✨ شهیده سیده طاهره هاشمی
✅ نحوه شهادت :
✍راوی: برادر شهیده
ششم بهمن سال 60 در حالیکه برای تدارک مراسم عروسی یکی از خواهرانم در تلاش بودیم، آمل به دلیل درگیری هایی که ضد انقلاب و منافقین آن را طراحی کردند، شلوغ شد؛ در جریان این درگیری ها "طاهره" برای کمک رسانی به مبارزینی که در سنگرها مشغول مقاومت در برابر منافقین بودند، شروع به جمع آوری کمک های مردمی کرد و در خانه به خواهران دیگرش "گفت" : که اگر غروب امروز برای برگشتن به خانه مسیر شهر را ناامن دیدم در خانه یکی از دوستانم می مانم.
صبح فردای روز حادثه مادر "دوست طاهره" به منزل ما آمد و گفت طاهره دیروز در خانه ما نمانده است همین باعث شد که من برای پیگیری از اوضاع "خواهرم" به سپاه آمل مراجعه کرده و از آنجا ما را به بیمارستان هلال احمر فرستادند.
در بیمارستان هلال احمر اعلام کردند که اینجا "دو شهید" نگهداری شده است وقتی برای شناسایی این "دو شهید" رفتم، "اولین شهیدی" را که به من نشان دادند، "خواهرم" بود.😔
بعد از مشاهده "جنازه شهید طاهره هاشمی" متوجه شدم که یک تیر به "شاهرگ او" خورده و تیر دیگری هم به "پهلوی او" اصابت کرده است؛ سردار شعبانی که یکی از فرماندهان وقت سپاه و از ناظرین "صحنه شهادت خواهرم" بود، برایم تعریف کرد که در روز حادثه در محدوده دادگاه انقلاب آمل نیروهای مردمی مستقر بودند و در روبروی دادگاه که باغ دکتر هاشمی بود، ضد انقلاب و منافقین سنگر گرفته بودند؛ طاهره در حال تردد بین این دو مسیر در وسط خیابان توسط منافقین به رگبار بسته شد و به "شهادت" رسید.
در آن دوران بنده به دلیل حضور در جبهه مجروح و در بیمارستان بستری بودم و مدت هشت ماه بود که خواهرم را ندیده و در جریان تماس های تلفنی هم به دلیل آنکه هشت خواهر و برادر دیگر داشتم، فرصت صحبت کردن با فرزند هشتم خانواده هیچگاه برایم فراهم نمی شد به همین دلیل بعد از شهادت خواهرم از دوست همراهش در لحظه شهادت شنیدم که به او گفته بود که احساس می کنم برادرم را هرگز نمیبینم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خداوند لاله های پرپر باغ جسمشان را برای خود خرید و با آبیه زلال خلیج همیشه فارس غسل داد و بستر دریا را آرامگاه ابدیشان قرار داد...
هشتمین سالروز پرکشیدن دو قهرمان گمنام ایرانی فرارسید
سرهنگ دوم خلبان #شهید_علیرضا_کریمایی و سرگرد خلبان #شهید_مصطفی_فصیحی
بی آنکه بعد از اعلام اسکرمبل
لحظه ای تعلل کنند ...
بی آنکه لحظه ای به فرزندانشان و
آغوش پرمهری که از آن ها
خواهند گرفت فکر کنند ...
پا در رکاب تامکت 6062 گذاشتند و جایگاهشان برای همیشه آسمان شد
به یاد #شهدای_خلبان به یاد گمنامان این سرزمین #صلوات
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت
شهیده اقدس در سال 1335 چشم به جهان گشود روزهاي شيرين کودکي را در زادگاهش شهرستان ملاير استان همدان پشت سر گذاشت و آنگاه به تحصيل پرداخت .و پس از اخذ مدرک ديپلم در بيمارستان مشغول کار شد.
او از اخلاق خوبي برخوردار بود و همواره در زندگي شخصياش از رهنمودهاي اسلام الگو ميگرفت.
از ظلم و بيداد بيزار بود و همواره براي آسايش محرومان ميکوشيد.
همزمان با اوجگيري مبارزات مردمي او نيز به ياري انقلاب شتافت و در اين راه از تهديدهاي رئيس بيمارستان نميهراسيد.
روح بلند اقدس در وجودش او را مهياي لقاء ساخت تا اينکه در تاريخ 7/11/1357 پس از رسيدگي به بيماران در بيمارستان در تظاهرات پيچ شميران شرکت نمود اما سفاکان رژيم بيرحمانه او را هدف گلوله قرار دادند و در 22 سالگي به شهادت رساندند مزار پاک او در بهشتزهرا (س) قرار دارد.
#شهدای_انقلاب
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۷بهمن ماه #سالروز_شهادت #شهید_خدابخش_خاوری معروف به #علی_شارجی از #لشکر_فاطمیون گرامی باد .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت شهید خدابخش خاوری (علی شارجی)
تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه دمشق به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود.
چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!!
او کسی نبود جز خدابخش خاوری جوان افغانستانی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به "علی شارجی"
گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟ چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟
علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره! من با تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم! شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید.
طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال شهادت راننده تانک بسیار بالا بود!!!
علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم.
علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک...
درب تانک رو که بازکردیم دیدیم "علی شارجی" را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم.
قهرمان دوتا کلیه شو از دست میده و بشدت مجروح میشه. تحمل جراحت دراثر عفونت شدید زخمهاش شهید میشه.
علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای شهیدش رفت...
علی شارجی علاوه براینکه فرمانده زرهی بود فرمانده محور حندرات هم بود.
خیلی شجاع بود. شاید یکی از شجاع ترین راننده های تانک تو منطقه.
بارها شده بود که عملیات های شکست خورده رو با شجاعت و فداکاری بی نظیرش تبدیل به پیروزی میکرد.
روحش شاد.
#شهدای_فاطمیون
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سوژه_روایتگری
#دوری_از_اسراف
❉ در یکی از این دیدارها بود که تا #امام_خمینی آمد توی اتاق و روی صندلی نشست، شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد
❉ امام گفتن : «چه ایرادی داره پسرم؟!» یکی از محافظها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکسها خراب نشود زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین سکوت بر اتاق حاکم شد.
❉ آقای رضایی آمادهی ارائهی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همهمان جالب بود که چرا هیچکس به این قضیه توجه نداشت .
❉ و جالبتر آنکه چرا امام به کسی دستور نداد چراغها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد.
🌷 #شهید_حسن_باقری
※✫※✫※✫※✫※
از #پیامبر نقل شده است که به #حضرت_علی علیهالسلام فرمود:
✨چهار چیز هدر می رود:
۱- خوردن بعد از سیری
۲- روشن کردن چراغ در مهتاب «و جائی که روشن است »
۳- زراعت در زمینی که شوره زار است.
۴- نیکی کردن به کسی که لایق آن نیست.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 352 و 373 باب النوادر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(پرچم ۹ بدر ما ... به نام خمینی برافراشته شد)
حال وهوای روضه بچه های عراقی #سپاه_بدر در سال های دفاع مقدس ...
قابل توجه که هزاران عراقی همراه رزمندگان #سپاه و #ارتش و #بسیج در سال های #دفاع_مقدس شرکت کرده بودند...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#شهید_رضا_اسماعیلی
یکی از شیعیان افغانستانی مقیم ایران بود که حدوداً 19 سال سن داشت و چهرهاش حقیقتاً از معصومیت خاصی برخوردار بود.
این شهید در دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل علم میپرداخت" جوانی برازنده و ورزشکار بود که نایب قهرمانی وزن 55 کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی را نیز در کارنامه داشت.
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#نحوه_شهادت
شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی
زمانی که برای باز پس گیری شهرک شیعه نشین "زمانیه" واقع در غوطه شرقی از چنگال گروه های تکفیری درگیری شدیدی رخ داده بود و هر روز فقط چند ساعت آتش بس بود در یکی از این آتش بس ها متوجه عدم حضور یکی از نیروها شدند که شهید اسماعیلی برای جستجوی او به محل درگیری رفت.
شهید رضا اسماعیلی در حین جستجوی نیروی مفقود شده٬ با نیروهای دشمن درگیر و سپس زخمی شد. متأسفانه وی به دلیل شدت مجروحیت توان بازگشت نداشت و اسیر تکفیریون شد
وتکفیری های خدا نشناس سر پاک ومطهرش رااز بدنش جدا ساختند وبه لقاءالله پیوست وآسمانی شد.
#تیپ_فاطمیون
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
روایتِ مادرِ شهید :
اوایل سال 92، آن موقع هنوز بحث #مدافعان_حرم اینقدر مطرح نبود، رضا هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بود.
آن موقع اولین گروه، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدند به فرماندهی #شهید_علیرضا_توسلیزاده که به #ابوحامد معروف بود، #تیپ_فاطمیون را تشکیل دادند.
عکسهایش را قاب کرده بود زده بود روی دیوار می گفت، اگر من شهید شدم همه میگویند چه شهید خوشتیپی...
میگفت وقتی من بروم شهید بشوم، تو افتخار میکنی که مادر شهید رضا اسماعیلی هستی...
حتی یادم است یک بار که مرخصی آمده بود، یکی از همرزمانش که خیلی خیلی با هم نزدیک بودند- شهید غلامرضا محمدی- درسوریه شهید شد، الان هم جاویدالاثر است، خبر شهادت ایشان در اینترنت پخش شد و آقا رضا هم دید و خیلی ناراحت شد، انگار که از رفیقش جا مانده باشد، تنها مانده باشد، همان موقع بود که گفت من هم این دفعه بروم شهید میشوم.
شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی اولین ذبیح فاطمیون ...
#سالروز_شهادت🕊
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
4_631729572584357938.ogg
479.4K
روضه مجسم....😔
🎙صوتِ شهید مدافع حرم سید حکیم، از نحوه ی شهادت ذبیح فاطمیون شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی
🌹انتشار بمناسبت #سالروز_شهادت🕊
🌸شادی روحشون صلوات🌸
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰 #مکاشفه عجیب #شهید_برونسی با #حضرت_زهرا(س)
🔸به مناسبت شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها 🔸
👈سید کاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...
🌷بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن،
میگفت شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت.
گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو.
گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟
گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین.
گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو،
بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم
گفت بگو یا زهرا و شلیک کن.
می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد.
تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا،
گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم.
چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.
قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده
اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم
40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن.
شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِرّ اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟
🔺گفت سید کاظم دست از سرم بردار
گفتم نه تا این سِرّ رو نگی رهات نمیکنم،
گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی
گفتم باشه
گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟
گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😥
گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ان شاء ا... تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#شهید_حضرت_زهرایی
#خاکهای_نرم_کوشک
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#شهدای_زهرایی
فرازی از #وصیتنامه
خدايا! اگر می دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر در دامان حجاب بروند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
4_5881742834658181153.mp3
1.66M
#پیشنهاد_دانلود
🔊 #فایل_صوتی
🔹خاطرۀ شنیدنی از یک #شهید ، دربارۀ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
◾️روضۀ جانگداز" #استاد_پناهیان"
قبل ازعملیات برای گردان حبیب
⇦ وسِـرّ سربند ِ"یازهـــرا س " درجبـهه...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خطبـه فدکیـه حضرت فـاطمه زهـراء.pdf
439.5K
📝متن خطبه فدکیه حضرت#فاطمه_زهراء(سلام الله علیها)
#فاطمیه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
صوت خطبه فدکیه - فارسی.mp3
12.18M
#پیشنهاد_دانلود
#بشنوید
بر اساس ترجمه #آیت_الله_مکارم_شیرازی
برای دوستانی که فرصت خواندن متن #خطبه_فدکیه حضرت زهرا س را ندارند ، شاید شنیدن صوت #ترجمه_خطبه مفید واقع شود .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani