#سیره_شهدا
🕊 #شهید_حمزه_سلیم_زاده
پدرش شهید:
حمزه چهارده ساله بود که من از جبهه بر می گشتم و در تهران پیش او رفتم .دیدم دوره آموزش نظامی می بیند .از من پرسید :پدر جبهه خوب است ؟گفتم بله .رو به من کرد و گفت :یک فرزند تا شانزده سالگی در اختیار پدرش می باشد و من اختیارم دست توست .به من اجازه بده به جبهه بروم .من گفتم اشکالی ندارد و برای اینکه قلب او را نشکنم ، گفتم به خودت واگذار کردم .اگر صلاح می دانی برو.
بدین ترتیب در چهارده سالگی در سال 1359 از طرف سپاه مشکین شهر عازم جبهه شد
اولین اعزامی که به آبادان رفت 5 ماه از او خبری نشد .من ده هزار تومان وام گرفتم و به دنبالش رفتم .وقتی به تهران رسیدم یک نفر ، شهادت او را خبر داد. بعد از جستجو ، پاسداری به من گفت که این گونه خبر شهادت نمی دهند.بیا خودمان تحقیق کنیم. پس از چند روز فهمیدیم که توسط ضد انقلاب بوده و دروغ است.
در مدرسه حجت بودم که پسری آمد و گفت :شما پدر حمزه هستید ؟گفتم بله .گفت:پسرتان با منزل ما تماس گرفته است .گفتم مرا به منزلتان ببر ، بعد از مدتی ، من با حمزه صحبت کردم .احتمال می دادم نفر دیگری باشد. لذا سوالاتی از خانواده او پرسیدم تا مطمئن شدم .بعد از اطمینان از سلامتی ایشان برگشتم.او بعد از شکست حصر آبادان به خانه آمد .در موقعی که خبری از او نبود پیش حاج آقا مروج (امام جمعه اردبیل ) رفته و به او گفتم پسرم به جبهه رفته و نیامده است. در جواب گفت :تو یعقوب باش و او یوسف گمشده ات ، بر می گردد.
دعا کن و ناراحت نباش.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani