احساس میکنم ازونام که هیچوقت دوست داشته نمیشن. ماندگار نمیشن. ازونا که یه هالهی سیاه همیشه دورشونه و اگه تو کل دنیا تنهاییها رو تقسیم کنن، بخش بزرگیش برای منه که بعضی وقتا باید به زور شربتِ پذیرش رو سربکشم تا دووم بیارم.
گریه دارم ولی دلیلی برای اشک ریختن تو بساطم نیست. مثل کسی که تهوع داره ولی چیزی از معدهاش خارج نمیشه، این گلوی آبستن رو با خودم حمل میکنم.
از وقتی فهمیدم رفتار بقیه بازتابی از مشکلات، تروماها و کمبودهای درونیشونه، چیزی رو به خودم نمیگیرم. شخصیش نمیکنم و عبور میکنم. توهم عبور کن .
پوست کلفت شدم. دیگه حتی تیکه های آبدار اطرافیانم رو هم با شوخی رد میکنم . وقتی تموم عمرت تلاش میکنی که حرمت آدما رو حفظ کنی ، بهشون اعتماد به نفس بدی و نزاری حقشون پایمال بشه ولی یهو در معرض تموم اینا قرار میگیری ،قضیه خیلی دارک میشه!
هی سعی میکنم با شوخی و خنده رد کنم ولی نمیشه. یهو حجوم میاره اون حجم از ناکافی بودنی که آدما سال پیش این موقع بهم القا کردن !
هی میگم چیزی نمونده از زندگیت . تهِ تهش ۳۰ سال دیگه !. به اونچیزی که هدفته و میخوای بهش برسی فک کن . بزار بگذره . بزار حداقل از تو امید بمونه. ولی نمیشه.
عادله میگفت ببخش تا مجبور نشی تو قیامت دوباره ببینیشون . اون دل گنده تر از این حرفاس . اما من با اینکه صدبار وسط صحن انقلاب ، روبروی گنبد تپل مپل اقای امام رضای عزیزدلم بخشیدمت ولی بازم میبینم ته دلم چروک و تیره مونده از تموم این مصائبی که کشیدم. نمیشه ببخشمت. چروکایی که انداختی روی پیشونیِ این دل به همین راحتیا اتو نمیشه و هرچی بالا پایین میکنم میبینم که هیچ کس غیر از خود آسِد رضا نمیتونه از پسِ تو بربیاد. پس همون بهتر که دیدار به قیامت باشه !
#بهخودتبگیر
ریـــحآن
آقای امام حسین! حواستون هست که شما اوستای ِ تعمیرکردنِ قلبهای ِشکستنیِ فکستنیِ لااُبالیِ مایید ؟!
به قدری تجربه ی جاموندن ، دوری از بینالحرمین و صحنو صحرای اقای نجف دارم که میتونم با هشتکِ اندر احوالاتِ دلتنگی ،سر تیترِ هشتکای ایتا بشم:/
فقط امیدوارم باباعلی و پسرای از گل بهترش به ازای شکسته شدن همزمان استخونای قفسه سینهم ، ی مرهمِ مشتی اون گوشه موشه ها برام درنظر گرفته باشن تا نور بتونه از بین تَرَکا و شکستگیا عبور کنه و زنده نگهم داره :))
#اندراحوالاتدلتنگی
اگه زندگی انقدر سخت نبود
ومعدهم،معدهی آدم بود
الان بهجای غصه
داشتم پیتزا میخوردم.