این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید... 🌷شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌷 #رفیق_شهیدت_رو_اینجا_پیدا_کن #یار_را_عاشق_شوی_آخر_شهید
شهدا در روزهای فتنه ڪجا بودند؟
السابقون السابقون
اولئک المقربون
آقا مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند ؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید ، با آن همه جراحت ، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و آقا مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت پنج بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود ، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد . خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت . مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد .
روای : همسر شهید
🌷#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#رفیق_شهید..
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید.. #شهید_محمود_رضا_بیضائی #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/refigh_shahid1
یادی از محمودرضا و روزهای فتنه
🌷به بچه های بسیج خیلی اعتقاد داشت. در روزهای فتنه ۸۸ یکبار درباره بچه های بسیج صحبت می کردیم؛ از بسیجی های اسلامشهری و اینکه چطور پای کار انقلاب اند کلی صحبت کرد و کلی از آنها تعریف و تمجید کرد. با همه جوّ سنگینی که آن روزها علیه بچه های بسیج وجود داشت، به شدت از تأثیر حضور بسیج در خاتمه دادن به غائله فتنه تعریف می کرد. این بچه ها را خیلی دوست داشت و با احترام از آنها یاد می کرد. خودش هم یکی از آنها بود
🌷محمودرضا بسیجیِ وسط معرکه بود.!!
در ایام اغتشاشات خیابانهای تهران، کنار بچه های بسیج بود.
کسی به او تکلیف نمی کرد که برود، اما موتور سیکلتش را بر می داشت و تنهایی می رفت. چند بار هم خودش را به خطر انداخته بود. یک بار خودش تعریف کرد که به خاطر ظاهر بسیجی اش، پشت چراغ قرمز، اراذل و اوباش هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند اما نتوانسته بودند
🌷آن روزها نگرانش می شدم. در یکی دو هفته اول بعد از انتخابات که خیابان انقلاب و آزادی و بعضی خیابانهای اطراف اغتشاش بود، یکبار با او تماس گرفتم و پرسیدم: «کجایی؟» گفت: «توی خیابان.» گفتم: «چه خبر است آنجا؟» گفت: «امن و امان.» گفتم: «این چیزهایی که من دارم توی اینترنت می بینم، آنقدرها هم امن و امان نیست!» گفت: «نگران نباش.» گفتم: «چرا؟» گفت: «بسیجی زیاد است.»
📚کتاب تو شهید نمی شوی ،صفحه ۴۹
روایت هایی از حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر
#فتنه_۸۸
#نهم_دی
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید... 🌷شهید مدافع حرم رسول خلیلی🌷 #رفیق_شهیدت_رو_اینجا_پیدا_کن #یار_را_عاشق_شوی_آخر_شهیدت_م
در دانشگاه رشتہ ی مدیریت می خوند ؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه ڪلا چند روز وسط معرڪہ بود ، شوخی ڪه نبود آن ها می خواستند بہ #ولایت و انقلاب ضربہ بزنند ڪه خدا را شڪر و بہ یاری امام زمان ناڪام ماندند .
وقتـے پسرم در #سوریہ بہ شهادت رسید و پیڪرش را آوردند چون بدن و صورتش زخم بسیاری برداشتہ بود قابل شناسایی نبود . من او را از ضربہ های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم .
#راوے👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌸
https://eitaa.com/refigh_shahid1
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️
⚫️🔸⚫️ 🔸
🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️
⚫️ 💠 🌹 🔸
🔸 🌹 💠 ⚫️
⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸
🔸 ⚫️ 🔸⚫️
⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠
#مختار
#نقل_ازخواهرشهید
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_معزغلامی
مادرم سر حسین آقا باردار بودن اما هیچکس ازین
موضوع اطلاع نداشت. حتی نمیدونستیم جنسیت
جنین چیه. یکروز مادر بزرگم تماس گرفتن و گفتن پسرشون یعنی عموی وسطی ما خواب دیده خدا به داداشش (پدر حسین)پسری عطا کرده و اسمش رو مختار گذاشتن. دومین اعزام حسین آقا به سوریه، وقتی بی قراری مادرمو دیدم، خواب عمو رو بهشون یادآوری کردم. گفتم یادتونه نام حسین رو تو خواب عمو مختار گذاشته بودین؟شاید حسین انتخاب شده خدا باشه برای انتقام خون اباعبدالله ولی تو این زمونه. این حرف تاثیر زیادی روی مادرم گذاشت و با خیال راحت تری حسین آقا رو راهی سوریه کردن،به امید اینکه پسرشون جزو منتقمین حسین(علیه السلام) باشه. خواب عمو بعد از شهادت حسین آقا تعبیر شد. مدافعان حرم در درجه اول منتقم خون اباعبدالله هستن که خودشون آخرین مدافع حرمشون بودن.
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸
⚫️🔸⚫️
🔸⚫️💠💠
⚫️ 💠🌹
🔸
https://eitaa.com/refigh_shahid1
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️
⚫️🔸⚫️ 🔸
🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️
⚫️ 💠 🌹 🔸
🔸 🌹 💠 ⚫️
⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸
🔸 ⚫️ 🔸⚫️
⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠
#شهادت_شهیدمهدی_نعمایی
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_معزغلامی
چند شب قبل از رفتن به سوریه
از باشگاه اومدیم بیرون وسوار ماشین حسین شدیم بعد چند دقیقه پیام دادن که مهدی نعمایی
شهید شده ؛ حالش کلا عوض شد تا خونه من رانندگی کردم وکل مسیر گریه می کرد بعد من پیاده شدم رفت بعد یک ساعت پیام دادم کجایی ؛ گفت : تو پایگاهم ؛ گفتم : میام پیشت گفت : نیا
تا صبح تو پایگاه مونده بود ؛ فردای اونروز بعد کلی صحبت باهاش متوجه شدم تا صبح روضه خونده بود وگریه کرده بود .
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸
⚫️🔸⚫️
🔸⚫️💠💠
⚫️ 💠🌹
🔸
https://eitaa.com/refigh_shahid1
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️
⚫️🔸⚫️ 🔸
🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️
⚫️ 💠 🌹 🔸
🔸 🌹 💠 ⚫️
⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸
🔸 ⚫️ 🔸⚫️
⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠
#بیت_المال
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_معزغلامی
یک روز قبل از اینکه بره سوریه رفتیم گمرک برای خودش کوله پشتی و لباس نظامی خرید. گفتم حسین مگه اونجا بهتون نمیدن این چیزارو ؟ گفت : اونجا میدن ولی من که توانایی مالی دارم خودم می خرم وسایل اونجا رو استفاده نکنم . حدود ۲۰۰ هزار تومن از پولش هم دستکش خرید و همه رو با خودش برد تا بده به رزمنده ها .
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸
⚫️🔸⚫️
🔸⚫️💠💠
⚫️ 💠🌹
🔸
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مدافع_حرم
#پاسدار_رشید_اسلام
نــام :
عباس
نـام خـانوادگـی :
دانشگر
نـام پـدر :
مؤمن
تـاریخ تـولـد :
۱۳۷۲/۰۲/۱۸
مـحل تـولـد :
سمنان
سـن :
۲۳سال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
متاهل
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایرانی
دسـته اعـزامـی :
سپاه پاسداران
مسئولیت نظـامی :
مسئول دفتری سردار حمید اباذری جانشین فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع)
درجـه نظـامی :
ستوان یکم پاسدار
تـحصیـلات :
دانشجوی دانشگاه پاسداری امام حسین"ع"
https://eitaa.com/refigh_shahid1
🌹جـزئیات شـهادت🌹
تـاریخ شـهادت :
۱۳۹۵/۰۳/۲۰
کـشور شـهادت :
سوریه
مـحل شـهادت :
حلب
عـملیـات :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
نـحوه شـهادت :
روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز سقوط رفته بود با همت، شجاعت و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن مقاومت کردیم. وقتی روز آخر روستا سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را پر کنید تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما او ن رو به بهداری برسونیم. منم به عباس گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد. قرار شد عباس با فرمانده تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا بریم. ولی بازم عباس قبول نکرد. سر یک سه راهی راه ما از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ. نگاهای آخر ما بود، لبخند روی لبش بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم. تقریبا دو ساعت بعدش به ما خبر رسید که عباس به شهادت رسیده و نمیشه جنازه عباس رو برگردوند عقب. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه پیکر عباس رو عقب آورد.عباس شب جمعه پیکرش تنها افتاده بود. ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه شهادت عباس. به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین موشک تاو اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید. ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم همون ماشینی بوده که پیکر عباس کنارش قرار داشته. داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم، یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو پیدا می کنیم. آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان شهیدمون خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده. وقتی دوباره رسیدیم به ماشینها، من بین ماشین سوخته و دیوار، یک جسد سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده میشد. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این عباس است، چون دوتا انگشترهای عباس را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های سوریه بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من شهید میشم و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن، ولی عباس از همه جلو زد. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش شهید شده و تو باید یادش کنی.
https://eitaa.com/refigh_shahid1
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️
مـحل مـزار:
گلزار شهدای امام زاده علی اشرف سمنان
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
شهدای مدافع حرم
ردیـف :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
شـماره :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
https://eitaa.com/refigh_shahid1