eitaa logo
جشنواره روایت جهاد
434 دنبال‌کننده
165 عکس
81 ویدیو
0 فایل
جشنواره هنری، ادبی و خبری روایت جهاد استان قم ادمین: @revayatejahad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سیاه و سفید (بخش اول) در این دنیای سیاه و سفید در کجا هستیم؟ در کدام جبهه می جنگیم ؟ سنگر کدام جبهه را مقاوم میکنیم؟ دوشادوش حق میجنگیم یا باطل را به سمت قله هدایت میکنیم ؟ ندای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» حق از گوشه کنار این سرزمین خاکی شنیده می شود ولی آیا گوش شنوایی هست؟ اگر هست دست عاملی وجود دارد؟ اگر دست عاملی وجود دارد آیا درست عمل میکند ؟ این ندای حق است که می رسد و این ما هستیم که پشت گوش می اندازیم؟ این ندا خطاب یک نفر یا یک گروه نیست خطاب همه افراد و ملت ها و من هاست... همان طور که در قرآن آمده است که خداوند حق را رحمتی برای همه جهانیان فرستاده است.( انبیا ۱۰۷) حق فرا می‌خواند اما به چه؟ این را باید قبل از لبیک گفتن دانست تا به جای یاری رساندن مبادا مصداق سخن حضرت امیر شویم که می فرمایند: «از دوستی با احمق بپرهیز چرا که می خواهد به تو نفعی برساند اما دچار زیانت می کند.» تبیین یعنی نور تبیین یعنی روشنایی نور و روشنگری که ما بر نقاط پوشیده شده توسط دشمنان یا شاید دوستان نادان باید بیندازیم و تاریکی ها را را روشنایی آشنا بکنیم و این مه ساخته شده توسط آن هارا را بادی از آبادی خود دور سازیم. تبیین یعنی انجام دادن کار پیامبران ، زیر پیامبران جز برای تبیین من و پیرامون من و علت حضور من در این جهان و هر چه که مربوط به من است، نیامده اند. تبیین یعنی همچون قرآن شدن ، زیرا قرآن تبیین و بیانی برای مردم است (۱۳۸ آل عمران) پس منطقی است که از فرصت هم رده شدن با پیامبران و قرآن استفاده نکنیم ؟ پس تبیین یعنی ادامه دادن، ادامه دادن مسیری که از هزاران سال قبل توسط قرآن و پیامبران آغاز گشت و به این قرن و امام خمینی رسید و الان ، وظیفه ای خطیریست که بر دوش ما سنگینی که نه، بلکه وظیفه ای سنگینی را یادآوری میکند . با مصداق های بالا دیگر جای تعجبی ندارد که مردم را اگر با نور تبیین همراه کنیم تحول هارا رقم خواهند زد و انقلاب ما نمونه ایست که ما در آن زندگی میکنیم و باید برای ادامه و پیشرفت آن بکوشیم. تبیین مقدمه کتاب است ، تبیین آغاز کار است ، با تبیین ما در ابتدای کار هستیم و تازه اجازه ورود به مرحله بعد را به دست می آوریم؛ مرحله تحول و اصلاح . مرحله ای که اگر نباشد نور و هستی بخش تبیین به خطای دید تبدیل خواهد شد... تبیین یک راهکار است ، راهکاری که در برابر مشی بعضی افراد به کار می‌بریم. افرادی که با اولین اختلاف نظر حکم ارتداد دسته ای دیگر را صادر می‌کنند که در وضعیت قرمز امروز جهان ما بدتر از کشتن آنها می باشد...   🏅اثر جناب آقای محمد امین عباسی ندامانی ▫️شماره پنجاه و نهم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سیاه و سفید (بخش دوم) اما از تبیین گفتیم و با سختی هایش آشنا هستیم پس تبیین در کنار یک کلمه دیگر معنای اصیل خود را خواهد یافت و آن تلاش است ، آن کوشش است؛ آن جهاد است. جهاد وقتی در کنار تبیین قرار می گیرد یعنی یک وظیفه. یعنی یک وظیفه مهم از وظایف پیامبران در کنار یک وظیفه ی مهم خدایی دو شادوش هم بر شانه های ما ، که جهت آینده ما و نوادگان ما در این سرزمین و این کره خاکی مشخص می کند. این دو برادر قسم خورده نه تنها می توانند به منزل برسند و نه من تنها می توانم آن هارا به منزل برسانم ، آن دو در کنار هم و ما در کنار هم می توانیم دست در دست هم آن دو را به مقصد برسانیم. البته نه تنها در شرایط بحرانی بلکه در شرایط عادی نیز این دو برادر را باید کمک حال باشیم زیرا نیاز به تفکر نیست که در شرایط بحرانی آن دو تا چه اندازه ضروری می شوند... اگر در ۸۸ فلان فرد به میدان تبیین می آمد... اگر در ۹۶ فلان فرد به میدان عمل می آمد... اگر در ۱۴۰۱ فلان فرد در بوق دشمن نمی دمید... اگر و چندین اگر دیگر که می‌توانست حتی در بی ارزش ترین حالت خود یک شیشه یا یک هزار تومن از یک بازاری یک در بهترین حالت جان یک انسان را نجات دهد... از تبیین گفتیم از حق گفتیم از جهاد گفتیم اما باید از شجاعت هم بگوییم، شجاعتی که اگر نباشد با اولین مانع مسیر را کج خواهیم کرد با اولین نگرانی خواهیم نشست... گفتن حق و مبارزه با حق شجاعت می خواهد و چشم بینا می خواهد که ببیند ضربه های دشمن را ، دست عامل می‌خواهد که دفع کند حملات دشمن را، که از ریزش هواداران یا کلماتی همچون عقب ماندگی تحجر و... مانع حضور من و ما و «آنهایی که باید»، در جبهه حق نشود. از همه چیز گفتیم اما یک چیز جا ماند؛ تبیین مهم است اما به چه شکل؟ تبیین پهلوی یا تبیین امام؟ تبیین برنامه می خواهد ، تبیین دانش می خواهد، تبیین بی برنامه تبیین پخته و خام ضرر های به مراتب بیشتری می تواند از بی تبیینی بر پیکره جبهه حق وارد سازد. تبیین یک مسیر است ، مسیری که گفت و گو را وارد جبهه انقلاب می سازد ، دوستی که به ما در مصداق سخن آقا یاری می سازد که:« انقلاب باید بماند اما چگونه ماندن آن هم مهم است» گفت و گو است که تمام اقشار جامعه را وارد جبهه حق می سازد وگرنه که با باتوم و چماق تنها کاری که ما میتوانیم انجام دهیم افزایش افراد یک چشم و چلاق در جبهه باطل است و این تکلیفی است که بر دوش ما قرار داده شده است و تکلیف قرآنی و الهی که به ما در مسیر قطع دست تبلیغات دشمنان و پروپاگاندا های آنان کمک خواهد ساخت. تکلیفی که بر مغز ها ما را مسلط می‌کند تسلطی که برتر از تسلط بر سرزمین هاست زیرا در چنین مواقعی است که افراد خودشان با میل خود به سمت ما حرکت خواهند کرد. تکلیفی که نه با زبان زور بلکه با زبان هنر و مهربانی من و ما را به سمت جبهه حق و جبهه حق را به سمت جایگاهی که باید برساند، هدایت می کند. ان شاء الله   🏅اثر جناب آقای محمد امین عباسی ندامانی ▫️شماره شصتم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سه خط(بخش اول) بر اساس خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد حسین مؤمنی وقتی از درز پرده ضخیم پنجره، شاهد سنگینی برف نشسته روی شانه درخت های حیاط باشی و سوز سرما آنقدر باشد که حتی از همهمه پرنده های سحرخیز که هر روز انگار فقط خودشان میفهمند صبح شده! خبری نباشد؛ خواب عمیق، زیر خزهای نرم پتو، در اتاقی گرم، تاریک و ساکت، دلچسب ترین موهبتی است که میتواند نصیب انسان شود. بی دلیل نبود که غیر از محمدحسین، هیچکدام از ما تا جایی که راه داشت کالس ۷ صبح برنمیداشتیم و بعد از نماز صبح با حرص بیشتری توی پتو میلولیدیم. دو ساعتی طول میکشید تا روشنی آفتاب به تاریکی حجره غلبه کند و اهل حجره با نور لطیف آن از خواب بیدار شوند؛ اما از وقتی محمدحسین به حجره آمده بود، اوضاع فرق میکرد و انتظار هر اتفاق غیرمترقب های وجود داشت! آنروز هم، یکدفعه چراغ زرد و بزرگ وسط اتاق اشعه های زمخت خود را در چشم همه فرو برد؛ سپر کردن دستها روی چشم یا کشیدن پتو روی سر هم از تلخی نابود شدن لذت آن خواب ناز کم نمیکرد. »بیدار شید نفله ها، براتون صبحونه گرفتم!« بعد از اعالم بیدار باش محمدحسین، نچ نچ ها و لعن و نفرین ها از گوشه و کنار حجره به گوش میرسید. ولی محمدحسین پوست کلفت تر از این حرفها بود که با نق و نوق ما دست از کارش بردارد؛ قبل از همه پتو را از پای من کنار زد و کف پایم را قلقلک داد؛ بی اختیار سمتش لگد پرت کردم، اما محمدحسین رفته بود سراغ میثم و لگد من هم خورد به لبه آهنی تخت؛ یک آن از شَست پا تا فرق سرم تیر کشید! درد و خشمم را در یک کلمه خالصه کردم و بعضی حروفش را کش دادم: «الاامصصصب!»   🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر ▫️شماره شصت یکم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم زهره بیادی ▫️شماره پنجاه و دوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم شیما کرمیانی ▫️شماره پنجاه و سوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد 🎥 بخش خبری | 🏅سرکار خانم شیما کرمیانی ▫️شماره پنجاه و چهارم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکران آثار راه یافته به مرحله داوری نخستین جشنواره استانی روایت جهاد ✍ بخش ادبی | سه خط(بخش دوم) بعدی تو را انداختم روی پایم تا باز هم بخوابم که این بار فریاد میثم بلند شد: »ولم کن روانی! صبحونه نمیخوام، بذار ب کپَم!« چند لحظه بعد صدای لیچارهای صالح هم با غیژغیژ تخت آهنی یکی شد! در همین حیص و بیص، بوی لذیذی بینیمان را قلقک داد و ته مانده خواب را از سرمان پراند؛ ردص بو رساندمان به سفره وسط حجره که در آن بدون هر آرایش و تشریفاتی، یک نان سنگک برشته و یک سطل حلیم به ما چشمک میزد. میثم و صالح در لحظه صدای اعتراضشان قطع شد و با یک جَ ست، خودشان را به سفره رساندند! من هم تا دم سفره خزیدم و بعد چهارزانو و مؤدب نشستم. از آنجا که هر سهمان قبال بابت پیشدستی در خوردن غذا، طعم کبودی دستها را با چنگال و ته قاشق های محمدحسین چشیده بودیم، لذا هیچکس جرئت دست درازی سمت ظرف حلیم را نداشت و هر سه با چشمهای پف کرده، گردنی کج و کُرنشی محترمانه دور سفره منتظر ماندیم تا محمدحسین سهم مان را بدهد. بعد از اینکه محمدحسین سر حوصله و با دقت برای همه حلیم کشید و خوردنمان شروع شد، یادمان آمد مناسبت این صبحانه کریمانه را از او سؤال کنیم. مثل همیشه کوتاه و بی مقدمه جواب داد: »دارم میرم سوریه! یه ساعت دیگه حرکته!« آنقدر از این تصمیم های یکدفع های و قاطع از او سراغ داشتیم که دیگر کسی به جدی بودنش شک نمیکرد؛ مثال، یکبار چندتا از دوستانش را برده بود ک رم ج گان1 آنقدر بهشان خوش گذشت و آنجا ماندند که متوجه تمام شدن پولشان نشدند؛ البته محمدحسین میگفت، چندبار تذکر دادم اما کسی جدی نگرفت، موقع برگشتن محمدحسین گفت: »پیاده میریم قم!« همه زدند زیر خنده؛ اما حدود 11 ساعت بعد، وقتی توی خانه هایشان، پاهای ورم کرده و تاول زدهشان را از کفش بیرون میآوردند، فهمیدندکه حرف محمدحسین، خیلی هم خنده دار نبود! یا در ۱۱ سالگی وقتی خانه شان رفته بود پردیسان2 تصمیم گرفت تابستان را با یکی از دوستانش که در پردیسان با او آشنا شده بود، بیاید کلاس تابستانی مسجد محمودیه محله آذر-پیش دوستان قدیمیاش- خانوادهاش از این تصمیم استقبال نکردند و برای منصرف کردنش پول توجیبی او را قطع کردند. محمدحسین دو ماه تمام، در آن گرمای ذلصه کننده قم، هر روز با دوچرخه چین۲۲ دو تَرک، این مسیر که هر کورسش حدود 50 دقیقه زمان میبرد را رکاب میزد، میآمد کلاس تابستانی و قبل از غروب دوباره برمیگشت! ماجرای قلک هایش هم که نوبر بود؛ وقتی آن قلک سفالی نیم متری را جلوی نگاه مبهوت ما آورد و گذاشت روی میز کنج حجره، میثم گفت: »یعنی واقعا بدون اینکه از سیبیالت خجالت بکشی، میخوای توی این قلک پول جمع کنی؟!« محمدحسین با خنده جواب داد: »دیروز رفتم برای داداشام قلک بگیرم؛ یه دفعه این بزرگه چشمم رو گرفت!« همین! یک قلک سفالی بزرگ چشمش را گرفته بود و به همین خاطر، در آستانه 2۱ سالگی تصمیم گرفت برای خودش قلک بخرد! 🏅اثر جناب آقای مهدی کمیلی فر ▫️شماره شصت دوم▫️ 💯 فراخوان برگزاری دومین دوره این جشنواره به زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد. 🔘 جشنواره استان قم 🆔 @revayatejahadi