آچاری با طراحی فوق العادہ جالب ڪہ بہ هر پیچی میخوره!👌

💎 فرودگاه جبل الطارق، يكي از خطرناكترين فرودگاههاي جهان بزرگراهي از ميان باند اين فرودگاه ميگذرد!!! ‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌

🔺اولین خورشید مصنوعی در جهان توسط چینی‌ها! خورشید مصنوعی چین پنج برابر داغ‌تر از خورشید واقعی است!😳😱 چین با دستیابی به دمای پنج برابر داغ‌تر از خورشید به مدت بیش از ۱۷ دقیقه، رکورد جدیدی را در رسیدن به دمای بالای پایدار ثبت کرد. به گزارش خبرگزاری شینهوا، «ابررسانای پیشرفته آزمایشی توکاماک» (EAST) که با نام «خورشید مصنوعی» شناخته می‌شود، در این آزمایش به دمای ۷۰ میلیون درجه سانتی‌گراد رسید. هدف نهایی از ساخت دستگاه خورشید مصنوعی این است که با شبیه‌سازی واکنش‌های طبیعی که در ستارگان رخ می‌دهد، انرژی پاک تقریبا نامحدود تولید کند./ایندیپندنت فارسی وقتی میگن اینا به زودی دنیا رو میگیرن یعنی این 👌 ‌‌‌‌‌‎‌‎

عکسهای یادگاری هر روز یک عکس مصلی نماز جمعه رهنان روز عید غدیرخم # رهنان من # درایتا https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77

عجیب ترین دوچرخه ای که تا حالا دیده اید !

حتی دیدنش ترسناکه، یک اشتباه سانتیمتری مساوی با مرگ😨😱 🌺@Ajayebee_donya 🌺

🍃🌸 همه چیز در این دنیا 🍃🌸 تکراریست جز مهربانی 💞 🍃🌸تا هستیم قدر یکدیگر بدانیم 🍃🌸تقدیم به تمام مهربانان

چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!... حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟... گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟! گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد...🌺

جانباز کنعانی از رزمندگان گردان امام محمد باقر که فرمانده گروهان او عبدالله حق شناس و فرمانده گردان شهید مهدی نصر بودند. فردی که امدادگر است و به مجروح کمک میکند شهید حسن شاه نظری از گرگاب که در همان عملیات مفقود میشود وهنوز پیکر مطهرش برنگشته است.

🌎 باید بر دست طراح و سازنده این هواپیماها بوسه زد! با رونمایی از هواپیماهای جدید، دیگر هیچ انسان بی گناهی در هیچ سانحه هوایی کشته نخواهد شد!

🌍 عجیب ولی واقعی ترس از شیاطین و عمارات ساخته شده برای فرار بیگانگان دهکده ای در جنوب اسیا !

فیات چند روز پیش از مدل برقی توپولینو رو نمایی کرد اینا فیلماشه👆

خدایی این چیزیه که باید به عنوان آپشن تو کارخونه رو ماشینا نصب کنن👌

🌸🍃در آخرین پنجشنبه ذی الحجه 🕊جهت شـادی روح 🕊تمام مسافران آسمانی فاتحـه ای قرائـت کنیـم🍃🌸 روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸

عکسهای یادگاری هر روز یک عکس رزمندگان هشت سال دفاع مقدس شادی روح شهدا صلوات # رهنان من # درایتا https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77

به مناسبت فرا رسيدن "ماه محرم ماه آگاهى و بيدارى، ماه عشق و جانبازى و بنابر رسالتى كه بر دوش تك تكمان است برآن شديم فعاليت جديد خود را در راستاى عظمت ماه محرم و صفر از سر بگيريم در اين گروه محتواى مذهبى فرهنگى, اطلاع رسانى از زمان برگزارى روضه ها و جلسات هيأت هاى مذهبى , روضه هاى خانگى و همچنين ايستگاههاى فرهنگى در سطح شهر اطلاع رسانى خواهدشد گروه حیاتنا الحسین >> (یاران اربعینی) با هم همراه باشیم https://eitaa.com/joinchat/1827013031Ce429d99a9f

🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اقامه نماز بر پیکر مرحوم خادم الحسین علیه السلام بزرگ خاندان مرحوم حاج عباس شریفی به امامت امام جمعه محترم رهنان حضرت حجت الاسلام محمدی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🔸 گام های حيرت انگيز ٩ متری يك آهو در حركت آهسته! ‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌🌍‌‌‎‌‎‌‌

🌼کندوی باغ هستی 💫بی تو عسل ندارد 🌼بی تو کتاب عاشق 💫ضرب المثل ندارد 🌼گفتا که بین خوبان 💫مهدیست، یا که یوسف 🌼گفتم که در دو عالم 💫مهدی بدل ندارد... 🌼السلام علیک یا ابا صالح المهدی(ع) 🌼

قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود. قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد. طبیب گفت: تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان