خاتون و قوماندان
(روایت زندگی امالبنین حسینی همسر #شهید_علیرضا_توسلی )
📍بیتابی دختر و معجزه حضرت رقیه!
علیرضا کارت پرواز نداشت، اما تا آخرین مرحلۀ ورود به محوطۀ فرودگاه با ما آمد. طوبی رهایش نمیکرد. گوشۀ کت پدرش را چسبیده بود و نمیگذاشت از ما جدا شود. علیرضا نگران طوبی بود. پیوسته به من و پدرم اشاره میکرد که جدایش کنیم، اما طوبی ماجرا را فهمیده بود. حاضر نبود چند میلیمتر هم از پدرش فاصله بگیرد. خوراکی و شیرینی هم فایده نکرد. رزمندهها منتظر علیرضا بودند. مستأصل شده بودیم. تأخیر چندساعته برای پروازهای منطقۀ جنگی طبیعی بود و ما میدانستیم که باید چند ساعتی منتظر باشیم. اما علیرضا بیش از این نمیتوانست بماند. متوسل شدم به حضرت رقیه. علیرضا ناچار بهانه کرد که باید برود سرویس. طوبی گفت: «نه! تو میخوای فرار کنی!»
- نه! برو بغل آقاجونی. من زود بروم و برگردم.
راضی شد و پدرم او را بغل گرفت. به محض اینکه پدرم طوبی را بغل گرفت، گردنش کج شد روی شانۀ پدرم و خوابش برد. هنوز پاهای طوبی در آغوش علیرضا بود که خوابش برد! معجزۀ حضرت رقیه را اینجا دیدم. سه سالۀ امام حسین طاقت بیتابی یک دختر سه ساله برای پدرش را نداشت.
#شهید_ابوزینب
#شهید_علیرضا_توسلی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani