📣📣 خیلی وقته که به همپاهامون در
قم، وعده یک دیدار حضوری مفصل دادیم.
.
الوعده وفا
جوون های عزیز قمی!
جمعهٔ دیگه منتظرمون باشید.
قراره کنار هم کلی آتیش بسوزونیم🔥😎
.
حضورِ همهٔ جوانانِ
فَعّالِ فرهنگیِ
هُـــنــــرمـــنــــــدِ
دَغدغـــه منـــدِ
#پـیــــگــیــــــــر
و علاقه مندِ به رسانه
در این جلسه آزاده ✅
.
.. راسته که قمی ها از مهموناشون
با سوهان خوشمزه استقبال میکنند؟😋
.
#روایت_همچنان_باقیست
#همپاهای_استانی
.
.
🎭 کنسرت نمایش «کُلنِل» رو دیدید؟؟
مدتیه که این نمایش موزیکال جذاب با حضور بازیگران با سابقهٔ تأتر و خوانندگان مشهور در
تالار وحدت تهران روی صحنه رفته.
و حسابی خبرساز شده!
❇️ کلنل، #روایت زندگی مردیه از دل تاریخ. حس و حال #حماسی و #قهرمانی نمایش هم بالاست!
+ حتما شنیدید که محمد معتمدی هم در این نمایش هرشب میخونه، هم بازی میکنه🤩
.
اگر عشق تأتر هستید و دنبال محتوای به درد بخور میگردید، این شب ها تماشای کلنل از دست ندید.
و از اینجا بلیط بگیرید: B2n.ir/y26936
@revayatehozour
::. روایتِ حضور .::
. 🎭 کنسرت نمایش «کُلنِل» رو دیدید؟؟ مدتیه که این نمایش موزیکال جذاب با حضور بازیگران با سابقهٔ تأتر
.
فقط چند سال مونده که رضا پهلوی در ایران به پادشاهی برسه. محمد تقی، یک نظامی تحصیل کرده که تو آلمان درس خونده به ایران برمیگرده
و میـشه رئیـس پلیـس کل خراسـان. ولـی بعـد از مدتی، متوجه فساد و ظلم دولت میشه.
و این، آغاز ماجـرای شورش کلنل محمـدتقـی پسیان، ضد حکومت پهلویه. مردی که اولیــن خلبــان تاریــخ ایـــرانه و در کنار نادرشاه افشار
در باغ نادری مشهد دفن شده.
#تاریخ #هنر #روایت #تأتر_ملی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تیزر کتاب «الیٰ...»
با صدای: راضیه جلالی
.
|| ماجرای خانواده ای که هر سال تابستان
یک گوشهٔ دنیا دور هم جمع می شوند.. ||
سفرنامه ای خواندنی از نویسنده ای نامدار 💫
#بخونش
#کانون_گویندگان
@revayatehozour
💔 ایتا ذوق مرگ شد!!
دیـشب بعـد از اینکـه کلیـپ رو گذاشتیـم ایـتا از شدت ذوق سکتهٔ ناقص زد و تا چند ساعت قطع شد!😂
.
اگر از کلیپ معرفی کتاب «الیٰ» خوشتون اومده، برای دوستاتـون بفرستیـد و به ایــن گویندهٔ جوون انرژی بدید.
.
این تازه #شروع هنرنمایی
همپاهای خُوش صِداست🌪
#روایت_همچنان_باقیست
#کانون_گویندگان
.
با سلام و احترام🌿
به دوستان روایتِ حضور
بیشتر با کدوم سبک محتوا در کانالتون حال میکنید؟؟ بهمون بگید👇
🏞 عکسی
🎞 فیلمی
📄 متنی
🎙صوتی
🍳 اُملِتی
@rvhz_admin
⚠️ بهترین الگو برای...
از کتاب بهشت استارتاپها
#سمج_بودن
#شرط_همپایی
.
.
اولش خیییلی فاز بالا منبری مون بالا بود
و از سختی های کار در فضای فرهنگی هنری
میگفتیم و روزهای پر فشار کارمون رو تحلیل
و آسیب شناسی میکردیم🧐
بعد تهش به ذات پایین منبری خودمون بازگشتیم
و کارمون کشید به یادآوری خاطرات و سوتی ها و شوخی و خنده😂
۲
.
انقدر گپ زدیم که نفهمیدیم ساعت چطوری گذشت. دیگه هوا هم داشت تاریک میشد که جییییغ کتری از آشپزخونه بلند شد!!!😱
۳
.
یکی از بچه ها گفت:
خب دیگه این بیچاره هم سوتش دراومد.
من برم چایی بعدی رو بریزم🤌
ولی همین که بلند شد بره...
یهو اونی که منتظرش بودیم از در اومد تو😃
۴
.
یکی از اعضای قدیمی و عزیزمون بود
که بعد از چند وقت اومده بود مارو بیینه.
.
خیـلی سعـی می کـرد خودش رو سـرحـال
نشون بده. ولی همین که از در وارد شد،
قشنگ فهمیدیم یه چیزیش هست!
.
کیفش رو گذاشت رو میز و ولو شد روی صندلی.
با پـاش هی ایـن صندلـی رو می رقصـونـد و بازی
می داد. انگار که از محیـط آشفتـه و بی حوصلـهٔ خودش فرار کرده باشه تا بلکـه توی جمـع مـا،
حالش بهتر بشه🌿
۵
.
بعد از حال احوال و صحبت از تَرَک دیفال،
یکی از بچه ها بهش گفت:
... راستی از داستانات چه خبر؟؟
هنوزم می نویسی یا خشکید؟😬
دوستمون با تلخند گفت:
عی..بگی نگی..یه چیایی مینویسم
ولی نه دیگه مثل سابق..
بگذریم...
۶
.
ولی مگه ما گذشتیم!؟🤨
انقدر به حرفش گرفتیممم
تا بالاخره فهمیدیم اصل قصه چیه!
۷
.
هرچی بیشتر درد و دل میکرد،
بیشتر ابروهامون تو هم گره میخورد
و لبخندامون می ماسید رو لبامون😣
۸
.
از چالش های ذهنیش می گفت
از اینکه سردرگم شده توی نوشتن!!
هربار میخواد دست به قلم ببره، گیجه..
اینکه نوشـتن خییییلی صَبــوری میـخواد
خیلی خط خطی کردن و پاره کردن میخواد
ولی حس میکنه دیگه خودش هم صبر و
حوصلهٔ قبل رو نداره😔
۹
.
اینکه هرجا میره بهش میگن نوقلمی،
رزومه ات کو؟ چندتا کتاب چاپ کردی؟!
پارتیت کیه؟!...
۱۰
.
ولی مخش پر از سوژه های باحاله که
هر کدوم میتونه قدر #ویکتور_هوگو بترکونه!!
۱۱
.
انگار آدما هم خیلی عجول شدن!😳
فکر نمیکنن!!
عمیق نمیشن!!
خط به خط، همراه داستانت نمیشن!
.
اصلا آدم کتاب خون کم شده تو این دوره زمونه!
همین چارتا خطی هم که نویسنده ها مینویسن
خوننده نداره!
۱۲
.
آخرش هم ته استکانش رو با تأسف زد رو میز
و چایی ش رو خورده نخورده بلند شد که بره..
۱۳
.
من که تا الان برای دل خودم داستان مینوشتم..
ولی خدایی به دلم مونده بچه ها!
یه جای درست و حسابی برم
چهارتا آدم عین خودم دست به قلم باشن،
دور هم جمع بشیم، حرف بزنیم!
داستانامون رو بخونیم برای هم
با هم یه ارتباطی چیزی بگیریم لااقل😕
۱۵
.
...همش همایش...
...همش سخنرانی...
آخرش هم هیچی به هیچی!
تا وقتی با اهل قلم ارتباط نگیرم
نه خودم رشد میکنم
نه انگیزه ای برام می مونه ادامه بدم
نه اعتماد به نفسِ اینکه که کارهام رو برای
کسی بخونم. نه کارم چاپ بشه!
نه بفهمم بالاخره الان اولویت و موضوع چیه
و از چی میتونم حرف بزنم با قلمم؟؟
هعی..بگذریم😏
۱۶
.
ولی مگه ما گذشتیم!؟🤨
این قصه رو تا هفتهٔ بعد ادامه دادیم!
از چهارشنبه چشم هارو بدوزید به کانال
مخصوصا همپاهای تهرانی
#روایت_همچنان_باقیست
۱۷