۹-انگار یادمان رفته بود.mp3
3.48M
#پادکست
انگار یادمان رفته بود...
انگار یادمان رفته بود رئیس جمهورها هم شهید می شوند. رییس جمهور برایمان آدمی بود پیچیده در لایه های تو در توی امنیتی که بادیگاردهایش نمی گذارند آب توی دلش تکان بخورد.
انگار یادمان رفته بود وزرا هم شهید می شوند؛ آن هم از نوع امور خارجه اش.
آخرین باری که امام جمعه ای شهید شد را یادتان هست؟ شاید آیت الله اشرفی اصفهانی بوده، امام جمعه کرمانشاه... شاید هم نه. فکر کنم امام جمعه کازرون بود...
#شبنم_غفاری
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
۳-دلم روضه سیدالشهدا میخواهد.mp3
3.73M
#پادکست
دلم روضه سیدالشهدا میخواهد
کاش یک جایی پیدا می کردم که سر صبحی روضه بخوانند. از اول صبح تا به حال دارم فکر می کنم امروز چکار کنم؟ از در خانه که می آم بیرون جلوی در مغازه میوه فروشی چند نفری دارند بحث می کنند. بحث شان درباره رییس جمهورهاست و مقایسه این با آن که کدام یکی واقعا خدمت کرده و کدام یکی شعار داده. حوصله شان را ندارم.
#بهزاد_دانشگر
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#روایت
فقط باید کارگر باشی که قطع شدن صدای دستگاهها آزارت دهد !
فقط باید کارگر باشی که صدای خفه شده سوت اعلام شیفت هر بار توی سرت بپیچد و تو از نبودش آه بکشی!
فقط باید کارگر باشی که از گوش به گوش رسیدن دیرکرد پرداخت قبض آب و برق کارخانه، به درد بیایی که معلوم نیست چند ماه دیگر باید حقوقت عقب بیفتد!
فقط باید کارگر باشی که نگاه سرزنش رهگذرانی که از تعطیلی شغلت خبر ندارند، به جان بخری!
فقط باید کارگر باشی که بیتوجه به انگشت اشاره و سکوت، هر بار رنجت را توی چشمت بریزی و آن را فریاد کنی؛ پای این ساختمان اداری و آن مرکز و آن دفتر رییس.!
فقط باید کارگر باشی که دردت بیاید از بیکفایتی بعضی مدیران و بمانی پای اعتراضت و به جان بخری برچسبهایی که شاید خواهند زد و تاوانی که شاید در انتظارت باشد برای هیاهویی که نخواستی و عدهای اضافه کردند به بستنشینیات؛ و تو بنشینی تا شاید پیدا کنی گوش شنوایی و دست گرهگشایی.
«هپکو» یکی از دهها کارخانهای است که تو گوش شنوای کارگرانش شدی سید! و بازویت،.... گره گشای گرههای چند ساله آن!
شهید جمهور عزیز!
برای همه خبرهایی که فقط توی دل خودمان خواندیم و شاد شدیم.......برای همه تیترها و گزارشها که منتظر دست به دست شدن بودند و ما ناآگاهانه در جا نگاهشان داشتیم....و برای سکوت قلمهایمان
ما را ببخش!
#گلزار_اسدی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#روایت
ساعت سه و نیم به هوای دیدن برنامه کودک پوریای ولی می زند شبکه ی قرآن، تصویر را که می بیند می فهمد امروز به جای فیلم پهلوانان این برنامه را گذاشته است. توپش را زیر بغل می زند و حین رفتن می گوید: مامان کاش این برنامه زنده بود. 😭
#مریم_زمانی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#روایت
می شود حتی تکنوکرات باشی اما #شهید شوی
مدیر اجرایی بوروکرات باشی و دونده برای گره گشایی
و اما آنجا که صعبالعبور هست
پایان یافت روزگارت
شهید یا درگذشت شهادت گونه
اما حماسی بود
یک مدیر
در این روزگار که دیدمان از مدیران همان که ساعت سه کارت میزند و ظرف غذا زیر دست می رود خانه
اما او را در میان دوندگی هایش از دست دادیم....
ندیده بودمت
روزهایی در ستادی منتسب به ستاد نخبگان رییسی
کمی فعالیت کردم
اندک جوهری بر انگشت سبابه برای انتخاب شدنت بر تعرفه زده بودم
و جایی هم میگفتند بیا کاری کنیم برا کشور هست،
میرفتم
چون بهرحال یکی هم بود که از پاستور داشت می دوید.
ما هم در قطعات کوچکتر می دویدیم
رفتی اما؛
به سلامت
و دیگر #هیچ
#رامین_ابویی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#روایت
ما متولدین دهه شصت هستیم ، شاید سال ۶۰ نبودیم یا در گهواره بودهایم ، همیشه خاطرات تلخ سال ۶۰ را شنیدهایم و غمش را درونمان حس کردهایم.اما این روزها حال پدران و مادرانمان را به خوبی درک میکنیم ، وقتی عزادار رجایی و باهنر بودند و از بعضی زخم زبان میشنیدند و جگرشان میسوخت ولی غصه جگر سوخته امامشان را میخوردند و برای سلامتیاش صدقه میدادند.
حال پدران و مادرانمان را درک میکنیم وقتی بهشتی شهید شد و همه وجدان درد گرفته بودند که قدرش را نمیدانستند و از شرمندگی بهشتی، اشک امانشان نمیداد.
مادرم ، پدرم من اما اینبار طعم اضطرار را هم چشیدم ، اضطراری که همیشه در روضههای امام حسین شنیده بودم ، اضطرار دخترانی که عمو از دست داده بودند و امیدشان به پدر بود. در خیمهها بیتاب بودند و مضطر، نمیدانستند پدرشان برمیگردد یا نه ،
ماهم بعد حاج قاسم و یارانش ، طاقتمان کم شده ، ماهم عموی علمدارمان را از دست داده بودیم، ما هم یکشنبه مضطر شده بودیم ، اضطراری که تجربهاش را نداشتیم، امیدوارانه دعا میخواندیم و گریه میکردیم در حالیکه امیدمان را فرشتهها به سوی ملکوت برده بودند و دعاهای ما بدرقه راهش بود .
هر چند راهی که رفت عزتی بود که خدا ، به پاس خدمت صادقانه و خالصانه به او و همراهانش عطا کرد .
ما تازه فهمیدیم اضطرار یعنی چه ؟ تازه فهمیدیم ادعا میکنیم منتظر اماممان هستیم ،
این چه انتظاری است که اضطرار ندارد ؟!
این چه انتظاری است که قیام ندارد ؟
یا صاحبالزمان ، برایمان دعا کنید تا این داغ بر دل نشسته ، غلیان خونمان شود و مضطر شما شویم .
#زینب_سادات_مدنی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour