#story
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
•|متواضع اما بشاش و خنده رو بود..|•
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
آخرین مداحی..چند روز قبل از اعزام..
#شهید_حسین_معز_غلامی
خجالت میکشم که من..سرم رو تنمِ حسین..😔
رفیق_شهیدم😭
#شهید_سعید_علیزاده
#شهید_مدافع_حرم
نــام :
سعید
نـام خـانوادگـی :
علیزاده
نـام پـدر :
علی اصغر
تـاریخ تـولـد :
۱۳۶۸/۰۲/۱۲
مـحل تـولـد :
دامغان
سـن :
۲۶ سال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
مجرد
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایرانی
دسـته اعـزامـی :
تیپ ۱۲ قائم (عج)
مسئولیت نظـامی :
از نیروهای اطلاعات و عملیات
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
فارغ التحصیل از دانشگاه افسری امام حسین
🌹جـزئیات شـهادت🌹
تـاریخ شـهادت :
۱۳۹۴/۱۱/۱۲
کـشور شـهادت :
سوریه
مـحل شـهادت :
سوریه- شمال حلب
عـملیـات :
آزاد سازی شهرک های نبل و الزهرا
نـحوه شـهادت :
اصابت گلوله به سینه و پا
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️
مـحل مـزار :
گلزار شهدای شهر دامغان
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا
قـطعـه :
مدافعان حرم
ردیـف :
اطلاعاتی موجود نیست
شـماره :
اطلاعاتی موجود نیست
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️
⚫️🔸⚫️ 🔸
🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️
⚫️ 💠 🌹 🔸
🔸 🌹 💠 ⚫️
⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸
🔸 ⚫️ 🔸⚫️
⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠
#خوراک_حلال
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_معز_غلامی
۶ ساله (یا کمی بیشتر) بود. برای خرید بستنی به مغازه رفته بود
مغازه دار بجای بستنی عروسکی به او بستنی مگنوم داده بود که اختلاف قیمت ۳۰۰ تومانی داشت.
به خانه که آمد متوجه شدم و قبل ازینکه بستنی را باز کند و بخورد اورا به مغازه فرستادم تا الباقی پول را به مغازه دار بدهد.
مغاره دار وقتی متوجه امانت داری حسین شده بود به او گفته بود:"چه شیری خوردی تو بچه جون؟ اغلب مادرا بی اهمیتن یا اگرم پولو میدن به بچه که بیاره، بچه هه میپیچونه برمیداره برا خودش..."
از آن روز به بعد مغازه دار با او رفیق شده بود.
در مراسم تشییعش بلند میگفت :"اگر این بچه به این درجه رسید، برا این بود که ذره المثقال حرام تو اعضا و جوارحش نداشت..."
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸
⚫️🔸⚫️
🔸⚫️💠💠
⚫️ 💠🌹
🔸
https://eitaa.com/refigh_shahid1
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️
⚫️🔸⚫️ 🔸
🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️
⚫️ 💠 🌹 🔸
🔸 🌹 💠 ⚫️
⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸
🔸 ⚫️ 🔸⚫️
⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠
#حجاب
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_معز_غلامی
۵ ساله بود که پسرعموی بزرگترش که آن موقع حدودا ۱۶ساله بود به خانه ما آمد
در را باز کرد و خیلی مودبانه به او گفت:"یکم میشه صبر کنید؟"
به سمت اتاق هایی که من و خواهرانش در ان بودیم آمد و به هر سه ما حضور پسرعمویش را اعلام کرد و گفت :"حجاب کنید، مهمون نامحرم داریم."
💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸
⚫️🔸⚫️
🔸⚫️💠💠
⚫️ 💠🌹
🔸
https://eitaa.com/refigh_shahid1