دست و پای رنج عجیبی که همه این مدت متحمل شده بودم؛ حالا داره کمکم معلوم میشه. رنجی که فقط به امید بهبود تحملش میکردم و بیشتر از حد توانم بود. و عجیبه که پشیمون نیستم از این تجربه و این حملِ شدید درد. و شاید به همین خاطره که آرامش این روزها برام به طرز عجیبی ، ناآشنا و غریبه.
امشب روی مهربونم زمام امور رو در دست
گرفته و آدم خرسندی ام. کاش کائنات هم
ملاحظه کنند.
وقتی با آدمها سر و کار داریم تا وقتی مطمئن نیستیم اینقدر نزدیکشون نشیم که توشون حس تعلق ایجاد بشه. بعدش هم که نزدیک شدیم هی پشیمون نشیم و عقب بکشیم و بعدش دوباره دلمون اون آدمو بخواد و باز بهش نزدیک بشیم. تو بحث مقاومت مصالح بهش میگن ایجاد تنش و در نهایت خستگی و سرانجام گسیختگی. این عقب جلو رفتن تو روابط اون مخاطب رو به فنا میده. یا مطمئن بشیم بریم برای ارتباط یا هی دم به دقیقه پشیمون نشیم. اون ننه مرده مخاطب ما هم میمون دستآموز نیست، اون بدبخت هم آدمه.
#کولهپشتیریحانه
صرفا برای ذوق مرگ شدنِ خودم یادآور میشمکه؛
تنها پنچ روز دیگه تا تولد اقایامامرضا
مونده و خب این میتونه انگیزه ی خوبی
برای ادامه دادن باشه ♥️ :)))
از اینکه تونستم کلمهی "دوستم" رو بین اطرافیانم یا حتی کسایی که فقط از طریق ریحان باهم در ارتباطیم ترند کنم ، شدیدا خرسندم :)) .
فک میکنم وقتایی که خدا میخواد به
درگیری های ذهنی و دغدغه هامون
جهت بده ، مارو با مرگ اطرافیانِ دور و
نزدیک یا شهادت انسان های تراز
امتحان میکنه و خب این واقعا دردناکه .
درسته که شب تولد اقای امام رضاست و
باید اینجا رو گل بارون کنم ولی خب فعلا
در حالِ هضمِ خبرای بدِ این چن روز هستم .
ی ریست فکتوری لطفا .
ریـــحآن
:)
از صبح تاحالا دارم با خودم کلنجار میرم که رئیس جمهور چی کنار ضریح درگوشی به امام رضا گفته که اینجور و اینروز شهید شده ...
آقای امام رضا !
همون که سیدِ اولاد خدا گفت :))). همون لطفا
کلمه کم است برای این روزها .
نمیشود مدام بعد از هر اتفاق
بهجان کلمات افتاد و نوشت !