💢 #جنگ_رسانهای
🔹 جنگ رسانهای، یکی از برجستهترین جنبههای «#جنگ_نرم» و جنگهای جدید بین المللی است. اساسیترین تعریف از این جنگ استفاده از رسانهها برای تضعیف کشور #هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت #رسانهها به منظور دفاع از منافع ملی است.
🔸 اگر چه جنگ رسانهای عمدتاً به هنگام #جنگهای_نظامی کاربرد بیشتری پیدا میکند اما این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع، جنگ رسانهای در جریان نبوده یا مورد استفاده قرار نمیگیرد.
🔹 جنگ رسانهای تنها جنگی است که حتی در شرایط #صلح نیز بین کشورها به صورت غیر رسمی ادامه داشته و هر کشوری از حداکثر توان خود برای پیشبرد #اهداف_سیاسی خویش با استفاده از رسانهها بهره میگیرد.
🔸 جنگ رسانهای، جنگ بدون خونریزی، جنگ آرام، #جنگ_بهداشتی و تمیز تلقی میشود؛ جنگی که بر صفحات روزنامهها و میکروفون رادیوها، صفحات تلویزیونها و عدسی دوربینها جریان دارد.
🔹 سربازان جنگ رسانهای متخصصان #تبلیغات، استراتژیستهای #جنگ_روانی، خبرنگاران خبرگزاریها، شبکههای خبری، سایتهای اینترنتی و کارگزاران رسانهها هستند.
🔸 جنگ رسانهای بر خلاف جنگهای نظامی که عمدتاً میان دو یا چند کشور به عنوان ائتلاف با یک #کشور جریان مییابند، میتواند میان یک گروه از کشورها با گروه بزرگ دیگری از کشورها با ویژگیهای مشخص شکل گیرد.
✏️ منبع: "جنگ رسانهای" به اهتمام منصور حاتمی راد
✅ «رد پای عربستان سعودی در عراق»
با توجه به ناآرامی های عراق هشتگ اعتراضی #العراق_تنتفض که با توجه اعتراضات عراق در توییتر ترند شده بود را دقایقی آنالیز کردیم. به نتایج جالبی رسیدیم!
.
الف-این بررسی بر روی ۳۳هزار ۵۰۰ توییت و ۲۱هزار ۳۰۰ ریتوییت و ۷۱۰ ریپلای انجام گردید.
ب- ۶۵درصد فعالیت این هشتگ از عربستان سعودی است.با نگاهی به آمار فعالیت های این هشتگ بر اساس شهر ماجرا جالب تر میشود "ریاض-جده-مدینه-مکه"در صدر مکان های فعالیت این هشتگ است.
باز هم عملیات های ترندینگ سعودی در فضای رسانه ای بر علیه دولت عراق با هدف ایجاد اغتشاش، نا آرامی و ایجاد تفرقه با لشکر بزرگ ربات ها و اکانت های فیک و رسانه های همسو چند زبانه
قلدری رسانه ای
✍ بعید است که شهروندی با مفهوم «قلدری» (bulling) آشنا نباشد و در عصر اطلاعات و ارتباطات کمتر فردی زیست می کند که نوعی قلدری را در طول زندگی تجربه نکرده باشد.
✍ در جهان کنونی پدیده اجتماعی قلدری، سیطره خود را از خانواده تا جامعه گسترانده است و سایه به سایه ساختارهای اجتماعی واقعی و مجازی را تعقیب کرده و شکل فرا مدرن بخود گرفته است.
✍"قلدری در محیط کار"(bulling in workplace) موجب سو مدیریت، زایل شدن عدالت اجتماعی، ایجاد نابرابری، کاهش انگیزه شغلی، ناامنی شغلی و به حاشیه راندن شایسته سالاری می شود و تبعات ناخوشایند آن گریبان جامعه را می گیرد.
✍در دنیای رسانه ای شده امروز و وابستگی مفرط شهروندان به اطلاعات رسانه ها، سواستفاده از قدرت ارتباطات و رسانه ها بسیار افزون شده است و قلدری رسانه های جریان اصلی و رسانه های اجتماعی به سرفصل مطالعات رسانه ای ارتقا یافته است.
✍ قلدری رسانه ای(bulling in media) گونه های مختلفی را تجربه می کند و می توان از قلدری مطبو عاتی، قلدری رادیویی، قلدری تلویزیونی، «سایبر قلدری» و«رایاقلدری»، قلدری اینترنتی، قلدری فیس بوکی، توئیتری و قلدری اینستاگرامی و.... سخن به میان آورد.
✍ "قلدری رسانه ای" نوعی رفتار پرخاشگرانه با هدف آزار و زیان رساندن به دیگران از طریق تولید و انتشار اطلاعات و اخبار فراواقعی و جعلی در رسانه های جمعی و اجتماعی با هدف تغییر اذهان عمومی است. مصادیق "قلدری رسانه ای" توهین، تهمت، افتراء، تحقیر، آبروریزی، زورگویی، انتقام گیری و دروغ پردازی، با هدف زیاده خواهی، باج گیری و تضعیف موقعیت دیگران و تامین منافع فردی و گروهی است.
✍قلدری رسانه ای با سوء استفاده از مسئولیت و با هدف ترور شخصیت، آزار روحی، سرکوب و کنترل افراد و گروههای اجتماعی انجام می شود.
✍فرد یا گروه قلدر از طریق رسانه ها، بدون درگیری فیزیکی، قدرت خویش را با دستکاری در افکار عمومی افزایش داده و با تقلیل قدرت رقبا آنها را به زیرسلطه کشیده و منافع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را به پیش می برد.
✍در قاموس مفاهیم سازمانی «اختیار» و «مسئولیت» به صورت توام تعریف می شوند و هر نوع اختیار سازمانی متضمن مسئولیت و پاسخ گویی است. در "قلدری رسانه ای" قلدران و دنباله های آنان به صورت سازمان یافته در صدد استفاده حداکثری از اختیارات خود بدون قبول مسئولیت و پاسخ گویی هستند. از اینرو بزرگترین خسارات را از طریق رسانه ها به دیگران تحمیل می کنند و کوچکترین انتقاد را نیز بر نمی تابند.
✍رسانه ها جمعی و بویژه رسانه های عمومی در فرایند ارتباطات جمعی، نقش میانجی و واسطه دارند و به همین جهت به آنها مدیا اطلاق می شود. ارتباط سازان جمعی در بیان اخبار و اطلاعات باید از جهت گیری غیر واقعی و از یک سویه نگری در روایت رخدادها و پدیده های اجتماعی پرهیز کنند.
سواد رسانه و روانشناسی
⭕️ماجرای یک عکس جعلی در اعتراضات عراق. «بهار عربی میخواهیم تا مراجع [نجف] را به کشورهایشان اخراج کنی
نکته: بازهم در آستانه پیاده روی اربعین شاهد اقداماتی در راستای تحت تاثیر قراردادن این اجتماع بزرگ و معنوی مسلمانان هستیم. سال گذشته در چنین روزهایی بحث دو قطبی سازی ایرانی_عراقی جهت کاهش حضور زائران مطرح شده بود.
در هر دو رخداد انتشار گسترده #شایعات، #فیک_نیوزها، عکس های #ساختگی و #دستکاری شده و بمباران خبرهای #کذب جهت گرفتن فرصت تفکر از مخاطب از روش های بکار برده شده است.
✅ پیادهروی اربعین باشکوه تر برگزار خواهد شد انشاءالله.
💢دو تجویز راهبردی برای ارتقای سواد رسانهای
♨️همه ما باید سواد رسانهای را در خود ایجاد و تقویت کنیم که نیازمند مطالعه و تمرین است. برای شروع به این دو اصل کلیدی پایبند باشیم:
1️⃣طراحی رژیم مصرف رسانه ای: به اینکه چه میزان اطلاعات مان را از کدام رسانه می گیریم حساس باشیم. کسانی که سواد رسانه ای دارند، رژیم مصرف متعادلی دارند و از منابع و رسانه های مختلف به میزان مشخصی اطلاعات می گیرند. آن ها رنگین کمان رسانه ای دارند. اگر رژیم مصرف رسانه ای به درستی طراحی نشود، در فضای اشباع رسانه ای و بمباران اطلاعاتی خفه خواهیم شد.
2️⃣از مخاطب منفعل به مخاطب منتقد: اگر باور کنیم که هیچ کدام از رسانه ها، هدف شان حقیقت نیست بلکه خدمت به گروه/اندیشه/طبقه خاصی است، از این به بعد، استراتژی مطالعه و تماشای انتقادی را در پیش خواهیم گرفت. برای تبدیل شدن به خواننده/تماشاگر منتقد همیشه این سه سوال را از خود بپرسید:
۱.چه کسی این پیام را خلق کرده است و چرا این پیام ارسال شده است؟ (هدف او چه بوده است؟)
۲.چه ارزشها و دیدگاههایی را در این پیام به صورت پنهان جاسازی و تبلیغ کرده اند؟
۳.احتمالا چه بخش هایی از واقعیت حذف شده و چه بخش هایی از واقعیت برجسته سازی شده است؟
چه عاملی باعث می شود مردم هر آنچه می خوانند را #باور کنند؟
بر اساس یافته های گیلبرت، نتیجه این است که قبل از اینکه به مرحله رد کردن #پیام برسیم مرحله درک پیام متوقف می شود.
این باعث می شود افرادی که در چنین شرایطی قرار دارند، استدلال ضعیف دیگران یا دروغ های آنان را باور کنند.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:👇
http://www.shara.ir/view/40104/
مترجم: حنانه باقریان
ساخت یک نسخه جعلی از خود
جایی کاری مانده روی زمین دارید و تلاش برای بازتولید خودتان در تلفن همراه، بیفایدهترین کار است
نویسنده : گلبو فیوضی
سلفی اوایل فقط یک ثبت ساده بود. ثبت تصویری که نقاشان دربار از شاهزادگان میکشیدند تا آن ها را بر بوم در ابعادی بزرگ روی دیواری در قصرها جاودان کنند. اولین تلاشهای بشر برای ثبت خود. آن ها لباسی برازنده میپوشیدند و بهترین ژست خود را میگرفتند تا بهترین خودشان را در خاطرهها به ثبت برسانند.
داستان در گذر تاریخ تغییر کرد. نقاشها حذف شدند و دوربینها از راه رسیدند اما همچنان ثبت خود به تنهایی یا با آن ها که دوست شان داشتند به منظور ماندگاری در تاریخ، نه صرفا یکعکس خانوادگی ساده، مخصوص اشراف و شاهزادگان بود تا تلفن های همراه از راه رسیدند. تلفن های همراه ساده و بیصدا تا پستوهای هر اندرونی و کنجی سرک کشیدند و دوربینهای ساده اولیه مواجهه با رخدادها را تغییر دادند. تا پیش از آن کسی دلیلی برای اثبات حرف خود مبنی بر شاهد عینی اتفاقی بودن نداشت اما دیگر ابزاری در دست شما بود که میتوانستید برای هر لحظه زندگی، مدرکی را با آن ثبت کنید. مدرکی که نشان میداد شما هم در رویدادی که مثلاً از خبر تلویزیون پخش شده است حضور داشتید.
کمکم نسل جدید تلفنهای همراه خیلی بیشتر از آنی شد که قرار بود باشد. کلمهها که راویان اصلی اخبار بودند جای خود را به هزاران تصویر ثبت شده در گوشیهای همراه دادند. هر کس از جایی که ایستاده با گرفتن عکسی که خودش هم در گوشه آن گنجانده شده بود نشان میداد، شاهد رویدادیاست. این تصاویر همزمان با رشد شبکههای اجتماعی شهروند- خبرنگاران را ساخت و روایتهای متکثر از اخباری که تا پیش از آن تنها چند منبع مشخص رسمی داشت. هر سلفی از جایی میآمد و به صاحب سلفی در مختصات شبکههای اجتماعی، متناسب با میزان دیده شدن و بازخورد داشتن، اعتبار میداد.
ماجرا باز به همینجا هم ختم نشد. وقتی کاربران قدرت خود را در روایتگری و خلق زاویه دید مورد نظرشان همراه با حضور شخصی به اثبات رساندند، اتفاق مهیب دیگری رخداد. آن ها خواستند خودشان را هم طور دیگری روایت کنند. دوربینها پر از اپلیکیشنهای مجازی شد برای دستکاری. مردم توانستند برای دنبالکنندهها ، تصویر جدیدی از خود بسازند. دستههای بلند برای دور کردن گوشی از صورت و خلق تصویری معصومانه و کودکمآب به بازار آمد. فعالان شبکههای اجتماعی، به خصوص اینستاگرام عکسمحور، جنبش جدیدی در ثبت سلفی به راه انداختند و واژهای خلق شد بهنام «سلفی خوب». آدابش این است که باید از زاویهای بالاتر از صورت خود در حالی که سر را کج کردهاید با چشمهایی کمی بیرون زده، زل بزنید به دوربینی که بالای سرتان قرار دارد و بعد از چیلیک، انگار شما دیگر این واقعیت سالها زیستهای نیستید که در یک زندگی و تعامل با آدمهایی قرار دارد و مختصاتی دارد. انگار شما آن پیکسلها هستید؛ همانطور عجیب، معذب، به زعم سلیقه عمومی مجازی، زیبا و معصوم که قرار است هزاران قلب هدیه بگیرد و به همه اعلام کند من این شکلی هستم.
اما همیشه برای هر سلفی یک پشت صحنه وجود دارد. جوشهایی که ویرایش و غبغبی که پنهان میشود، چاقیها، ضعفها و مهمتر از همه واقعیتی که بهجای پذیرش اش، از آن گریزانند. سلفی، دایرهای برای ساخت یک نسخه جعلی از خودیاست که دوستش نداریم. اگر معتاد به سلفی گرفتن هستید، بدانید، جایی کاری مانده روی زمین دارید و تلاش برای بازتولید خودتان در السیدی تلفن همراه، بیفایدهترین کار است.
زندگی سرگرمی نیست، پس چرا فکر میکنیم لازم است بچهها به طور مداوم سرگرم باشند؟
بگذارید دوباره حوصلۀ بچههایتان سر برود
اگر دور و برتان بچهای باشد، با این معضل به خوبی آشنایید؛ پیش شما میآیند و میگویند که حوصلهشان سر رفته است و نمیدانند چه کار کنند. اگر سرتان خلوت باشد شاید مشغول بازیکردن با آنها شوید و اگر نتوانید با آنها وقت بگذرانید احتمالاً برایشان پویانمایی میگذارید یا راه دیگری پیدا میکنید تا سرگرم شوند اما چه بسا راه درستتری هم باشد، ولشان کنید تا کمکم بیاموزند زندگی چیزی است که در آن اغلب اوقات حوصلۀ آدم سر میرود.
«حوصلهام سر رفته»، این جمله کوتاه آن قدر قدرت دارد که پدر و مادرها را از وحشت، آزردگی خاطر و عذاب وجدان لبریز کند. اگر حوصله کسی سر رفته باشد، حتماً فرد دیگری در آموزش، غنابخشی یا سرگرمکردن او کوتاهی کرده است. اصلاً چطور ممکن است کسی ادعای ملال کند، آن هم در حالی که کارهای زیادی را میتوان انجام داد؟ اما ملال از آن چیزهایی است که باید تجربهاش کرد، نه آن که با عجله کنارش زد. برخلاف چیزی که بیشتر افراد در فرایند رشد میآموزند، ملال بری ما خوب و سودمند است.
اگر کودکان خیلی زود با این قضیه کنار نیایند، بعدها دچار شگفتزدگیِ نامطبوعی خواهند شد. قبول کنیم که مدرسه میتواند جای خستهکنندهای باشد و واقعیت این است که معلمان وظیفه ندارند به همان ترتیبی که آموزش میدهند، کودکان را سرگرم هم بکنند. قرار نیست زندگی جولانگاه بیپایان سرگرمیها باشد.
خاطرات پیش از قرن ۲۱ سرشار از یکنواختی است. افراد طبقه مرفه، وقتی از پرسهزدن در سالنهای پذیرایی خسته میشدند، به پیادهرویهای طولانی میرفتند و دار و درختها را تماشا میکردند؛ سوار خودروهای شان میشدند و بازهم دورتر میرفتند و درختان بیشتری را تماشا میکردند. کودکان نیز انتظار چنین آیندههایی را داشتند و از همان کودکی با آن اخت میشدند.
تنها چند دهه قبل، در دوران از دست رفته کمتوجهی به کودکان، آدمهای بالغ فکر میکردند حدی از ملال ضروری است اما امروزه قراردادن کودکان در چنین انفعالی همچون اهمال والدین در انجام وظایفشان دیده میشود.« کلیر کینمیلر »در مقالهای به نام «شقاوت والدین مدرن» که در نشریۀ تایمز منتشر شد به مطالعه جدیدی ارجاع میدهد که براساس آن والدین، صرف نظر از طبقه، درآمد یا نژاد، معتقد بودند «کودکانی که در ساعات بعد از مدرسه حوصلهشان سر میرود، باید در کلاسهای فوق برنامه ثبت نام شوند و والدینی که مشغله دارند نیز باید درصورتی که کودکان از آنها درخواست کنند، تمام کارهایشان را متوقف و به آنها توجه کنند.»
امروزه بچهها، زمانی که والدین دست از سرشان برداشته باشند، با وسایل دیجیتالشان به حال خود رها میشوند. والدین برای یک مسافرت طولانی با ماشین یا هواپیما چنان برنامهریزی میکنند که انگار ژنرالهای ارتش هستند و دارند نقشۀ یک مانور زمینی پیچیده را میریزند اما وقتی در دهۀ ۷۰ میلادی کودکان در راه بازگشت حوصلهشان سر میرفت، والدین چه کار میکردند؟ هیچ! اجازه میدادند بوی بنزین خفهشان کند، خواهر و برادرهایشان را عذاب دهند و چون کمربند ایمنی واقعاً کارایی نداشت، میگذاشتند بچهها با کمربند شکسته بازی کنند.
به هرحال ملال میتواند منشأ اتفاقاتی باشد. بعضی از ملالآورترین شغلهایی که من داشتهام، درعینحال خلاقانهترینها هم بودهاند. قصهها درست درآن لحظهای شکل میگیرند که با آثار بیحس کنندۀ ملال اخت شوید و خودتان را در مسیر اکتشاف بیابید. به همین دلیل است که ایدههای خوب زیر دوش حمام به سراغ آدم میآید؛ یعنی وقتی اسیر فعالیتی پیش پا افتاده هستید؛ چرا که درست همان زمان است که به ذهنتان اجازه میدهید پرسه بزند و خود به دنبالش روانه میشوید.
تردیدی نیست که خود ملال در واقع اهمیتی ندارد بلکه مهم نگرشی است که بدان داریم. هنگامی که فرد به نقطۀ فروپاشی میرسد، ملال به او میآموزد چگونه واکنشی سازنده نشان دهد؛ چگونه وضعیت را تغییر دهد اما مادامی که به عادتِ خوار شمردن ملال چسبیده باشیم، چنین چیزی را یاد نخواهیم گرفت.
بدون تردید اگر به جای افزایش سرگرمی، به کودکان بیاموزیم در برابر ملال شکیبا باشند، آنان را برای آیندهای واقعیتر آماده خواهیم کرد؛ یعنی آیندهای که در آن جایی برای انتظارات نادرست از کار و زندگی وجود ندارد. شاید به نظرتان ملالآور بیاید. کار همین است، زندگی همین است. شاید دوباره باید با ملال اخت شویم و به نفع خودمان بهکارش بگیریم. شاید در جهانی که پیوسته خواستههای افراد در حال افزایش است، با کمی هیجان کمتر نیز بتوانیم زندگی کنیم.