۲۵ آبان #سالروز_شهادت
#شهید_کمیل_قربانی
در سال ۱۳۶۶ مادر کمیل به حج تمتع مشرف شده بودند که خیانت وحشیانه سعودیها رخ داد؛ ایشان باردار بودند همه فکر میکردند بچه ایشان براثر ضربات باتوم و کتکها از بین رفته است؛ اما سرنوشت کمیل جور دیگری رقم خورد؛ کمیل در خانوادهای مذهبی و اهلدل متولد و بزرگ شد؛ همه برادرهایش جز رزمندگان دفاع مقدس هستند. باوجوداینکه کمیل خیلی برایشان عزیز و دوستداشتنی بود، با شنیدن خبر شهادتش در پوست خود نمیگنجیدند و به داشتن چنین شهیدی افتخار میکردند. آقا کمیل و همسرش دوران شیرین عقد را سپری میکردند که کمیل تصمیم گرفت به سوریه برود. او باید از همینجا مبارزه را شروع میکرد؛ مبارزه با جبهه ماندن یا رفتن؛ مبارزه با فراق و غربت و دوری؛ او انتخابش را کرد؛ رفتن را برگزید. رفت چون هدفش رفتن بود؛ رفت چون باید عیار بندگی و صداقتش را در فراق و غربت میآزمایید؛ رفت چون عاشق شهادت و شهدا بود؛ رفت چون عشق به شهادت و شهدا نهتنها در گفتارش بلکه در عملش نیز متجلی شده بود .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🍃✨همسر شهیدمدافع حرم کمیل قربانی:
برای شهدا نامه مینوشتیم تا کمکمان کنند در عروسیمان گناه نباشد
فردای عقدمان سر مزار شهید کاظمی رفتیم.
قبل از جشن عقدمان نگران بودیم حرامی داخل جشن عقد نشود.
نذر کردیم سه روز روزه بگیریم و برای تمام شهدایی که میشناختیم نامه نوشتیم که در مراسممان گناه نباشد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#شهید_مدافع_حرم #کمیل_قربانی
روزی که ایشان به سوریه رفت من خیلی بیتاب شدم. قبلاً به من گفته بود شاید به سوریه برود، ولی چون خیلی گریه کردم و بیتاب شدم دیگر مطرح نکرد و من فکر میکردم فراموش کرده است. بعد از شهادت آقای نوری گفت اعزام جدید داریم و اگر شما راضی نباشی من نمیروم. گفتم همینجوری میگویی یا واقعاً نمیروی؟ گفت نه واقعاً نمیروم. شناسنامهاش پیش من بود و تا روز آخر اعزام پیشم ماند. شب آخر اعزام به خانهمان آمد و گفت فردا روز آخر اعزام است و ممکن است دیگر اعزام نشوم و نتوانم بروم. گفتم خودتان دوست دارید بروید؟ گفت باید از اسلام و حضرت زینب (س) دفاع کرد. گفت دوست دارم راضی باشی. تا لحظه آخر دلم نمیآمد شناسنامه را بدهم. سحر پیام داد و گفت من منتظر اذن شما هستم. گفتم دوست دارم بگذارم بروی ولی بادل خودم چهکار کنم؟ گفت که هیچ اشکالی ندارد اگر نخواهی من نمیروم به شرطی که جواب امام زمان (عج) را خودت بدهی. کم آوردم و هیچ جوابی نداشتم بدهم. گفتم بیایید و شناسنامهتان را بگیرید. گفت من دو رکعت نماز خواندم تا خدا خیر را به دلت بیندازد. ایشان هر وقت مستأصل میشد و هر وقت کم میآورد، نماز میخواند و جواب میگرفت.
احتمال نمیدادم ایشان آسیب ببیند چه برسد به شهید شدن. قبل از رفتن به من دلداری میداد و میگفت چیزی نیست؛ خیلیها میروند و سالم برمیگردند. زمان خواستگاری سه جلسه در مورد کارشان توضیح داد. آن روز گفتم اگر بخواهد اتفاقی بیفتد، میافتد. اگر آب هم بخورید ممکن است خفه شوید. هزار مرتبه شکر بهترین اتفاق برای کمیل رقم خورد. بارها گفته بود دعا کن من به مرگ طبیعی یا در رختخواب نمیرم. وقتی این حرفها را میزد و میگفت برای شهادتم دعا کنید من درک نمیکردم و میگفتم مگر شهادت الآن هم اتفاق میافتد. الآن فهمیدهام شهادت به این نیست جلو گلوله و توپ قرار بگیرد بلکه شهید، قبل از رفتن از این دنیا به درجه شهادت رسیده است. شما اگر خصلت شهید را بگیرید به شهدا ملحق میشوید. کمیل هم قبل از شهادتش شهید شده بود. در وجنات و حرکاتش خصایص یک شهید را دیده بودم. تمامکارهایش را با سیره شهدا چک میکرد. گاهی همینطور که نشسته بود چشمانش پر از اشک میشد و میگفت فکر میکنی اگر الآن یک شهید جای من بود چکار میکرد.
یک ماهی که کمیل سوریه بود من مثل اسفند روی آتش بودم. دلم آشوب بود. پیش خودم فکر میکردم از دوری ایشان است چون من طاقت دوریشان را نداشتم و حتی اگر مأموریت کوچکی میرفت به من سخت میگذشت. این بار برای سوریه به من خیلی سخت گذشت. سه بار بیشتر نتوانست از سوریه زنگ بزند و من در آن لحظات در حال خودم نبودم و حس عجیبی داشتم که برای خودم هم تعجبآور بود. خبر شهادتش را از زبان یکی از همکارانم خیلی ناگهانی شنیدم. همکارم برای کاری به فرمانداری میرود که آنجا میشنود از سوریه شهید آوردهاند. نام کمیل را میشنود و در سرکار میگوید که کمیل قربانی هم شهید شده است. این در حالی بود که همه میدانستند و نتوانسته بودند به من بگویند. میخواستند جو آرام شود بعد به من بگویند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
انالله و انا الیه راجعون
💠مهندس #حاج_سید_مهدی_آوینی ، پدر بزرگوار سید شهیدان اهل قلم؛ #شهید_مرتضی_آوینی روز جمعه به علت عارضه قلبی درگذشت.
🔹وی متولد سال 1301 در شهر ری و فارغ التحصیل رشته استخراج در سال 1322 از هنرسرای عالی تهران (علم و صنعت فعلی) بود.
#شادی_روحش_باصلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#روایت #مقاومت شهری که سه بار محاصره شد ( #سوسنگرد )
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد.
به گزارش ایسنا، سوسنگرد از شهرهایی است که ارتش بعثی در همان روزهای آغاز حملهاش به ایران، آن را مورد تهاجم قرار داد. این شهر ۳۱ کیلومتر از «بستان» فاصله دارد و در ۶۰ کیلومتری شمال غربی اهواز است. سوسنگرد در آن هنگام مردمی شیعه و عرب داشت که جمعیتشان حدود ۱۵ هزار نفر بود. در دوران جنگ تحمیلی مردم دشت آزادگان در سوسنگرد و ۱۹۳ روستای این ناحیه به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. مأموریت حمله به سوسنگرد بر عهده لشکر ۹ زرهی عراق بود.
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. از نظر نظامی و به شرط آمادگی از قبل، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعیشان که با رودخانهها محصور هستند، قابل دفاع بودند. اگر پیش از آغاز جنگ یک طرح پدافندی مناسب وجود داشت، یگانهای ارتش ما میتوانستند در مواضع خود پایداری کنند و این دو شهر را نگهدارند. اگر سوسنگرد و عینخوش در روزهای آغاز جنگ به دست ارتش عراق نمیافتاد، تأثیر زیادی بر حفظ خوزستان میگذاشت و جنگ زودتر به پایان میرسید.
فرماندهای که همراه همسرش #اسیر شد
این لشکر پس از عبور از مرز، از «تنگه چزابه» عبور کرد و بدون مواجهه با مقاومت عمدهای، به سمت شهر بستان در ۱۷ کیلومتری مرز پیش آمد. پس از رسیدن به اطراف بستان نیز پیشروی خود به سمت سوسنگرد را آغاز کرد.عراقیها با نیروی رزمی دیگری نیز از محور کوشک ـ طلاییه به سمت جاده سوسنگرد ـ حمیدیه پیشروی کردند. آنها با عبور از رودخانه کرخهکور، در چهارم مهر ماه ۱۳۵۹ به اطراف سوسنگرد رسیدند. تانکهای ارتش عراق با عبور از رودخانه کرخه برای نخستین بار در ۶ /۷ /۱۳۵۹ وارد سوسنگرد شدند و شهر را اشغال کردند.
هنگام حمله ارتش عراق مردم سوسنگرد در شهر بودند. ارتش بعثی نفراتی از وابستگان خود از میان اهالی سوسنگرد را به فرمانداری و دیگر مسئولیتهای اداره شهر گماشت. فرمانده لشکر ۹ عراق که «تالی الدوری» بود، ۵۸ نفر از مردم عرب دشت آزادگان را به دلیل عدم همکاری و نافرمانی اعدام کرد. «حبیب شریفی» که فرمانده سپاه سوسنگرد بود و به همراه خانوادهاش در شهر حضور داشت، هنگام حرکت با همسرش، خانم خدیجه میرشکاری، در جاده سوسنگرد ـ اهواز مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت و هر دو به اسارت ارتش عراق درآمدند. خانم میرشکاری را پس از ۴۰۰ روز اسارت آزاد کردند، ولی از حبیب شریفی دیگر خبری نشد. گویا او را در اسارت به شهادت رسانده بودند.
سوسنگرد چهار روز در اشغال ارتش عراق بود. پس از اشغال سوسنگرد، ارتش عراق پیشروی به سمت اهواز را ادامه داد و در این محور از حمیدیه عبور کرد، ولی وارد آن نشد. هدف نهایی تهاجم ارتش عراق از این محور، رسیدن به اهواز بود. فرماندهان عراقی انتظار حماسهآفرینی و مقاومت ایرانیان را نداشتند. آنها خیال میکردند که میتوانند به پیشروی خود ادامه دهند، اما رزمندگان سپاه خوزستان به مقابله با ارتش بعثی پرداختند.
نخستین آزادسازی شهر سوسنگرد
در ساعت۵ بامداد روز ۹ /۷ /۱۳۵۹، تعداد ۲۳ رزمنده از پاسداران خوزستان به فرماندهی «علی غیور اصلی»(شهید) یک عملیات چریکی را در پیچ حمیدیه اجرا کردند. این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار باانگیزه انجام شد، واحدهای ارتش عراق را به عقبنشینی واداشت و در پی آن شهر سوسنگرد آزاد شد. در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز ارتش ایران هم به شکار تانکهای عراقی پرداختند و نقش بسیار مثبتی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، یکی از آنها مورد اصابت قرار گرفت و خلبان آن، سرهنگ «وطنپور» به شهادت رسید. همچنین در این شبیخون موفق، ۲۲ تانک و نفربر عراقی به غنیمت درآمد. چهار تن از رزمندگان ایرانی نیز به شهادت رسیدند.
پس از آزادی سوسنگرد، وقتی علی غیور اصلی در تاریکی شب به همراه « حسین نظیری» و «احمد غلامپور» با یک خودرو جیپ آهوی استیشن به دهلاویه میرفتند تا اوضاع قوای دشمن را بررسی کنند، با یک کمپرسی که از روبهرو میآمد و با چراغ خاموش حرکت میکرد، تصادف کردند. در این سانحه غیور اصلی به شهادت رسید و دیگر سرنشینان مجروح شدند. غیور اصلی از تکاوران ویژه ارتش بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ، نیروهای سپاه و بسیج اهواز را آموزش میداد.
#شهید_علی_غیور_اصلی
او ابتدا در درگیریهای کردستان شرکت داشت و سپس پیش از شروع جنگ به خوزستان آمد. غیور اصلی بسیار ورزیده بود و افراد «گردان بلال» را آموزش داد. هنگام آغاز جنگ، خانواده غیور اصلی در مشهد بودند و خودش در سوسنگرد میجنگید.
#ادامه 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#ادامه
پس از آزادسازی سوسنگرد، فرماندار و دیگر مسئولان منصوبی و وابسته به رژیم عراق به دام افتادند. بعضی از آنها در دادگاه محکوم به اعدام شدند. با استقرار رزمندگان در سوسنگرد، از آنجا که این شهر یکی از جبهههای فعال جنگ بود و احتمال حمله مجدد ارتش عراق به آن میرفت، مردم شهر را ترک کردند. از این پس و با مشخص شدن اهمیت حفظ سوسنگرد، پاسدارها و نیروهای مردمی داوطلب که از سراسر کشور بهویژه از آذربایجان به جبهه جنوب آمده بودند، عمدتاً خود را به سوسنگرد رساندند و در آنجا به مقابله با متجاوزان پرداختند.
دومین حمله به سوسنگرد
اگرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد، ولی نمیتوانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر ۹ زرهی خود را مأمور کرد تا در روز ۲۳ /۸ /۱۳۵۹ از شمال رودخانه کرخهکور(بعدها به کرخه نور تغییر نام پیدا کرد) ، پیشروی خود به سوی جاده حمیدیه ـ سوسنگرد را آغاز کنند. این نیروها در ۲۴ آبان ۱۳۵۹ شهر سوسنگرد را از شرق، جنوب و غرب به محاصره درآوردند. در آن هنگام حدود ۳۱۰ رزمنده سپاه و بسیج در شهر مقاومت میکردند. در این نبردهای خیابانی مدافعان شهر بارها با تانکها و زرهپوشهای عراقی رودررو جنگیدند و حماسههای بسیاری آفریدند.
تعدادی از رزمندگان تبریزی نیز جزء مدافعان سوسنگرد بودند. علی تجلایی (شهید) که فرمانده این نیروها بود، در تماسی با آیتالله سید اسدالله مدنی (از شهدای محراب) ضمن توضیح وضعیت وخیم سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان شهر، از او استمداد طلبید. آیتالله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران آمد و در دیداری با امام خمینی(ره)، ایشان را در جریان محاصره سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان گذاشت. امام نیز فوراً دستورهای لازم را صادر کردند و دامادشان، حجتالاسلام شهابالدین اشراقی را برای ابلاغ این دستورها به نزد رئیسجمهور بنیصدر فرستادند.
شهید علی تجلایی
نیروهای عراقی در ۲۵ آبان ۱۳۵۹ به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به این شهر حمله کردند. در پی دستورِ امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیریهایی که شد، یک گروه رزمی در بامداد روز ۲۶ آبان از سمت تپههای فولیآباد اهواز به کمک محاصرهشدگان شتافتند. نیروهای گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران هم که حدود ۲۰ نفر بودند، به فرماندهی شخص دکتر چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر مؤثر واقع شد.
سرانجام در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر روز ۲۶ آبان ماه، رزمندگان اسلام از سمت شرق وارد شهر شدند. آنان دوباره محاصره سوسنگرد را شکستند و از سقوط این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند. در این درگیریها بیش از ۸۰ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند که عمدتاً در داخل شهر مقاومت میکردند. تعداد بیشتری نیز زخمی شدند. دکتر چمران هم از ناحیه پا مجروح شد. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب نیروهای اسلام شد. ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد تا حد زیادی آنها را از پیشرویهای بیشتر مأیوس کرد.
سومین حمله به سوسنگرد
پس از مدتی و بعد از دفع عملیات «نصر» نیروهای ایرانی، ارتش عراق باز هم عزم خود را برای تهاجم به سوسنگرد جزم کرد. برای آخرین بار در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۹ واحدهای ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان در سوسنگرد حمله کردند. این بار نیز با پرتاب سه موشک «تاو» گروه سوار زرهی ارتش ایران که سه تانک عراقی را منهدم کرد، ارتش بعثی از پیشروی بازماند و این حمله عراق به سوسنگرد نیز ناکام ماند.
یکی از بیشترین مقاومتها در جریان تهاجم عراق، در منطقه سوسنگرد شکل گرفت و پس از درگیریهای شجاعانه خرمشهر، شدیدترین نبردها در این جبهه بود. ارتش عراق دو بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیکیهای شهر اهواز پیشروی کرد، ولی با مقاومت رزمندگان و مردم روبهرو شد و ناچار عقبنشینی کرد. سرانجام ارتش عراق با وجود تلاشهای بسیار نتوانست اهواز را تصرف کند و نهایتاً در «دُبّحردان» مستقر شد و آرایش دفاعی به خود گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#چهره_انقلابی
محمد همیشه روی ظاهر انقلابی بچهها سفارش میکرد و تأکید داشت که انسان باید از ظاهر شروع کند🍃.
من به محمدم میگفتم: حاجی آدم باید از باطن و درون آغاز کند و پاک و انقلابی باشد👌.
اما محمد میگفت: نه اگر انسان توانست از ظاهر شروع کند آرامآرام به درون و باطن میرسد. محمد میگفت: ظاهر بچهها باید حزباللهی باشد🙂، ظاهر که انقلابی باشد، باطن خود به خود انقلابی میشود🌹.
وقتی که برای زیارت پیکر همسرم رفتم پسرها دورم حلقه زدند. نمیخواستند نگاه #نامحرمی به من بیفتد، میدانستند پدرشان حساس است آنها هم مانند پدرشان #غیرت دینی دارند.🌸
هر زمان از خواب بیدار میشد، شروع میکرد به خواندن روضه، بچهها میگفتند بابا ما میخواهیم کمی بیشتر بخوابیم😴. میگفت بچهها با خواندن روضه انرژی میگیرید و با انرژی بیدار میشوید💪. محمد خیلی روی #حجاب و پوشش اسلامی تأکید داشت. غیرت دینی داشت. محمد در مورد حجاب بسیار جدی برخورد میکرد و بیشتر اطرافیان هم این موضوع را میدانستند. محمدم به هیچ وجه تحمل بدحجابی و بیحجابی را نداشت☝️.
#شهیدمدافعحرم_محمد_کیهانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰 دَم زدن از دین و خدا
✍شهید دکتر #مصطفی_چمران
زیادند کسانی که دم از دین و خدا می زنند و خود را "مکتبی" می گویند . و در حقیقت دین و خدا و مکتب وسیله ای برای اغراض شخصی آنها است و چه بسا خودشان در "جهل مرکب" گرفتار آمده باشند و ندانند که اشتباه می کنند و ملتی را به سقوط بکشانند و یا انقلابی را به قهقرا ببرند.
📚 حماسه ، عشق و عرفان، ص ۷۱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از موسسه روایت سیره شهدا
🔻هم اکنون موسسه روایت سیره شهدا
جلسه تفسیر قرآن👇
با محوریت جهاد و شهادت
🌷با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
🌺 #رفیق شفیق
ڪہ مےگویند
همین ها هستند
رفاقت شـــــان از زمین شروع شد
و تا #بهشت ادامہ یافت...
#سالــــــروز آسمانی شدن دو شهید
دوتا دوست،دوتا رفیق، دوتا یار،دوتا همرزم، هردو دهه هفتادی، هردو عاشق عمه زینب(س)
هر دو خوش چهره ومهربان
هردو با هم اعزام میشوند و هردو باهم در یکجا و یکساعت کنار هم شهید میشوند
روحشان شاد🌸
یادشان گرامی🌸
راهشان پُررهرو...🌸
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_عارف_کاید_خورده
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#پدر شهید بابکنوری :
🌺روزی که میخواست برود
آمد خانه بعد به #مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده
اوهم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد که شاید بابک منصرف شود
اما بابک تصمیمش را گرفته بود
من حضرت #زینب را خواب دبدم
دیگر نمیتوانم اینجا بمانم
باید بروم سوریه
این قضیه رفتنم مال امروز و دیروز نیست .من چندماه است که تصمیمم را گرفته ام.
حتی شنیدم که به او گفته اند که چطوری میتوانی مادرت را تنها بگذاری و بروی!!
بابک هم گفته #مادر همه ما آنجا در سوریه هست من بروم سوریه که بی مادر نمانم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کوچه های عاشقی شبگرد می خواهد رفیق🌸
طاقت و ظرفیتی پُر درد می خواهد رفیق🌸
چون شهیدان در جوانی دست از دنیا بشوی🌸
تَرک لذتهای دنیا ، مَرد می خواهد رفیق
#شهید_بابک_نوری
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمناسبت سالروز شهادت #شهید_علیرضا_جیلان
#ذوالفقار
#فاتح_بوکمال
#فرات
⬇️
آخرین تصاویر ازفرمانده شهیدعلیرضاجیلان (ذوالفقارِحیدر)از فرماندهان لشکر زینبیون که در نبرد آزادسازی شهر بوکمال سوريه به قافله كربلا پیوست .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبان سالروز شهادت شهید #مهدی_زین_الدین و شهید #مجید_زین_الدین
👈 گاهی یک #حدیث یا جمله قشنگ که پیدا میکرد، با ماژیک مینوشت روی کاغذ و میزد به دیوار،بعد در موردش با هم حرف میزدیم،
هر کدام هر چه فهمیده بودیم میگفتیم
آن جمله هم میماند روی دیوار و توی ذهنمان 👌
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا وامام شهدا 🌷 #صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#شهید_مهدی_زین_الدین
.
⌛ فرمانده وقت شناس ⌛
.
◽پادگان ۱۹ دی قم
آموزش نظامی می دیدیم. یک روز سر صبحگاه اعلام کردند قرار است
آقامهدی بیاید و برای تان سخنرانی کند.
اسم آقامهدی ولوله ای انداخت بین نیرو ها.
.
◽وقتی رسید، رفت پشت تریبون.
از اندیمشک یک راست آمده بود پادگان.
بسم الله الرحمن الرحیم را که گفت
اول عذرخواهی کرد؛ از این که با لباس شخصی آمده توی پادگان نظامی.
.
◾گفت: " تازه از راه رسیده م. کل شب رو رانندگی کردم، لباس هم نبود بپوشم؛
چون قول دادم راس ساعت بیام نخواستم خلف وعده کرده باشم و الّا باید با لباس نظامی می اومدم. "
.
راوی ؛ علی مالکی نژاد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani