『.^♥️』متن #دلبرانه
اگر حتی خدمتکارِ خانهاَت بودم،
میتوانستم هر روز تو را ببینم...
هر صبح ک آفتاب نمایان میشد،
بیدار شده و سرامیکهای روبهروی
اتاقِ تـو را گردگیری میکردم؛
بیدار ک شدی، از چشم باز کردنَت
تا لباسپوشیدن و صبحانهخوردن و
بیرونرفتنَت را عاجزانه نظارهگر میبودم!
بعد از رفتنَت، ب اتاقَت پناه برده
و لباسَت را تا اعماقِ ریهها بو میکشیدم؛
بر لحافَت زار میزدم و
دیوارهای اتاقَت را بو کشیده و میبوسیدم!
اگر خدمتکارَت بودم،
-حداقل، شبانه-هنگامِ گریه کردن،
مطمئن بودم تنها چند اتاق فاصله داریم
و میتوانم صدای نفسکشیدنهای عمیقِ
تـنِ خواببُردهاَت را بشنوم...
↲حداقل راهرفتنَت را میدیدم...
↲حداقل میتوانستم نگاهَت کنم...
↲حداقل زیرِ یک سقف بودیم...
❪ایکاش خدمتکارِ خانهاَت بودم!♥️🧹❫
✍🏻نویسنده؛ #من
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈