eitaa logo
کانال دوستان انقلابی
138 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
11 فایل
ارتباط با مدیریت : @revolutionaryfriendsiran
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید_در_بهشت_بشناسمت! 💠 مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمنـــــدی بود ، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشـــــــبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشــــبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیـــاب و ارزشمند است ، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحلــه‌ی ســـــوم با خود فکـــــر کردم که خوشـــــبختی در به دست آوردن پـــروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفـــریحی و غیره است، اما بازهم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهــــــارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد . پیشنهـاد این بود که برای جمعی از کودکــان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود ، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمــع کودکان رفته و این هدیــــــه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم ، خوشحالی که در صــورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شــادی و بازی پرداختــــه و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود . اما آن چیزی که طعــــــم حقیقی خوشــبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصـــــــد رفتــــــن داشتـــم ، یکی از آن کودکـان آمـــــــد و پایم را گرفت ! سعی کردم پای خود را با مهــربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیــره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیــدم : آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همـــــــان چیزی بود که معنـــای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خـــواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت ، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸👇👇👇 کانال دوستان انقلابی در ایتا: https://eitaa.com/revalutionaryfrinds گروه ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌دوستان انقلابی در‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2579759328C3997477278
عشقی داستان عشق یکی از یاران امام صادق (ع) 🌀یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) به حضرت عرض کرد: ای پسر رسول خدا! در همسایگی ما کنیزی است بسیار زیبا که از وقتی دیدم، بسیار دل باخته‏ اش گشتم و الان در کار خویش درمانده‏ ام.😔 💠گویا امام (علیه السلام) به آن جوان فرمود: تقوای الهی را بیشتر رعایت کرده و از خدا بترس و حرمش را رعایت کن و این ذکر را زیاد بخوان، تا خداوند مهربان از راه حلال تو را بی‏ نیاز گرداند: حسبی الله، لا حول و لا قوة الا بالله، أسأل الله من فضله.🙏 🌀جوان می‏گوید: بعد از این که از محضر امام خارج شدم، تصمیم جدی و قاطع گرفتم که حرمت خداوند را بیشتر نگه داشته، چشم چرانی نکنم و این ذکر را بیشتر بخوانم.😊 🌀هنوز چند روزی از این تصمیم نگذشته بود که همان همسایه - که کنیز زیبایی داشت - مرا صدا زد و گفت: مدتی می‏خواهیم به مسافرت برویم؛ اما نمی‏خواهیم این کنیز جوان را با خود ببریم. از آن جا که شما فرد امینی هستید، می‏خواهیم این مدت در خانه شما سکنا گزیند. 🌀در این هنگام ضربان قلبم بالا رفت؛ کشمکش‏ های عقل و هوس را به خوبی در درون خود احساس می‏کردم. از خدایم بود که آن دختر زیبا با ما باشد... ❌ناگهان به یاد کلام امام صادق (علیه السلام) افتادم. به همسایه گفتم: البته از حسن ظن شما ممنونم؛ ولی با ماندن ایشان به همراه ما، موافق نیستم و نمی‏توانم امانت شما را قبول کنم.⛔️ 🌀همسایه در حالی که از جوابم سخت تعجب کرده بود، گفت: چرا؟ اگر به دلیل آذوقه و... است، من مقداری پول می‏دهم که سربار شما نباشد. 🌀گفتم: مسأله اینها نیست، بلکه ایشان دختر جوان و رعنایی اند و با من نامحرم. اگر در یک خانه باشیم، این دیدن و ملاقات، به صلاح ما نیست. 🌀همین که همسایه علت را فهمید، گفت: حال ۸که تو این اندازه حدود الهی را مراعات می‏کنی، من نه تنها از جواب تو ناراحت نشدم، بلکه به خاطر ارادت بیشتری که نسبت به تو پیدا کردم، این کنیز را به تو بخشیدم.😍 📚منبع: عدة الداعی- ابن فهد الحلی، ص۲۹۲ ارسالش برای دیگران ثواب خواهد داشت برای پدر و مادر ارسال کننده 😊😊😉😉😍 تو‌ی همه جور کانال و گروهی هستی🙈🙈 یه مدت هم بیا توی جمع ما 😉😉 کلی مطالب ناب برای خدایی شدن 🌹 اینجا پیدا میشه ، بعضی مطالبش گاهی باعث میشه یهو خدایی بشی برای همیشه گناه رو ترک کنی 🤗🤗🤗🤗🤝🤝🤝🌷🥀💐🌺 کانال دوستان انقلابی در ایتا : https://eitaa.com/revalutionaryfrinds کانال دوستان انقلابی در روبیکا: @revalutionaryfrinds گروه دوستان انقلابی در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2579759328C3997477278 گروه دوستان انقلابی در روبیکا: https://rubika.ir/joing/CHGIDCJF0JFHUFWDQAXGIYLQYKDIXAEK
کانال دوستان انقلابی : 📝 ✍️ سادگی در این دنیا، راحتی در آن دنیا 🔹خردمندی بیشتر وقت‌ها در قبرستان می‌نشست. روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، پادشاهی به‌قصد شکار از آن محل عبور می‌کرد. 🔹وقتی به خردمند رسید، گفت: چه می‌کنی؟ 🔸خردمند جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده‌ام که نه غیبت مردم را می‌کنند، نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت‌وآزار می‌دهند. 🔹پادشاه گفت: آیا می‌توانی از قیامت و صراط و سوال‌وجواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟ 🔸خردمند جواب داد: به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش درست کنند. 🔹پادشاه امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد. 🔸آنگاه خردمند گفت: ای پادشاه، من با پای برهنه بر این تابه می‌ایستم و خود را معرفی می‌کنم و آنچه خورده‌ام و هرچه پوشیده‌ام ذکر می‌نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفی کنی و آنچه خورده‌ای و پوشیده‌ای ذکر نمایی. 🔹پادشاه قبول کرد. 🔸آنگاه خردمند روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: فلانی و خرقه و نان جو و سرکه. 🔹فوری پایین آمد و ابداً پایش نسوخت. چون نوبت به پادشاه رسید، به‌محض اینکه خواست خود را معرفی کند، نتوانست و پایش سوخت و پایین افتاد. 🔸سپس خردمند گفت: ای پادشاه، سوال‌وجواب قیامت نیز به همین صورت است. 🔹آن‌ها که درویش بوده‌اند و از تجملات دنیایی بهره ندارند، آسوده بگذرند و آن‌ها که پایبند تجملات دنیا باشند، به مشکلات گرفتار آیند. دوست داشتی بیا توی جمع ما :🌹🌷🥀🤝🤝 همش مطالب اینجوری بین ما پخش میشه (صلوات یادت نره) گروه دوستان انقلابی در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2579759328C3997477278 گروه دوستان انقلابی در روبیکا https://rubika.ir/joing/CHGIDCJF0JFHUFWDQAXGIYLQYKDIXAEK