مادرِ همسرِ شهید سامانلو نقل میکنند :
سال ۸۲ یا ۸۳ بود که من و دخترم با شهید سعید سامانلو به حج مشرف شدیم. ابتدا رفتیم مدینه، سراسر آن شهر را دامادم بدون کفش راه میرفت. گفتم سعید جان چرا کفش نمیپوشی. گفت: مادر، چادر خانم حضرت زهرا(س) به این زمینها کشیده شده است.
@ravianerohani
یکتا اصلی .mp3
46.21M
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @ravianerohani
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کوچههای خاک
سبک زندگی فاطمی در سیره شهدا
⬅️ این قسمت: شهید "ولیالله چراغچی"
#فاطمیه
#شهدا
@ravianerohani
🌷 #شهید_سعید_انصاری
🍃ولادت : ۴۹/۱۰/۴ - تهران
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۴ - خانطومان
🍁آرامگاه : به وسعت قلب های عاشق
🌸بعد از شهادتش مشخص شد که چقدر به #نیازمندان کمک میکرد و برای زوجهای نیازمند #جهیزیه تهیه میکرد.
🌺با اینکه #جانباز_شیمیایی بود دنبال جانبازیش نرفت. می گفت: من از نظر مالی تأمین هستم و نیازی ندارم که هزینه درمانم را از #بیت_المال بگیرم.
🌼گاها مبلغی را به محل کارش میداد و میگفت که ممکن است دِینی از بیتالمال گردن من باشد یا اینکه از خودکار #بیت_المال استفاده شخصی کرده باشم.
@ravianerohani
🔰 همه به تولید داخلی کمک کنند
🔺️ حضرت آیتالله خامنهای در تاریخ ۹۷/۱۰/۱۹ برخی #وظایف_مسئولان و #مردم در زمینه مسائل اقتصادی و #تقویت_تولید_داخلی را برشمردند که در پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR
منتشر شد.
@ravianerohani
🌹🌹 #سیره_شهدا
#خودکفایی
یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی. این یعنی تحریم. مگر می شد با این تحریم ها کار کرد؟
.....
آنقدر از آن قطعه وارد کرد که تا 5 سال کار سازمان را راه می انداخت. همه می گفتند هر کسی غیر از مصطفی می خواست آن قطعه را تأمین کند، در آن زمان یک صدم این هم نمی توانست وارد کند.
.....
قطعه را داد به چند تا از بچه های قدیمی دانشگاه که می شناختشان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود.
ریسکش بالا بود، ولی می خواست نتیجه بگیرد. زمان می برد، اما مصطفی صبور بود، می گفت «...وقتی می تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بره بیرون؟»
مدام پیگیری می کرد و همه جوره هوایشان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد.
.....
طول کشید، اما دست آخر بچه ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه.
يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 50
#شهید_مصطفی_روشن
#خودکفایی
@ravianerohani
سجده بر آب در عمليات كربلا سه، وقتي دچار مد و امواج متلاطم آب شده بوديم، نگران و متحير، ستون در حال حركت در آب را كنترل مي كردم. وقتي ديدم كه يكي از بچه ها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است، بيشتر نگران شدم. شانه ايشان را گرفتم و تكان دادم، سرش را بلند كرد و با نگراني و تعجب پرسيدم: چي شده؟ چرا تكان نمي خوري؟
خيلي خونسرد و بدون نگراني گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقيه را همراهي مي كردم. اطمينان و آرامش خاطر بسيجي «شهيد غلامرضا(اكبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشكالي نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روي سكوي الاميه اولين شهيدي بود كه به ديدار معشوق نايل آمد.
#شهید_غلامرضا_تنها
@ravianerohani