✅ گلچینی از سخنان شهید سیّده طاهره هاشمی :
✍ نگرانی من و تو ای خواهرم این است که مبادا سازشی صورت گیرد و خونهای شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم که "ندای امام(ره)"، همان ندای اسلام است.
✍ملّتی که برای هر قطعه از این میهن، خونها فدا کرد، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی، این دشمنان اسلام را جایز نمیداند. امّا میدانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت.۷
✍ "اماممان(ره)"، این بت شکن عصر گفت: «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
✍ "خداوند(متعال)" در "قرآن(کریم)" فرمود : «إنّ کید الشّیطان کان ضعیفا»؛ بلی حیلۀ شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به "یاری خدا" و هوشیاری ملّت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن امریکا به هدف شومش گردید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✨ شهیده سیده طاهره هاشمی
✅ نحوه شهادت :
✍راوی: برادر شهیده
ششم بهمن سال 60 در حالیکه برای تدارک مراسم عروسی یکی از خواهرانم در تلاش بودیم، آمل به دلیل درگیری هایی که ضد انقلاب و منافقین آن را طراحی کردند، شلوغ شد؛ در جریان این درگیری ها "طاهره" برای کمک رسانی به مبارزینی که در سنگرها مشغول مقاومت در برابر منافقین بودند، شروع به جمع آوری کمک های مردمی کرد و در خانه به خواهران دیگرش "گفت" : که اگر غروب امروز برای برگشتن به خانه مسیر شهر را ناامن دیدم در خانه یکی از دوستانم می مانم.
صبح فردای روز حادثه مادر "دوست طاهره" به منزل ما آمد و گفت طاهره دیروز در خانه ما نمانده است همین باعث شد که من برای پیگیری از اوضاع "خواهرم" به سپاه آمل مراجعه کرده و از آنجا ما را به بیمارستان هلال احمر فرستادند.
در بیمارستان هلال احمر اعلام کردند که اینجا "دو شهید" نگهداری شده است وقتی برای شناسایی این "دو شهید" رفتم، "اولین شهیدی" را که به من نشان دادند، "خواهرم" بود.😔
بعد از مشاهده "جنازه شهید طاهره هاشمی" متوجه شدم که یک تیر به "شاهرگ او" خورده و تیر دیگری هم به "پهلوی او" اصابت کرده است؛ سردار شعبانی که یکی از فرماندهان وقت سپاه و از ناظرین "صحنه شهادت خواهرم" بود، برایم تعریف کرد که در روز حادثه در محدوده دادگاه انقلاب آمل نیروهای مردمی مستقر بودند و در روبروی دادگاه که باغ دکتر هاشمی بود، ضد انقلاب و منافقین سنگر گرفته بودند؛ طاهره در حال تردد بین این دو مسیر در وسط خیابان توسط منافقین به رگبار بسته شد و به "شهادت" رسید.
در آن دوران بنده به دلیل حضور در جبهه مجروح و در بیمارستان بستری بودم و مدت هشت ماه بود که خواهرم را ندیده و در جریان تماس های تلفنی هم به دلیل آنکه هشت خواهر و برادر دیگر داشتم، فرصت صحبت کردن با فرزند هشتم خانواده هیچگاه برایم فراهم نمی شد به همین دلیل بعد از شهادت خواهرم از دوست همراهش در لحظه شهادت شنیدم که به او گفته بود که احساس می کنم برادرم را هرگز نمیبینم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خداوند لاله های پرپر باغ جسمشان را برای خود خرید و با آبیه زلال خلیج همیشه فارس غسل داد و بستر دریا را آرامگاه ابدیشان قرار داد...
هشتمین سالروز پرکشیدن دو قهرمان گمنام ایرانی فرارسید
سرهنگ دوم خلبان #شهید_علیرضا_کریمایی و سرگرد خلبان #شهید_مصطفی_فصیحی
بی آنکه بعد از اعلام اسکرمبل
لحظه ای تعلل کنند ...
بی آنکه لحظه ای به فرزندانشان و
آغوش پرمهری که از آن ها
خواهند گرفت فکر کنند ...
پا در رکاب تامکت 6062 گذاشتند و جایگاهشان برای همیشه آسمان شد
به یاد #شهدای_خلبان به یاد گمنامان این سرزمین #صلوات
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت
شهیده اقدس در سال 1335 چشم به جهان گشود روزهاي شيرين کودکي را در زادگاهش شهرستان ملاير استان همدان پشت سر گذاشت و آنگاه به تحصيل پرداخت .و پس از اخذ مدرک ديپلم در بيمارستان مشغول کار شد.
او از اخلاق خوبي برخوردار بود و همواره در زندگي شخصياش از رهنمودهاي اسلام الگو ميگرفت.
از ظلم و بيداد بيزار بود و همواره براي آسايش محرومان ميکوشيد.
همزمان با اوجگيري مبارزات مردمي او نيز به ياري انقلاب شتافت و در اين راه از تهديدهاي رئيس بيمارستان نميهراسيد.
روح بلند اقدس در وجودش او را مهياي لقاء ساخت تا اينکه در تاريخ 7/11/1357 پس از رسيدگي به بيماران در بيمارستان در تظاهرات پيچ شميران شرکت نمود اما سفاکان رژيم بيرحمانه او را هدف گلوله قرار دادند و در 22 سالگي به شهادت رساندند مزار پاک او در بهشتزهرا (س) قرار دارد.
#شهدای_انقلاب
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۷بهمن ماه #سالروز_شهادت #شهید_خدابخش_خاوری معروف به #علی_شارجی از #لشکر_فاطمیون گرامی باد .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت شهید خدابخش خاوری (علی شارجی)
تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه دمشق به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود.
چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!!
او کسی نبود جز خدابخش خاوری جوان افغانستانی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به "علی شارجی"
گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟ چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟
علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره! من با تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم! شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید.
طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال شهادت راننده تانک بسیار بالا بود!!!
علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم.
علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک...
درب تانک رو که بازکردیم دیدیم "علی شارجی" را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم.
قهرمان دوتا کلیه شو از دست میده و بشدت مجروح میشه. تحمل جراحت دراثر عفونت شدید زخمهاش شهید میشه.
علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای شهیدش رفت...
علی شارجی علاوه براینکه فرمانده زرهی بود فرمانده محور حندرات هم بود.
خیلی شجاع بود. شاید یکی از شجاع ترین راننده های تانک تو منطقه.
بارها شده بود که عملیات های شکست خورده رو با شجاعت و فداکاری بی نظیرش تبدیل به پیروزی میکرد.
روحش شاد.
#شهدای_فاطمیون
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سوژه_روایتگری
#دوری_از_اسراف
❉ در یکی از این دیدارها بود که تا #امام_خمینی آمد توی اتاق و روی صندلی نشست، شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد
❉ امام گفتن : «چه ایرادی داره پسرم؟!» یکی از محافظها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکسها خراب نشود زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین سکوت بر اتاق حاکم شد.
❉ آقای رضایی آمادهی ارائهی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همهمان جالب بود که چرا هیچکس به این قضیه توجه نداشت .
❉ و جالبتر آنکه چرا امام به کسی دستور نداد چراغها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد.
🌷 #شهید_حسن_باقری
※✫※✫※✫※✫※
از #پیامبر نقل شده است که به #حضرت_علی علیهالسلام فرمود:
✨چهار چیز هدر می رود:
۱- خوردن بعد از سیری
۲- روشن کردن چراغ در مهتاب «و جائی که روشن است »
۳- زراعت در زمینی که شوره زار است.
۴- نیکی کردن به کسی که لایق آن نیست.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 352 و 373 باب النوادر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani