاعاتی موجود نیست ردیـف : اطلاعاتی موجود نیست شـماره : اطلاعاتی موجود نیست