eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
466 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆👆. این شهید بزرگوار در بحبوحه جنگ و نبرد و آتش حملات شيميايی دشمن به بسيجی‌ای که ناله میکرد و استمداد کمک می‌طلبيد، حسين ماسک صورتش را برداشت،بصورت بسيجی بست،در نهايت هر دو شهيد شدند هم بسيجی هم حسين املاکی...❣ این‌روزها بعضی‌ها چرا یک‌جورایی شدند! . پيام مقام معظم رهبري : شهيد املاكی شما،كه توی ميدان جنگ شيميايی زدند،و خودش هم آنجا در معرض شيميايی بود ، بسيجی بغل دستش ماسک نداشت ، شهيد املاكی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسيجی همراهش ! قهرمان يعنی اين ! .قهرمان یعنی این... قهرمان یعنی سردار شهید حسین املاکی قهرمان یعنی حسین املاکی که افتخار ایران و خطه شمال بود. حسين املاکی و بسیاری از این دست انسان‌های شریف، حسينی زيستند و حسینی به شهادت رسیدند و شهادتشان الگو و درسی فراموش ناشدنی شد بنام (ايثار) به امت عزيز ایران اسلامی آموخت.🌹 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز حد بگذشت . . . مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را ۱۰سیدالشهـدا 🔹تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۱۱/۰۸ 🔹محل ولادت: روستای حصاربالا_ورامین 🔹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۴ 🔹محل شهادت: شلمچه 🔹عملیات: کربلای ۵ 🌹🍃 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فرازهایی از در مدت حضور در جبهه ، بارها مجروح می شود ، كه اغلب به خانواده اطلاع نمی دهد و پس از بهبود یافتن در بیمارستان. ، یكراست به جبهه باز میگردد.  وی سال 1363 همسرش را نیز همراه خود به جبهه می برد و تا زمان شهادتش در اندیمشك زندگی می كنند .      او در كنار كارهای نظامی در جبهه ، از فعالیتهای فرهنگی ـ تبلیغی نیز غفلت نمی كندو گاهی مسئوولیت كارهای فرهنگی را نیز بر عهده می گیرد .      مصطفی در عملیّات .والفجر 8 به عنوان فرماندة پشتیبانی تیپ سیدالشهدا (ع) وارد عمل می شود و با تلاش و فداكاری فراوان ، به حمایت و پشتیبانی رزمندگان اقدام می كند . او با تحمل مشكلات و سختیها ، تلاش می كند تا رزمندگان باآسودگی  خیال ، به رزم و جهاد بپردازند . برای رساندن غذای گرم به بسیجیان ، خودش را به آب و آتش می زند .      زواره ای كه عاشق بسیجیان بود ، از هیچ كاری برای آسایش آنان برای دفاع دریغ نمی كند . او در عملیات ((كربلای 5 )) به عنوان مسئوول مهندسی لشگر سیدالشهدا (ع) وارد كارزار شده و با رشادت تمام ، به امور مهندسی عملیّات سامان می دهد . از نزدیك تمام فعالیتهای مهندسی را نظارت و هدایت می كند . حتی مجروح شدن هم باعث شانه خالی كردن از مسئوولیت خطیر و مانع تلاش او نمی شود .      شهید مصطفی زواره ای سرانجام پس از سالها مجاهدت و ایثار در روز 14 اسفند ماه 1365 درعملیّات (( كربلای 5 )) هنگام گرفتن وضوی عشق در منطقة (( شلمچه )) بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسید و به جرگه عشاق پیوست . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 شهادت هنر مردان خداست. 🔶 14 اسفند مدافع حریم اهل بیت، رزمندۀ دلاور لشکر 27 محمّد رسول الله(ص) تهران، سرهنگ پاسدار « » در سال 1394 هجری شمسی گرامی باد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نزدیک عملیات بود ،تازه دختردار شده بود. عکس دخترش رو براش ارسال کردند. گفتم: چیه؟ گفت: عکس دخترمه.. گفتم: بده ببینم. گفت: هنوز خودم ندیدمش!  گفتم:چرا؟ گفت:الان موقع عملیاته، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده باشه برا بعد.. ومهر پدر وفرزندی کار دستش نداد ۳۵ روز بعد از تولد زینب خانم شهید شد. و آرزوی دیدن صورت زیبای دخترکش را با خود به بهشت برد. 🌷شهید مدافع حرم احمد گودرزی🌷 شهادت: ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ،سوریه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پیمان بستن شهید « احمد گودرزی » با دیگر شهدا و رزمندگان مدافع حرم . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید احمد گودرزی به روایت همسرش: 🔹 ... پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد ... مردم گاهی زخم‌زبان می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز احمد پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان. داشتم در آشپزخانه برنج می‌شستم که احمد کلید انداخت و در باز شد. وقتی در را باز کرد دیدم صورتش انگار 20 سال شکسته شده است. به در تکیه داد. همین طور مبهوت مانده بودم. چند دقیقه همدیگر را نگاه کردیم بدون اینکه حرفی بزنیم، دلم از تنهایی گرفته بود، بغض کردم. دستانم را گرفت و گفت: زهرا چیزی بگو دعوایم کن. می‌دانم در شرایط بدی تنهایت گذاشتم، اما اگر بدانی چه ظلم‌ها و صحنه‌های دلخراشی در سوریه دیدم! احمد زخمی شده بود، اما چند لایه لباس می‌پوشید تا من متوجه نشوم. گفتم چه خبره این همه لباس؟ می‌گفت، چون سوریه سرد بود به زیادی لباس عادت کردم. بعد از شهادتش فهمیدم مجروح شده بود، یک هفته بیمارستان بقیه‌الله بستری بود، اما به دیگران گفته بود به خانواده‌اش خبر ندهند. بعد از سه روز که در خانه ماند، گفت: به مأموریت یزد می‌روم و موقع تولد دخترمان برمی‌گردم. هر لحظه امکان داشت بچه به دنیا بیاید. استرس داشتم. وقتی می‌خواست برود خم شد پایم را بوسید. گفت: حلالم کن. خندیدم و گفتم رفتن که حلال کردن نمی‌خواهد. مگر چه کار کردی؟ باشد حلالت کردم. جلوی سالن پذیرایی ایستاده بودم. احمد به دیوار حیاط تکیه داده بود. پنج دقیقه فقط نگاهم کرد و پلک نزد. یک دفعه در را باز کرد و رفت. دیدم با دست اشک‌هایش را پاک می‌کند. از کوچه دور شد ........ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴ اسفندماه دوبرادر آسمانی جعفر و ناصر بذری در گرامی باد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
یک گلوله دوبرادر را آسمانی کرد ! عملیات کربلای۵ خیلی طولانی بود. در اثنای عملیات فرصتی پیش آمد و جعفر و ناصر تصمیم گرفتند به مرخصی بروند. بعد از سه روز به عملیات کربلای ۵ و مرحله سومش بازگشتند. گردان ما که حمزه سیدالشهدا(ع) بود، رفت خط سوم شلمچه و بچه‌های گردان ویژه شهدا هم به خط آمدند. ناصر و جعفر در جنگ با هم رقابت می‌کردند. برادرم جعفر به شوخی می‌گفت تجربه جنگی من بالاتر است و با هم کل کل می‌کردند.  یادم است ناصر به جعفر گفت بند حمایلم را کیپ کن. جعفر هم گفت یک نظامی باتجربه که بند حمایلش را نمی‌دهد دیگری کیپ کند. بعد از کمی گفت و گو بلند شدند بروند و آخرین صحنه‌ای که از آنها به یاد دارم، این است که به علامت خداحافظی دست‌شان را تکان دادند و از من خداحافظی کردند. روز بعد دوباره آتش عملیات شدت گرفت. انفجارها خیلی سخت بود. طوری که چند دقیقه اول تلفات داشتیم و بعد از مدتی معاون گردان اکبر خورنده گفت بچه‌ها آماده باشید. ما هم آماده شدیم و رفتیم منطقه عملیاتی. همین طور جنازه‌ بود که روی زمین افتاده بود. دوست نداشتم این صحنه‌ها را ببینم. اما باید دنبال برادرانم می‌گشتم. هر شهیدی را که می‌دیدم یاد حضرت زینب(س) می‌افتادم. داخل سنگر شدم و نماز خواندم. آن موقع ۱۸ سالم بود. یکی از بچه‌ها آمد و گفت نادر لباست را جمع کن برو خانه. علتش را پرسیدم که گفت برادرت ناصر مجروح شده و باید برگردی. گفتم خانه نمی‌روم. اما فرمانده اصرار کرد. وقتی باز هم مخالفت کردم، یک نفر گفت جعفر شهید شده است. خبر شهادت جعفر را که شنیدم خیلی گریه کردم. همه آمدند دلداری‌ام دادند. داخل سنگر داشتم گریه می‌کردم که یکدفعه شنیدم از بیرون صدایم می‌زنند. به نظرم رسید پیکر جعفر را آورده‌‌اند. رفتم و دیدم تویوتایی ایستاده است. غلام اوصیا از بچه‌های گردان به من گفت: نیا! برادر تو داخل تویوتا نیست. با حرفش بیشتر شک کردم و دیدم بالای  تویوتا یک پتو روی جنازه‌ای است. جنازه سمت چپی را کنار زدم. دیدم جعفر است که پهلوی راستش مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسیده است. ۱۰ دقیقه بالای سر شهیدم گریه کردم. هنوز بدنش گرم بود. بوی خاصی می‌داد. جعفر ۲۶ ساله بود و دو تا بچه داشت. بعد از شهادتش یک فرزند دیگرش به دنیا آمد. هنوز متوجه شهادت ناصر نشده بودم و به من نگفته بودند که او هم شهید شده است. هنوز بالای تویوتا بودم و عاشقانه‌ترین و برادرانه‌ترین حرف‌ها را به جعفر می‌زدم که دیدم یک شهید دیگر هم زیر پتو و کنار پیکر جعفر است. دلم یک طوری شد. گفتم صورت او را هم ببوسم. تا خواستم او را ببوسم دیدم‌ ای دل غافل! چقدر شبیه برادرم ناصر است. همین لحظه بچه‌ها که تمام حرکاتم را زیر نظر داشتند، زدند زیر گریه. فهمیدم چشمانم اشتباه ندیده و ناصر هم به شهادت رسیده است. برگشتم و به همرزمانم گفتم شما که گفته بودید فقط جعفر شهید شده، ناصر هم که شهید شده است. یکی از بچه‌ها گفت: نادر جان! یک گلوله مینی‌کاتیوشا افتاد کنارشان و هر دو با هم به شهادت رسیدند.  انگار گلوله افتاده بود وسط‌شان و با ترکش‌های خمپاره هر دو برادرم شهید شده بودند. ناصر گردنش ترکش خورده بود. برادرم ناصر در روضه‌های حضرت زهرا(س) و علی اصغر(ع) خیلی گریه می‌کرد و عاقبت مثل علی اصغر(ع) شهید شد. بعد از چند روز به بابل برگشتم. مادرم خبر نداشت پسرانش شهید شده‌اند. وقتی به محله رسیدم کیف برادران شهیدم دستم بود. به کوچه که رسیدم، ‌همسایه‌ها از حالتم و اینکه سه تا ساک همراهم بود متوجه شدند که ناصر و جعفر به شهادت رسیده‌اند. انگار که به آنها الهام شده بود، یکدفعه شیون سر دادند و تا رسیدم خانه مادرم با پای برهنه آمد. هر سه تا کیف از دستم افتاد و گریه کردم. مادرم گفت بگو که برادرانت ترکش خوردند! نمی‌دانم چطور از نحوه شهادت‌شان مطلع شده بود. اما از آن به بعد مادرم اسم من را ذوالجناح گذاشت. همه می‌دانیم اهل بیت امام حسین(ع) وقتی که ذوالجناح را بدون امام دیدند متوجه شدند که اباعبدالله(ع) به شهادت رسیده است. مادرم هم تا آخر عمرش و تا زمانی که زنده بود به من می‌گفت: «نادرم ذوالجناح است.» راوی: رزمنده بسیجی، نادر بذری 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
40.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند از ایروان تا بهشت 🔸شهید ابراهیم هادی مرا پیدا کرد 🔹من شبیه شهید مجید قربانی هستم!!! 🔸از حاج قاسم هدیه گرفتم 🔹ایرانی ها چقدر توفیق داشتند که در ایران به دنیا آمده اند 🔸شهید رسول خلیلی با من حرف زدند 🔹آرامشی که در بهشت زهرا دارم هیج جا ندارم 🔸این ها تنها گوشه ای از ارادت خانم نازلی مارگاریان نسبت به شهدا است... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ اسفندماه گرامی باد . 🥀 🔹 🔸تاریخ اجرا: ۱۵ اسفند ماه سال ۱۳۵۹ 🔸منطقه عمومی: کرمانشاه 🔸محل نبرد: سرپل ذهاب 🔸سازمان عمل کننده: ارتش و نیروهای مردمی 🔸فرماندهی عملیات: ارتش 🔸نوع نبرد: آفندی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔹 : به دنبال ایجاد تحرک در جبهه های ایران و ایجاد روحیه تهاجمی در نیروها و کسب موقعیت برتر در مقابله با عراق و به دلیل عــدم موفقیـت کامل عملیات کلینه و سید صادق در مرحلـه اول (در تاریخ ۸ آذر)، لشـگر ۸۱ زرهـی از نـیروی زمینی ارتش ایران، با همراهی تعدادی از نیروهای سپاه پاسداران مرحله دوم عملیات کلینه و سید صادق را در منطقه عمومی «سرپل ذهــاب» اجرا نمود. تیپ سوم این لشگر در ۱۵ اسفندماه سال ۱۳۵۹ مأموریــت یافـت تا آبادی های کلینه و سید صادق و ارتفـاع کـوره مــوش را تصـرف نماید. 🔹 : 🔸آبادی کلینه و تپه ۵۷۷ به تصرف رزمندگان اسلام درآمد. 🔸تعداد ۸۰ نفر کشته، ۱۵۰ نفر زخمی و ۵۸ نفر اسـیر، مجمـوع تلفـات انسانی عراق بود. 🔸تعداد ۷ دستگاه تانک و نفربر، تعداد ۲ کامیون حامل مهمات و مقادیری تجهیزات از جمله ضایعات دشمن به شمار می رود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌺ای کوی تو قبله مراد ادرکنی ای دادرس روز معاد ادرکنی ای گشته ز فرط جود و احسان و عطا مشهور و ملقب به جواد(ع)، ادرکنی🌺 💠میلاد با سعادت امام محمد تقی(ع)میوه دل امام هشتم جواد الائمه و سرباز بی زره و جوشن امام حسین علی اصغر (ع) بر همگان مبارک باد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در روز ولادت امام جواد {ع } شمارا دعوت میکنیم به زیارت مجازی حرم کاظمین علیهما السلام کلیپی بسبارزیبا از حرم مطهر امام کاظم و امام جواد علیهما السلام 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ نترسيم، نترسيد و نترسانيد... 🎥 سردار شهيد حاج : من با تجربه این را می‌گویم که میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد در خود فرصت‌ها نیست. اما شرط آن، این است که ”نترسید و نترسیم و نترسانیم”. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌بندها 👆را آنقدر محكم بسته كه هنوز پاهايش در پوتين ها آماده جهاد مانده است... امام خمینی (ره): 👇 🌻 مذهب تشیع، مذهب شهادت است از اول با شهادت تحقق پیدا کرده است و با شهادت ادامه پیدا کرده است و امیدوارم که ادامه‌اش تا آخر ابد باشد . انسان که باید برود از این جا هیچ انسانی جاودان نیست همه باید منتقل بشویم از این راه به مقصد بهتر که با شهادت در راه اسلام و خدا، انسان منتقل بشود . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجموعه " ... " 💢قسمت ۱ دلنوشته هایی در وصف 🥀راه شهیدان ادامه دارد... 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
دعای هفتم صحیفه سجادیه.mp3
1.74M
🎙صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه ( دعای سفارش شده رهبر انقلاب جهت دفع بلا) 🌹اخبار راوی روحانی🌹 🆔 @ravayatgarnews