eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
615 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
296 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @Elnaz_Hbi
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊️روایت نهم از روز های خادمی🕊️ آخرین امید گوشه‌ای نشسته‌ام و به رفت و آمد زائرها نگاه می‌کنم. صدای مداحی‌ها آنقدر بلند است که توی هم پیچیده. گرما و شرجی نفَس‌ کشیدن را سخت کرده و عرق و خستگی را به تن همه آورده اما انبوه جمعیت لحظه‌ای کم نمی‌شود. چشمم به پیرمردی می‌افتد که پارچه‌ای به سرش بسته و دو نفر این طرف و آن طرفش را گرفته‌اند. ترحم و تعجب در وجودم قاتی می‌شود با خودم می‌گویم تو اینجا چه می‌کنی؟! نزدیک‌ می‌روم تا این سؤال را بلندتر بپرسم. آقای احمدی و همسرش هردو معلم هستند و ساکن گرگان. دو پسر دارند یکی قاضی و آن یکی دندانپزشک. اولین بار است زیارت اربعین می‌آیند. آقای احمدی ۵۶ ساله است اما به ۸۰ ساله‌ها می‌خورد. دو سال است سرطان حنجره تمام تنش را پر کرده. خانم می‌گوید: "پارسال تا دم مرگ رفت. امام حسین را صدا زدم تا زنده بماند. خداروشکر برگشت." آقای احمدی آرام قدم برمی‌دارد. خانم و برادر خانم دستش را گرفته‌اند تا بتواند سرپا بماند. نمی‌تواند حرف بزند فقط خیره نگاه می‌کند. می‌پرسم می‌دانید گرما و شلوغی اربعین حالش را بدتر می‌کند چرا او را آورده‌اید؟ _اصرار خودش بود. گفت شفای من پیش امام حسین است مرا به اربعین برسانید. ✍️🏻 زینب حزباوی 🆔@resanebidari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊روایت دهم از روزهای خادمی🕊 آرام و قرار نداشت. این پا و آن پا می‌‌کرد برای خدمت. پاها را هم به همین دلیل برهنه کرده بود تا سریعتر دنبال زائر بدود. داغی ۶۰ درجه آسفالت نیمروپزان خوزستان هم برایش مهم نبود انگار. فقط می‌خواست بگوید اگر عباس نتوانست آب را به خیام برساند اما عباس‌ها هر طوری هم که شده دیگر نمی‌گذارند تاریخ ۶۱ هجری تکرار شود. 🆔@resanebidari_ir
🕊روایت یازدهم از روزهای خادمی🕊 وانت ایستاد. بچه ها پریدند پایین. من از در عقب پیاده شدم. تشنه بودم. چرخی دور خودم زدم. زردی اش برق چشمانم را زد. بچه ها مشغول باز کردن بنرها شدند. کار من که این نبود. کیف ابزارم را انداختم روی دوشم. کج کردم به طرف سوژه. در نگاه اول به آناناس می‌خورد. رفتم جلوتر زعفران شد. ریخت توی لیوان شبیه پرتقال بنظرم آمد. سرکشیدم. نفهمیدم چه بود. ترکیبی از عجایب زیر زبانم مزه مزه شد. هر چه بود بخشی از فرهنگ غذایی عرب خوزستان به حس چشاییم منتقل شد که کاملا چسبید. 🆔@resanebidari_ir
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🕊روایت دوازدهم از روزهای خادمی🕊 بی‌نهایت تنها که باشی کمی می‌ترسی. زن که باشی و پا به سن، ترست بیشتر هم می‌شود. دست و دلت سخت به کار می‌رود. همه هنرت را می‌گذاری تا روزگار تنهایی را سلامت بگذرانی. ام‌عباس ۵۰ سالگی را رد کرده و تنهاست، همسر و فرزند ندارد. به او ام‌عباس می‌گویند چون برادرزاده‌اش سالهاست برایش پسری می‌کند. او با دو خواهر بزرگترش توی یکی از اتاقهای خانه عباس زندگی می‌کند، اتاقی که نه یخچالی دارد نه کولری. ام‌عباس موکب‌دار است، موکبش کمی قبل از مواکب شهرک چذابه است. عتبات موکب شهرک را به کسی می‌دهد که بتواند آن را بسازد. بالأخر زائر می‌آید می‌خواهد غذایی بخورد و استراحتی کند. زنی که ضایعات جمع می‌کند و تحت پوشش کمیته امداد است که نمی‌تواند موکب بسازد اما این زن زده است زیر میز هرچه دلیل و منطق و ۱۰ سال است موکبش را نگه داشته. از پس اصرارهایش برنیامده‌اند و بیرون از شهرک به او زمینی داده‌اند. بعد از سالها امکانات موکب یک تنور گلی و سایبانی دو سه متری است که هر دو را خودش ساخته. اجاق را از خانه آورده و جدیداً هلال احمر به او چادری داده که بخاطر گرما استفاده چندانی از آن نمی‌کند. چند سالی است قوم و خویش می‌آیند و توی کارهای موکب کمکش می‌کنند. صبح و عصر تنورش گرم است و برای زائر امام حسین نان می‌پزد. اجاقش از ظهر روشن است و میان وعده و غذا بار می‌گذارد. کمی سر به سر ام‌عباس می‌گذارم که این اوضاعت را چه به موکب داری؟ پولهایت را جمع کن و یک کولر برای اتاقت بخر! به چشمهایم خیره می‌شود و به آرامی می‌گوید:"اینجا به نیت زینب(س) است، مطمئنم روز قیامت به استقبالم می‌آید." ام‌عباس هم نگران تنهایی است اما تنهایی روز قیامت. او طور دیگری زندگی را می‌بیند. بین حرفهایش می‌گوید:"این روزها تمام می‌شود باید برای زندگی بعدی آماده شویم. می‌خواهم با زینب(س) و حسین(ع) باشم." اربعین تمام شده و همه برگشته‌ایم سر خانه و زندگی‌مان اما برای ام‌عباس اربعین تمام نمی‌شود از فردا که سرکار می‌رود درآمدش را برای موکب پس‌انداز می‌کند. اربعین برای او یک دوره چند روزه نیست همه زندگی‌اش شده. ✍️🏻زینب حزباوی 🆔@resanebidari_ir
بانوی تاریخ ساز اتمسفر منزلِ پدری حال و هوای شادی های بعد از پیروزی را جذاب تر می‌کند . پدرم به سمت تلوزیون می‌رود و صدایش را زیاد میکند. با این کار میخواهد‌، حواسِ مارا هم جمع افتخار آفرینی بانوی ایرانی کند. نفسمان در گلو حبس شده منتظریم تا تیر را از تپانچه اش رها کند . به شوق آمده ام قبلا هم این بانو برای ما افتخار آفرینی کرده است . میدانم، مطمنم که بعد از پیروزی اش قطعا حرکتی جهانی خواهد زد . از پیروزی های قبلیه او خاطره ی خوبی در ذهنمان مانده است . سری قبل با کلامش باعث افتخار بانوان ایرانی شد . فرزندش و انسان سازی را مدال اصلی اش بیان کرده بود . و نمونه ی زنِ مسلمانِ ، قهرمانِ ایرانی را به رخ جهان کشیده بود . کار را تمام کرد.پیروز شد و طلا را ازآن خود کرد . اخیرا سربازهای منفور آن رژیم اشغالگر به قرآنِ مجید توهین کرده اند، و باز هم این بانوی ایرانی میخواهد که تاریخ ساز شود . بعد از پیروزی قرآن را در آغوش میگرد و میبوسد.به این حرکت اکتفا نمیکند و بعد از مراسمات قهرمانی به روی قرآن عزیزمان سجده می‌کند. و هویت و اصالت زن مسلمان ایرانی را این بار با این حرکت نشان جهان می‌دهد. خانم ساره جوانمردی عزیز شما نماینده تمام بانوان مسلمان و با هویتِ ایرانی بودید. از شما ممنونم که بار دیگه برای ما تاریخ سازی کردید. این پیروزی ، این طلا، و این ماندگاری در تاریخ مبارکتان باد. زینب امیری✍️ 🆔@resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔴اینجا درهم سوا کرده‌اید! میدان میوه و تره بار الغدیر 🆔 @resanebidari_ir
⚜️اگر عدالت‌ ــ عدالت‌ واقعی‌ و ملموس‌ و نه‌ فقط سخن‌ گفتن‌ از عدالت‌ ــ آرزو و آرمان‌ و هدف‌ برنامه‌ریزی‌هاست‌، پس‌ باید هر پدیده‌ی‌ ضدعدالت‌ در واقعیات‌ کشور مورد سؤال‌ قرار گیرد. رهبر انقلاب ۱۳۸۱/۸/۶ 🆔 @resanebidari_ir
📌شیخی که قطب‌نما داشت لیسانس فیزیک را که گرفت، موقعیت‌های شغلی به پیشوازش آمدند. یک فعال دانشجویی شاخص بسیجی را که مدرک دانشگاهی در دست داشت، در دولت احمدی‌نژاد حلوا حلوا می‌کردند. اما او سودای دیگری در سر داشت و رؤیای خاصی در ذهنش می‌پروراند. تصمیمش را گرفته بود و اینکه از میان ایل و تبارش اولین آدمی باشد که پا به حوزه‌ی علمیه می‌گذارد، پایش را سست و ته دلش را خالی نمی‌کرد. آرمانی که در جستجوی آن حاضر بود مسیر زندگی‌اش را کج کند، از درس و مشق طلبگی می‌گذشت. این شد که اهواز را به مقصد قم ترک کرد. رفت اما می‌دانست که برمی‌گردد. در چشم‌انداز زندگی‌اش دیده بود که زمین بازی‌اش باید در خوزستان باشد. رفت و چند سالی در قم تلمذ کرد و در قامت یک روحانی برگشت. برگشت تا دغدغه‌هایش را پی بگیرد. دغدغه‌هایی که آب و نانی نداشت، اما دردسر الی‌ماشاءالله! از آن طلبه‌هایش نبود که در پستوی حجره بماند و در انزوای رهبانیت، ضَرَبَ ضَرَبایش را جلو ببرد. در میان قرائت‌های هفتاد و دو ملتی از اسلام و مسلمانی، به اسلام ناب رهبری چنگ زده بود و خود را وکیل او می‌دانست؛ یک وکالت عام برای نفی اسلام خنثی و بی‌بخار. این فراز از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را از بر بود: «اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی، سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست.» این فراز، شاه‌بیت و قطب‌نمای مسلمانی‌اش شده بود. هیچ چیز به اندازه‌ی بی‌عدالتی اجتماعی آزارش نمی‌داد و از هیچ چیز به اندازه‌ی سکوت در برابر ظلم و عافیت‌طلبی رنجور نمی‌شد. ماجرای اعتصاب کارگران نیشکر هفت‌تپه شاید اولین آزمون جدی‌اش بود تا نشان دهد اهل هزینه دادن برای تحقق عدالت است. کارگران، ماه‌ها بود که حقوق نگرفته بودند و مالک نااهل کارخانه، بی‌اعتنا به معیشت کارگران، خر خودش را می‌راند. شیخ، دوستان طلبه‌اش را جمع کرد تا در جمع کارگران حاضر شوند و از آنها حمایت کنند. جماعت متحصن نماز ظهر را به او اقتدا کردند و تا السلام علیکم را گفت، تازه دردسرهای بزرگ سراغش آمدند. ویدیوی حضورش در جمع کارگران سر از شبکه‌های معاند درآورد و آن دختر موفرفری او را مزدور نظام نامید. از آن طرف مسئولین خوزستان از ظاهر شدن چند طلبه‌ی ناشناس در میان یک پرونده‌ی اجتماعی-اقتصادی که امنیتی هم شده بود، ناخرسند بودند. کلیپ شیخ دست به دست می‌چرخید و او در میان برخی هم‌لباس‌هایش باید نگاه‌های سنگین و پر از سؤال را تحمل می‌کرد و از چشم‌هاشان می‌خواند که طلبه را چه به این قرشمال‌بازی‌ها! خلاصه دوست و دشمن شروع به نکوهش و شماتتش کردند. اما شیخ، به درستیِ راهی که رفته و کاری که کرده بود، ایمان داشت. او به کمک دوستانش و بعضی مطالبه‌گران و عدالت‌خواهان و جریان دانشجویی حمایت از کارگران را ادامه دادند و پای وزر و وبالش ایستادند تا گره از کار فروبسته‌ی آنها باز شد و پرونده هفت‌تپه به نفع کارگران به سرانجام رسید. وقتی رهبری در دیدار رمضانی‌اش با دانشجویان، مهر تأییدی بر مطالبه‌ی آنها زد، جریان‌های شماتت‌گر رفوزه شدند. شیخ اما قطب‌نمایش از اول میزان بود و تکلیفش با خودش روشن. تکلیفش این بود که مطالبه‌ی عدالت را ادامه دهد و از هزینه‌هایش نترسد. از آن حلوا حلوا کردن‌ها دیگر خبری نبود و شیخ این‌بار خودش به پیشواز یک مسئولیت خطیر رفت و شد معاون ستاد امر به معروف و نهی از منکر خوزستان. نه برای اینکه فقط بگوید «خواهرم حجابت، برادرم نگاهت»؛ می‌خواست امر به معروف را اول برای حاکمان و صاحبان قدرت و مبارزه با باندهای زر و زور و تزویر اقامه کند. از آن کارهای پر دردسر و بی آب و نان. شیخ به حکم آن وکالت عام جنگیدن برای عدالت را انتخاب کرده بود تا مسلمان باشد؛ از جایگاه حقوقی‌اش در پرونده‌های زیادی از مفاسد ورود کرد و منشأ خیر شد. این اواخر از او شکایت شد. در پرونده‌ی میدان میوه و تره‌بار اهواز با اصحاب قدرت و ثروت درافتاده بود. شاکی خصوصی او را به دادگاه ویژه‌ی روحانیت کشاند. حالا ده روزی می‌شود که شیخ محسن در زندان است. شیخ می‌توانست معلم فیزیکی باشد و سر برج حقوقش را بگیرد و بچسبد به زندگی‌اش. یا در فلان دستگاه کار فرهنگی کند. اما می‌خواست خشخاشی و‌ ذره مثقالی برای امروز و فردای مردم سودمند باشد. امروز بعضی از آنها که در ضَرَبَ ضَرَبا گیر کرده‌اند، از گیر افتادن او خوشحالند و دوباره شماتتش می‌کنند که طلبه را چه به قرشمال‌بازی! اما شیخ محسن قطب‌نما دارد و دوباره برمی‌گردد و ادامه می‌دهد؛ آب‌دیده‌تر از قبل! ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
⭕️ ما سربازان مبارزه با سرمایه‌داری مستغلاتی هستیم. ⭕️عدالت‌خانه یا خانهٔ برخورد با عدالت‌خواهان؟! ⭕️ روحانی حامی کارگران هفت تپه را آزاد کنید! 🆔 @resanebidari_ir
امکان عدالتخواهی در ایران هزار و چهارصد و سه: در گفتگو با مجتبی نامخواه جمعه ۱۶ شهریور ۱۰ شب زنده از یوتیوب جدال https://youtube.com/live/_m86tpkWaR4?feature=share مجتبی نامخواه از معدود افرادی است که در میان عدالتخواهان مذهبی کار فکری و نظری جدی هم انجام می‌دهد. کاری که در قالب فصلنامه نامه جمهور منتشر می‌شود. در کنار این کار نظری اما او یک کنشگر میدانی است و حمایت از کمپین حداقل دستمزد و چندین اعتراض کارگری را در کارنامه خود دارد. با نامخواه درباره امکان تشکل یابی مستضعفان و محرومان و شکل گیری یک جریان سوم در قالب عدالتخواهی صحبت می‌کنیم. آن هم در شرایطی که رییس جمهور پزشکیان هر چند روز یکبار صحبت از جراحی می‌کند. همچنین از نامخواه می پرسیم ایا تفسیر او از عدالتخواهی فهمی از توسعه هم دارد و ایا مسایل کلان حاکمیتی بویژه فشارهای خارجی را در معادلاتش وارد می‌کند؟‌