eitaa logo
ایستگاه روایت شهدا
455 دنبال‌کننده
573 عکس
342 ویدیو
11 فایل
🌱‟رِوٰایَتْگَرِی‟ قِصِه‌ی دلدادگیِ واماندگانِ از کاروان "شهدا"ست...! ✍️استاد محمدباقر نادم 🔶راوی موسسه روایت سیره شهدا_قم 🔶نویسنده 🔶پژوهشگر 🔶سخنران به یاد علمدار روایتگری🌷 #شَهِیدحٰاج‌ْعَبْدُالله‌ضٰابِط ✅ادمین: @admin_revayat_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا امشب ولیّش را ولی داد جمالی منجلی، نوری جَلی داد حُسینِ بن عَلی چشم تو روشن که امشب بَر تو ذات حق، "عَلی" داد... میلاد امام سجاد علیه السلام  مبارک باد 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ و اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصَارَدینِ اللهِ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصارَرَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. 🌷شادی روح شهداصلوات🌷 🕊 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60 🌷🕊🌷🕊🌷
🌷شهید حاج حسین روح الامین شایدبتوان با مجموعۀ خصوصیت‌های فکری ، اخلاقی و سهم بالایی که در موفقیت‌های نظام در کردستان داشت " سیّد الشهدای" کردستان نامید. او از اوّلین سربازان مخلص امام و انقلاب بود که وارد کردستان شد . در کمتر نبرد سرنوشت‌ساز و دشواری بود که نام ، تدبیر ، توان و شجاعتش سر زبان‌ها نباشد!!! https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
­_الامین در سال 1335 در اصفهان و خانواده­ای مذهبی متولد گردید. در سن 12 سالگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر تحصیل را تا سیکل قدیم ادامه داد و سپس به شغل آزاد مشغول شد. بعد از طی دوران خدمت سربازی با برادر شهیدش امیر مشترکاً به کار صنعتی مشغول شدند. در سال 1357 که انقلاب اسلامی با تظاهرات علنی مردم به اوج خود رسیده بود در تمامی صحنه­ ها حضوری فعال داشت. بعد از حادثه 5 رمضان سال 1357 توسط رژیم ستم­شاهی دستگیر و پس از گذشت چند روز آزاد گردید و مجدداً به فعالیت خود ادامه داد. در زمانیکه امام بزرگوار رحمه الله علیه به ایران هجرت نمودند از جمله افرادی بود که حفاظت محل سخنرانی امام در بهشت زهرا به عهده آنان بود. در اوج تظاهرات و درگیریهای تهران توسط مزدوران رژیم شاه از ناحیة پا مجروح گردید و به اصفهان بازگشت نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود در جهاد و بسیج ادامه داد و با شروع درگیریهای کردستان به ان منطقه اعزام شد. در یکی از عملیاتها از ناحیه فک، لب و دندان مجروح شد و پس از بهبودی مجدداً به کردستان مراجعت نمود و در پاکسازی روستاها از لوث وجود ضد انقلاب نقش مهمی را ایفا نمود. در سال 1361 افتخار شرکت در عملیات فتح ­المبین را به دست آورد سپس در عملیات بیت­ المقدس- والفجر مقدماتی- خیبر و بدر شرکت کرد و در عملیات بدر از ناحیه دست مجروح گردید. در کردستان نیز در عملیات های بسیاری حضور فعال داشت. او در عملیات والفجر ۸ و پس از آزادی فاو سریعاً خود را به منطقة کردستان رساند و در عملیات والفجر ۹ به عنوان مسؤل عملیات سپاه کردستان شرکت کرد. سرانجام در تاریخ ۶۴/۱۲/۷  به وسیله ترکش بعثیون که بر قلب او اصابت کرد به فیض شهادت و به دیدار معبود خود که سالها انتظارش را می­کشید پرواز نمود 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"چشمان بصیر" 📝روایت از دوستان شهید شب از نیمه گذشته بود. ماشین، حامل سه نفر رزمنده بود که از جاهای مختلف اصفهان سوار شده بودند. خیابانهای خلوت را به سرعت پشت سر می گذاشتیم و به پیش می رفتیم. همه عجله داشتند خود را هرچه سریعتر به منطقه برسانند و زمینه عملیات جدید را فراهم کنند. آخرین نفری که قرار بود شوار شود حاج حسین بود. بعد از ترمز و با اشاره کوچکی، نور چهره حاج حسین از لابلای در خانه پیدا شد. اخلاق خوش و گرم او مانند پدری عطوف همه را جذب می کرد. پس از احوالپرسی و مصافحه با تک تک دوستان، روی صندلی جلو، آرام نشست و در دریای افکار خود غرق شد. برادر قاسمی خیلی چابک، دنده عوض می کرد و خیابانها را یکی یکی پشت سر می گذاشت. از خیابان طولانی امام خمینی نیز با سرعت عبور کردیم. با کم شدن صدای ماشین و کم شدن صدای موتور و خم شدن همه سر پیچ میدان جمهوری، حاج حسین با نگاهی معنی دار سرش به طرف دوستان کرد و گفت: بچه ها اجازه می دهیم برگردیم گلستان شهدا و تجدید عهدی کنیم. شک و دودلی در خانه ها لانه کرد. از یک طرف، درخواست فرمانده ما که به راحتی می توانست جمله امری به کار برد و از ما نظرخواهی کند و از طرف دیگر تعجیل برای رسیدن به منطقه عملیاتی و برگشتن این همه راه یعنی چیزی در حدود 25 کیلومتر، تصمیم گیری را مشکل می کرد. پس از سکوتی کوتاه، برق چشمان حاجی در زیر نور کمرنگ چراغ سقف کار خود را کرد و فرمان در دست راننده خشکید و همه همان طور که به خاطر پیچ تند میدان خم شده بودیم تا کامل شدن دور میدان خمیده ماندیم و دوباره وارد خیابان پهن و طولانی امام خمینی شدیم از ما استقبال کرد. راننده با همان سرعت به طرف شهر باز می گشت. به گلستان شهدا که رسیدیم، عِطر حضور شهدا من را از اینکه موقع برگشتن دچار دودلی شده بودم، پشیمان کرد. همگی بر مزار شهدا حاضر شده بودیم ولی حرفهای ناگفته بسیاری با شهدا داشتیم که در این نیمه  شب به راحتی از دلهایمان می گذشت و به زبانهایمان نیز جاری می شد. کم کم آماده حرکت به طرف ماشین بودیم که متوجه شدیم حاج حسین همه را به سوی خود می خواند. او در فاصله قبر برادر" شهیدش سیدامیر" و "شهید محمدرضا افیونی" همرزم مذهبیش ایستاده بود. با اشاره به زمین گفت: «من که شهید شدم مرا اینجا خاک کنید» آنگاه نشست و مجدداً فاتحه¬ای برای دو شهید خواند. حالش منقلب شده بود و به سیمان صاف بین دو قبر خیره شده بود و گویا خود را می دید که در میان دو برادر و دو همرزم آرام گرفته است. آری چشم بصیرت او دعوت دوستان را می دید و ما غافل از این همه خیر برای رفتن از آنجا عجله داشتیم. این آخرین دیدار حاجی از گلستان شهدا بود. و بالاخره، در همان محل که مورد نظر بود، آرام گرفت. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
"نگاه به مادر پس از شهادت" پس از شهادت حاج حسین او را در شهرهای مختلف تشییع کردند. چند روز پس از شهادت حاجی، مادر ایشان به کردستان آمد. در محل تیپ قدس پس از استماع سخنرانی حجه الاسلام موسوی، حضرت امام در کردستان شهید را تشییع کردند. به درخواست مادر بزرگوار اوشهید را روی زمین گذاشتند و پارچه ای که روی صورت نورانی او بود عقب زدند تا آخرین دیدار مادر و فرزند انجام شود. با کنار رفتن پارچه، انگار خورشید در زیر آن پنهان بود هیچ اثری از شهادت در صورت او دیده نمی شدگویی که زنده است. با چشمان باز به ما نگاه می کرد. مادر او، از سمت راست نزدیک سر شهید نشست با نزدیک شدن مادر به فرزند «ناگهان سر شهید به طرف مادر چرخید و نگاهش در چشم مادر گره خورد و چشمانش بسته شد.» 😔 از ابهت این واقعه بسیاری از اطرافیان غش کردند و بقیه ناخودآگاه با آوای خوش تکبیر و صلوات این رخداد را تکریم و تجلیل کردند! 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متولد: شهریور ۱۳۳۶ اصفهان شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵شلمچه محل دفن: گلستان شهدای اصفهان وی در طول جنگ در عملیات‌های ، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری فعال داشت. خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات# کربلای ۵ در منطقه  شهیدشد https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60