eitaa logo
رهنان من
2هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
8.1هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پل شیشه‌ای، کردستان، روستای نگل، جاده قدیم مریوان سنندج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 از اولِ خلقتِ جهان و کائنات 💗 تا آخرِ زندگی و پایانِ حیات 🌼 اندازه‌ی ذراتِ تمامی کرات 💗 بر حیدر و زهرا و محمّد صلوات 🍃🌼اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃💗مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌼وَعَجِّل‌فَرَجَهُـم 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســــلام 🍎به آخـرین روز 🌸آذرمـاه خوش آمـدید 🍎یک روز بی نظیـر 🌸یک صبح دلنشین 🍎یک لبخنـد از ته دل 🌸یک خدای 🍎همیشه همراه 🌸با هـزار 🍎آرزوی زیبـا 🌸تقدیم لحظه هاتان صبح آدینه تون زیبـا 🍎🌸 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂خداحافظ 🍁 بهار عاشقان و تابلوی زيبای خداوند 🍂 خداحافظ زيباترين ماه رنگارنگ 🍁 🍁🍂
🔸 چشم‌های آفتاب پرست به طور مستقل از یکدیگر حرکت می‌کنند، بنابراین می‌تواند همزمان به دو جهت متفاوت نگاه کند. 🌍•➣ @AjayeboAlarz [📡]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آیه شریفه را در منزل خود بخوانید و برای دیگران نیز نشر کنید . -----------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر نگاه خدا با تو باشد هرگز زمین نخواهی خورد...
🌞جشن میلاد مادر مهربانی ها همزمان با ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها و روز مادر 🌞 🗓 تاریخ : ۲دی ماه ⏰ زمان: ساعت ۱۵:۱۵ 🧕 به کلام: سرکار خانم حیدری 🧕 بانوای: سرکار خانم یزدیان 🕌مکان : رهنان .خیابان مطهری .کوچه شهید عسگری ۵ مسجد چهارده معوم(درب میدان) 🙏 التماس‌دعای فرج 🗣 برای دیگران ارسال کنید.
ستارخان در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم ، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد. اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد. با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا می دهد و می گوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد