#سوژه_روایتگری
" فـــــرمـــــانده "
❉ حاجی، اين آخرين حرف ماست. به امام بگو همونطور كه به ما گفت عاشورايی بجنگيد، عاشورايی جنگيديم. سلام ما رو به امام برسون.
حاجی بیسيم را دست به دست كرد.
دل توی دلش نبود.
❉ به التماس گفت «شما رو به خدا بیسيم رو قطع نكنين، حرف بزنين!»
چند روز میشد كه بچهها توی كانال كميل گير كرده بودند؛ بدون آب و مهمات.
❉ چند بار منطقه دست به دست شده بود. خيلی ها زخمی و شهيد شده بودند. جبهه داشت از دست میرفت. حاجی آرام و قرار نداشت.
يكدفعه بیسيم را ول كرد و زد بيرون. راه ميی رفت و مثل مجنونها با خودش حرف می زد.
نمیخواستم حاجی در اين شرايط برود جلو.
❉ ديگر عصبانی شده بود.
سرم داد زد «مگه نمی دونی حضرت علی دربارهی فرمانده چی گفتن؟
فرمانده بايد در قلب نبرد باشد، جايی كه جنگ نمايان است.
حالا تو هی كاری كن كه من ديرتر برسم.»
كلاش را برداشت و پريد پشت موتور كه با اكبر زجاجی بروند خط.
شايد راهی برای بچهها پيدا كنند.
🌷 #شهید_حاج_ابراهیم_همت
※✫※✫※✫※✫※
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام:
✨ سخاوتمنـدترين مردم آن ڪسی است ڪہ جـان و مـال خود را جوانمــردانه در راه خداے متعــال تقديم نمايد.
📚 مستدرڪ، ج ۱۱، ص ۸
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani