😭دلتنگی 😭
امروز یه جور دیگه دلتنگ بابام شدم
یاد روزایی که از بیرون میومد و من بدو بدو میپریدم تو بغلش
بغلم میکرد بوسم میکرد دست روی موهام میکشید و میگفت چقدر بوی خوبی دارن
انرژی گرفتم 😭
یادش بخیر چقدر باهام بازی میکرد
من اون موقع ها خیلی کوچیک بودم وقتی به سرفه میفتاد صورتش سرخ میشد
مامانم بدو بدو اسپری میاورد واسش
بعدم میگفت بسه دیگه زهرا بابا خسته شد برو تو اتاقت
وقتی اشک تو چشام حلقه زده بود و با لبای اویزون موهام از رو صورتم کنار میزدم و به سمت در میرفتم صدام میزد
زهرای بابا
نفس بابا
عمر بابا
کجا میری
تو نباشی نفس بابا میگیره
بدو بیا بابارو بغل کن تا بابا انرژی بگیره
بدو دخترک نازم
منم میپریدم تو بغلش و مامان مثل همیشه میگفت بازم موهاتو باز گذاشتی
همش میریزی رو صورت بابات...
اما بابا میگفت من اینطوری دوست دارم...
بابای خوشگلم
بابای مهربونم
از وقتی از پیشم رفتی موهام همیشه کوتاه کردم
چون دیگه کسی نیست موهام شونه کنه
چون دیگه کسی نیست موهام بو کنه و بگه بَه بَه انرژی گرفتم
دیگه هیچکس نیست بگه دخترم بدو بدو کنه تا موهاش تو آسمون برقصه ...
از وقتی تو رفتی من دیگه با شنیدن صدای در خوشحال نمیشم
دیگه با ذوق به سمت در بدو بدو نمیکنم ..
دیگه هیچکسُ ندارم سرم بذارم روی پاهاش بخابم تا یه وقت تنهام نذاره ...
اون روزی که از پیشم رفتی چقدر خوشحال از مهدکودک داشتم برمیگشتم خونه ...
اخه اون روز نقاشی بابا و دختری رو کشیده بودم که داشتن توی یک دشت پر از گل بازی میکردن...
چقدر دلتنگتم بابایی
بهترین بابای دنیا ...
#دلنوشته_من
ارسالی_اعضا...
سلام عاشقان و منتظران مولا ✋💚
صبحتون پرخیر و برکت ومهدوی 😊 #ان_شاءالله 🌹❣
❇️ امروز ⬇️
⚜ پنجشنبه ⚜
☀️ ۲۹ اسفند ١۳۹۸ خورشيدی
🌙 ۲۴ رجب ۱۴۴۱ قمری
🎄 ۱۹ مارس ۲۰۲۰ میلادی
📿 ذکر روز 💯
🍀لا اله الاالله الملک الحق المبین🍀
#حدیث_روز🦋
👈#امام_رضا_عليه_السلام:
♥️بهترین ثروت و ذخیره انسان #صدقه_ای است که در راه خدا می دهد.
📘مسندالامام رضا علیه السلام، ج۲، ص۲۰۸💫
✅سلامتی وجود نازنین مولامون و تعجیل در ظهورشون #صلوات 🌹
🦋اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَهُم
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
راه «#ترڪگناه» ، «ترڪِ» موقعیت گناه استــ
زمینه ۍ گناه دیدی، فرار ڪن....!!!!
#ترکیکگناهنذرلبخندامامزمان
🌹🌿🌹🍂
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
براۍ خَرید عقد
فقط دو تا حَلقهی
نقره گرفتیمـ🌱
که روی هر دویش
حَڪ شده بود:
تنها رَهِ سَعادت
ایمان، جهاد، شهادتـ :)))
#شهیدهفهیمهبابائیان
#شهیدغلامرضاصادقزاده
#زوجشهید♡
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر سال این
روز ها من مهمانِ شما بودم
اما حالا که تقدیر به #جاماندن است
امسال را شما مهمان دلم باشید ؛
میزبان شماست دلم ، در دلِ همین شهر
گوشه همین اتاق ...
حالا همین جا برایم شلمچه و طلاییه است !
+ برای دلتنگ هایِ راهیان نور . . .
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
🔸نام و نام خانوادگی: علیرضا نوری
🔸محل زندگی: اصفهان/تیران و کروند
🔸تاریخ تولد:۵ مرداد ۱۳۶۶
🔸محل شهادت: سوریه-شیخ هلال
🔸تاریخ شهادت:۲۹ اسفند ۱۳۹۳
🔸گلزار: گلستان شهدای نجفآباد
🔸شهید ستوان دوم پاسدار «علیرضا نوری» یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف در جنگ با تروریستهای تکفیری در 29 اسفند سال 1393 در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🔸🔹 او هنگام شهادت دارای یک فرزند پسر 20 ماهه به نام «علی اکبر» بود.
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
#خاطرات_شهدا 🌷
#پدرانه_هدیه_آسمانی
#شهید_علیرضا_نوری 🌷
🔹همسرم بی نهایت دست و دلباز بود.دوست داشت همیشه برای #علی_اکبرمان بهترین ها را مهیا کند🎁.در حد توانش برای علی اکبر خرج میکرد.اکثر اوقات با #دست_پُر به منزل میامد.حتی وقتی #باهم به خرید میرفتیم حتماً برای علی اکبرمان هم خرید می کرد.
🔸قبل از اعزامش به #سوریه درسال 93 پنج ماه شیراز ماموریت بود.بخاطر وابستگی💞 بیش ازحدی که به من و علی اکبر داشت ، #هرهفته بر خودش واجب میدونست که به ما سر بزند.هرسری که به منزل🏡 میامد برای من یا علی اکبر هدیه🎁 خریده بود..
🔹یکبار با اصرار خودم هدیه نخرید🚫.گفتم بهتراست به جای اینکه #زحمت رفتن به بازار و خرید هدیه رو متحمل بشی،این چندساعت⏰ را #باما بگذرونی.چون من و علی اکبرم بینهایت دلتگنشـ💔 میشدیم.
🔸آنشب🌙 برای اولین بار #آقاعلیرضا دست خالی به منزل اومد.علی اکبر مثل همیشه سراغ کیف💼 پدرش رفت تا ببینه پدرش این سری چه هدیه ای🎁 برایش #خریده .همان لحظه دیدم که همسرم خیلی ناراحت شد😔.
🔹گفت"من الان جواب #پسرمو چی بدم؟!" من وقتی ناراحتی ایشون رو دیدم یکی از #اسباب بازیهایی که قبلاً برای علی اکبر نگه داشته بودم تا سرفرصت نشانش بدهم را در کیف💼 همسرم گذاشتم .گفت:"خدا نکنه #مردی شرمنده زن و بچه اش بشه😓.من خنده ی #رضایت پسرم را با دنیا عوض نمیکنم.
🔹" یک روز از #سوریه تماس گرفت☎️ و گفت دوتا عروسک به حرم #حضرت_رقیه متبرک کردم و دوست دارم زودتر به دست علی اکبرم برسونم☺️.اما آن کیفی💼 که همیشه باهاش به ماموریت میرفت و آن #دوتاعروسک دیگر ♨️هیچوقت به دست ما نرسید🚫.
🔸 #باباعلیرضا سیب سرخ🍎 خدا شد و درعوض یک جعبه چوبی با پرچم سه رنگ ایران🇮🇷 که علیرضای نازنینم را در آغوش کشیده بود و روح پاکـ🕊 و بلند او، و نام و یاد #جاویدانش هدیه ی خدا در بهار94 برای من و علی اکبرم شد👌.
#شهیدمدافع_حرم_علیرضانوری
━═━⊰❀رفیق❀⊱━═━
@refigh_shahid1
━═━⊰❀شهید❀⊱━═━
هدایت شده از شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
98.12.22-inja talaiie-Mahdavi (2).mp3
زمان:
حجم:
10.2M
#دوباره_طلاییه✨
#راهیان_نور_مجازی
هنوز هم فرصت برای شهید شدن باقے است...🙂❤️
روایتگرۍ جدید حجت الاسلام #مهدوی_ارفع در راهیان نور مجازی
راهکاری ویژه برای همه آنهایی که آرزوی شهادت دارند...☺️🌹
"‼️ نشر حداڪثرے"
پیشانی بند بسته ،
پرچم دست گرفته بود و
بی سیم را هم روی کولش ،
خیلی با نمک شده بود .
گفتم : خودت رو مثل علم درست کردی؟
می دادی روی لباست را هم بنویسند.....
پشت لباسش را نشان داد نوشته بود:
<<جگرشیر نداری ، سفرعشق مرو >>
گفتم : به هرحال ، اصرار نکن
بیسیم چی لازم دارم
ولی تو را نمی برم
چون هم سن ات کم است ،
هم برادرت شهید شده...!
با ناراحتی دستش رو گذاشت روی کاپوت ماشین و گفت:
باشه ، نمیام ....
ولی فردای قیامت شکایتت رو به فاطمة الزهرا <<علیها السلام >> می کنم ،
می تونی جواب بده...!
گفتم : برو سوار شو .....
.
دربحبوحه عملیات پرسیدم :
بی سیم چی کجاست...؟
گفتند : نمی دانیم ، نیست
به شوخی گفتم : نکنه گم شده ،
حالا باید کلی بگردیم تا پیدایش کنیم.
بعد عملیات نوبت جمع آوری شهدا شد...
یکی از شهدا ترکش سرش را برده بود...
وقتی برگرداندیمش
پشت لباسش نوشته بود:
<<جگر شیر نداری سفرعشق مرو >>
محفل رفاقت باشهدا👇👇👇
•----🕊🕊🕊🕊----•
@refigh_shahid1
•----🕊🕊🕊🕊----•
ما نمک خورده عشقیم خدا می داند
شریک غم بانوی دمشقیم خدا می داند
همچو عباس سرو دست' زما قطع گردد
نوکر سید شباب بهشتیم خدا می داند
#شهـید_عباس_دانشگر