eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
362 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @Eamahdiadrkni1 عنایات و.: @aboebrahiim روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
. ﴿🦋﴾روزهای‌اولی‌كه خرمشهر آزاد شده‌بود توی‌كوچه‌پس كوچه‌های شهر برای‌خودمان‌صفا می‌كرديم. پشت‌ديوار خانه‌مخروبه‌ای به عربی نوشته بود "عاش‌الصدام" يک‌دفعه راننده‌زد روی‌ترمز و انگشت‌به دهان‌گزيد +پس اين مرتيكه‌آش‌فروشه! آن‌وقت‌به ما می‌گويند جانی‌وخائن‌ومتجاوز!☹️ كسی‌كه‌بغل دستش‌نشسته بود گفت: -پاک‌آبرومون‌رو بردی‌پسر،عاش،بيسواد يعنی‌زنده باد!🤣 . https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
😉°° ڪمپوت🖇 ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ بالا سرش.داشت‌آخرین نفساشو مےزد ازش پرسیدم: . +:این لحظات ‌آخر چہ‌ حرفے براے مردم دارے؟ . بالبخندگفت: _:از مردم ڪشورم‌مےخوام وقتے براے خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے ڪمپوت ها رو جدا نڪنند. . +:داره‌ضبط‌میشہ‌برادر ‌ یڪ‌حرف‌بهترے بگو.😶🎥 . با همون طنازے گفت: _:آخہ نمیدونے !! سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂 بزن رزمنده😃🌺 ⇅♥️🌙🌱°^ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
😉°° • يک روز سيدحسن‌حسينی‌ از بچه‌های‌گردان‌رفته‌بود ته‌ دره‌ای برای ما يخ بياورد. موقع برگشتن پيش پای او را هدف گرفتن، همه سراسيمه از سنگر آمديم بيرون، خبری از سيد نبود، بغض گلوی ما را گرفت. بدون شک شھيد شده بود. آماده می‌شديم برويم پايين‌كه حسن بلند شد. سر و پا ولباس‌هايش راتكاند پرسيديم: حسن چه شد؟ گفت: آشنا در آمديم، پسرخاله‌ی زن عموی باجناق‌خواهرزاده‌ی نانوای محلمان بود. خيلی شرمنده شد، فكر نمی‌كرد من باشم والا امكان نداشت بگذارد بيايم. هرطور بود مرا نگه می‌داشت! • ^آشنادر‌آمدیم😅^ .. • ↳•j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
Γ•.😆🌿| . توی‌سنگر هرڪس مسئول‌ڪاری‌بود. یڪ بارخمپاره‌ای‌آمد وخورد ڪنارسنگر به‌خودمان‌ڪه‌آمدیم دیدیم‌رسول‌پای راستش‌را باچفیه‌بسته است.😨^ نمیتوانست‌ درست‌راه‌برود از آن به بعد ڪارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ڪم‌ڪم بچه‌ها به‌رسول‌شڪ ڪردند🤨^ . یڪ شب چفیه را از پای‌راستش‌باز ڪردند و بستند به‌پای‌چپش صبح بلند شدراه افتاد پای‌چپش لنگید! سنگر از خنده بچه‌ها رفت‌روی‌هوا🤣^ تا میخورد زدنش‌و مجبورش‌ڪردن تایه هفته‌ڪارای‌سنگر رو انجام‌بده. خیلی‌شوخ‌بود🙂^ همیشه‌به بچه‌هاروحیه می‌داد اصلا بدون‌رسول‌خوش نمی‌گذشت🙃^ . j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6