eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
. . ✉️ پاکت نامه های خاطره انگیز این پاکت های نامه صرفا در بین رزمندگان اسلام توزیع می شد و نیازی به تمبر نداشت. اغلب توسط اصناف، بازاریان، کسبه، مساجد، مؤسسات فرهنگی، روزنامه های کثیرالانتشار، اشخاص، هیأت ها و ... چاپ و به جبهه ها ارسال می گردید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. . ✉️ پاکت نامه های خاطره انگیز این پاکت های نامه صرفا در بین رزمندگان اسلام توزیع می شد و نیازی به تمبر نداشت. اغلب توسط اصناف، بازاریان، کسبه، مساجد، مؤسسات فرهنگی، روزنامه های کثیرالانتشار، اشخاص، هیأت ها و ... چاپ و به جبهه ها ارسال می گردید.
نامه زیبا شهید سید جلیل حسینی به دخترش دختر عزيز و كوچولو و قشنگم؛ مريم خانم سلام؛ بابا جان اميدوارم كه حال تو و حال مامان و بابابزرگ و بي‌بي زن آقا و همه شما خوب باشد و هيچ كسالتي نداشته باشيد. بابا جان! نامه‌ات را خواندم و نقاشي قشنگي را هم كه كشيده بودي، خوب نگاه كردم، هم خوب گفته بودي و مادرت نوشته بود و هم نقاشي خيلي زيبايي برايم كشيده بودي، خيلي نقاشيت قشنگ بود. آفرين دختر قشنگم از اينكه جواب نامه بابات را هم باين قشنگي فرستادي، خوشحال شدم و از اينكه حمد و سوره را با دعاي فرج امام زمان ياد گرفتي، خيلي خوشحال شدم. بابا جان! انشاءالله هميشه روسري هم سر كنی كه من بيشتر دوستت داشته باشم. بيشتر بابا را دعا كن. خيلي ممنونم كيف و دفتر و اسباب‌بازي و مدادت هم مباركست. بابا جان! به همه آنهايي كه ديدنت مي‌آيند، سلام مرا برسان. مريم جان من هم يك نقاشي كه عكس گل است، براي تو كشيدم. اميدوارم كه قبول كني. البته دادم برات كشيده‌اند. قصه هم بابا جان در بالاي همين صفحه برات مي‌نويسم، اميدوارم قبول كني. بقيه بالاي صفحه است. ادامه دارد... . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. ••• و اما قصه براي مريم خانم؛ بابا جان! حضرت ابراهيم يك روز از كنار رودخانه‌اي مي‌گذشت، ديد شخصي مرده است و در نهر آب افتاده است طوري كه جانوران آبي از قسمت بدنش كه در آب بود مي‌خورند و جانوران خشكي از آن قسمت از بدنش كه در خشكي بود، مي‌خورند. حضرت ابراهيم گفت: خدایا تو چطور بندگان خود را كه مثل اين آدم كه حيوانات او را خوردند، زنده مي‌كني؟ خداوند فرمود: اي ابراهيم! آيا باور نداري؟ گفت: مي‌خواهم قلبم آرام بگيرد. خداوند فرمود: چهار مرغ ـ طاووس ـ مرغابي ـ خروس و كلاغ را بگير و بكش و گوش آنها را قاطي كن و سر بر كوهي مقداري گوشت بگذار و سر ‌آن مرغها را هم پهلوي خود نگهدار و آنها را بخوان ابراهيم اين كار را كرد و آنها را فراخواند. هر مقداري از آن گوشتها مرغي شدند و هر يك به سر خودشان كه پيش ابراهيم بود، وصل شدند. بله دختر خوبم! آدمها بعد از مرگ در روز قیامت زنده می شوند و همه در مقابل خداوند حاضر می شوند، مرگ پایان همه چیز نیست. بابا جان! آدم بايد خوب باشد كه بعد از اينكه رفت به دنياي ديگر مورد غضب خداوند قرار نگيرد. باباي خود را دعا كن خداحافظ . 8 /12 /63 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. ....به خدا خودم کشیدم... ✉️ نامه دانش آموز افغانستانی به رزمندگان دفاع مقدس 📝 برادر سرباز! من افغانی هستم، به مدت دو سال است که از دست جیره خواران شوروی با پدر و سایر افراد خانواده به ایران آمده ایم و در کرمان ساکن شدیم و حاضرم در کنار شما با لشگر کفر صدام بجنگم. من این سال نو را به برادر جانبازم تبریک می گویم و برایت آرزوی پیروزی می نمایم. برادر شما بشیراحمد افغانستانی مقیم خاک پاک ایران در استان کرمان، دبستان ارباب زاده کلاس اول. چون پول نداشتم برایت کارت تبریک بخرم، نقاشی کردم و فکر نکنی که کسی برایم کشیده. به خدا خودم کشیدم.. 📘 این سند در ابتدای کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» درج شده است. این کتاب توسط محمدسرور رجایی تدوین شده و جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی آن را منتشر نموده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♦️ خاطره‌ی یک پستچی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. 📙 معرفی کتاب کتاب «نامه رسان»: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی محمود منصوری با خاطره‌نگاری ساسان ناطق، قصه اسارت یک پستچی در دستان بعثی‌ها در زمان جنگ ایران و عراق را روایت می‌کند. این کتاب از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
در زمینه‌ی نقش پست و نامه‌نگاری در دفاع مقدس، با وجود منابع بیشمار از نامه هایی که وجود دارد و اطلاعات مختلفی که مطمئنا گنجینه پنهانی به شمار می آیند، متأسفانه کار بخصوصی صورت نگرفته است. به دوستان و اساتید پژوهشگر و علاقه مند در این زمینه پیشنهاد میشود تا در این مسئله خاص تحقیق و پژوهش نموده و قلم بزنند. معاونت پژوهش موسسه روایت سیره شهدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. یاد شهدا در شب جمعه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ▪️◾️◼️اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتِی وَ یَا مَولَاتِی یَا فاطِمَةُ المَعصُومَة◼️◾️▪️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ ستارگان حرم اسامی برخی از شهدای مدفون در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها 🔸شهید محراب 1️⃣شهید سید اسدالله مدنی (دومین شهید محراب) 🔸شهدای به‌ثمر نشستن انقلاب اسلامی 1️⃣شهید شیخ فضل الله نوری 2️⃣شهید آیت الله مرتضی مطهری 3️⃣شهید آیت الله قدوسی 4️⃣شهید آیت الله محمد مفتح 🔸شهدای دفاع مقدس 1️⃣آیت الله حاج شیخ فضل الله محلاتی 2️⃣طلبه شهید سیدعلیرضا میرحسینی اشکوری 3️⃣حجت‌الاسلام شهید عباس شیرازی 4️⃣حجت الاسلام شهید سیدابوالقاسم موسوی‌دامغانی 5️⃣بسیجی شهید نورالله اختری 6️⃣پزشک شهیده پروین ناصحی 7️⃣مهندس شهید محمدرفیع مستقیمی 8️⃣شهید ذبیح الله گائینی 9️⃣پاسدار شهیدمحمدحسین فرقانی 🔸شهدای ترور 1️⃣آیت الله شهید سید محمد مهدی حکیم (ره) 2️⃣شهید سپهبد ولی‌الله قرنی 3️⃣شهید عبدالحمید دیالمه 4️⃣شهید محمد منتظری 5️⃣شهید مهدی عراقی 🔸شهید حادثه تروریستی 1️⃣شهید شهروز مظفری نیا 🔸شهید مدافع حرم 1️⃣شهید مهدی ایمانی 🔸شهید تفحص 1️⃣شهید علیرضا گل محمدی 🔸شهید مدافع امنیت 1️⃣ شهید حسن مختارزاده 🔸شهدای حادثه هواپیمای اوکراینی 1️⃣ و 2️⃣ شهید محمد صالحه و همسرشان زهرا حسنی‌سعدی 3️⃣شهید محمدامین بیروتی 4️⃣شهید محمدرضا کدخدازاده 5️⃣ و 6️⃣ و 7️⃣ شهید امیرحسین اویسی، همسرشان سارا حمزه‌ای و فرزندش عسل اویسی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. خستگی‌ناپذیر 🔸 خاطره جانباز یونس سهرابی از شدن در جبهه به مناسبت (عصای سفید) برای نخستین بار با لشکر ۳۰ زرهی در مرحله سوم عملیات بیت المقدس شرکت کردم. این عملیات بسیار سخت بود. بعد از عملیات به خانه برنگشتم؛ زیرا می‌ترسیدم که دیگر پدر و مادرم اجازه ندهند که به جبهه برگردم. عملیات دوم من عملیات رمضان بود. صبح روز دوم عملیات در حال نماز بودم که ناگهان انفجار مهیبی در کنارم رخ داد. احساس کردم چیزی با صورتم برخورد کرد. ثانیه‌ای بعد خون پیشانیم را پوشاند. بچه‌های امداد من را به پشت جبهه بردند. از آنجا به حمیدیه و سپس به بیمارستان جندی شاپور اهواز منتقل کردند. پرستار در بیمارستان برای تسکین دردم، یک آمپول مسکن به من زد. دستم را روی کمرم گذاشتم و در راهرو راه می‌افتم که یک پزشک به سمت من آمد و در مورد جراحتم پرسید. گفتم از ناحیه کمر مشکل ندارم، بلکه جای آمپول درد می‌کند. پزشک با تعجب پرسید: « درد دارد یا گلوله؟» گفتم: آمپول. آن پزشک در حالی که می‌خندید گفت: «نمی‌دانم چرا رزمندگان از آمپول بیشتر از گلوله و ترکش می‌ترسند.» از بیمارستان مرخص شدم، اما برای اینکه نمی‌خواستم مادرم من را در این وضعیت ببیند، مجدد به منطقه برگشتم. مجروحیتم مانع حضورم در جبهه نشد. در عملیات والفجر ۳ نیز شرکت کردم. در روز‌های نخست عملیات موفقیت‌های خوبی کسب کردیم. روز چهارم عملیات در حال نماز صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. ثانیه‌ای بعد احساس سوختگی شدید در ناحیه سر و صورتم داشتم. گمان کردم که این بار به قافله دوستان شهیدم پیوستم. می‌خواستم اشهدم را بخوانم، ولی قادر به بیان کلمات نبودم. در آن لحظه چهره مادر و پدرم را بعد از شنیدن خبر شهادتم تصور کردم و دلتنگ پدر و مادرم شدم. نمی‌دانم چه زمانی از حال رفتم. ترکش به چشم، جمجمه، گوش راست و صورتم اصابت کرده بود. در نهایت چشمان خود را در اثر اصابت ترکش، از دست دادم و شدم؛ نابینایی‌ام نتوانست مانع حضور مجدد من در جبهه شود. از این رو به پایگاه بسیج رفتم و سعی کردم در کار‌های مهارت پیدا کنم. در آنجا کد‌های بی‌سیم را حفظ کردم. سرانجام سال ۶۴ به عنوان در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) وارد جبهه شدم و تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه ماندم. 📕 منبع: خبرگزاری دفاع مقدس👇 https://B2n.ir/b92126 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 سرشار از امید علیرضا قلی‌پور در از ناحیه دو چشم به درجه جانبازی نائل شد و بعد از دوران نقاهت با همان شرایط در عملیات بدر در واحد لشکر ۲۷ حضور پیدا کرد. او بعد از یک سال در عملیات والفجر ۸ در سال ۱۳۶۴ مجروح شد و بعد از مرخصی از بیمارستان تا آخر جنگ با همان وضعیت جانبازی در جبهه‌ها حضور داشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
28.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 تلخ‌ترین خاطره 🔹خاطرات جانباز بصیر علیرضا قلی‌پور بعد از جنگ در سال ۱۳۷۳ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. 📕 معرفی کتاب ✨ کتاب معجزه نزدیک است کتاب «معجزه نزدیک است» از زندگی جانباز نابینای خوزستانی «» است که با قلم «» توسط انتشارات «» با مشارکت و حمایت واحد ادبیات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان به چاپ رسیده است. گوشه‌ای از خاطرات کتاب: «شک نداشتم که بالاخره خداوند دعاهایم را مورد اجابت قرار داده و مرا هم جزو کاروان شهدا راهی‌دیار باقی کرده است اما عبور از مرز شهادت آن قدرها هم راحت نبود. به خودم که آمدم، رگه های نور را از لابه‌لای پانسمانی که بر روی چشمم قرار داشت، دیده می شد. تحقق رویایی که مدت ها در انتظارش لحظه‌شماری می کردم، رویای دوباره دیدن مرا مست در شادی و غرور کرد. احساس عجیبی داشتم. تابش نور غوغایی در درونم به پا کرد اگرچه چشمانم رخت عزا بر تن کرده بودند و در حسرت دوباره دیدن نعمت های الهی اشک ماتم می ریختند اما می دانستم هنوز آسمان آبی، گل ها رنگارنگ، دشت ها تشنه، بیشه ها سرسبز و جوی ها روان است. حالا بهتر از هر زمان دیگری خدا را در کنار خود در غربت بی انتهای زمان در دالانی از هجوم نور در قلب شکسته ام می دیدم.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 📢 مداحی زیبای فرزند نابینای شهید مدافع حرم شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. 🔸طلبه روشن‌دل دفاع مقدس سوم اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در روستای «فیال» از توابع شهرستان «» به دنیا آمد. چندروزی از تولدش نگذشته بود که به بیماری آبله مبتلا شد؛ بنابراین پس از ۴۰ روز بینایی خود را از دست داد. علاقه وافر او به مسائل دینی و مذهبی باعث شد که اهالی روستا به او لقب شیخ بدهند؛ بنابراین قدم در دانشگاه امام صادق (ع) بروجرد نهاد. این بیداردل که چشم به دنیای ظاهر بسته بود، مشتاقانه به یادگیری مسائل دینی پرداخت و بعد از چهار سال اقامت در بروجرد و گذراندن مقدمات، با توجه به هوش و استعدادی که خداوند به او عطا فرموده بود، به پیشنهاد علمای آن دیار، جهت ادامه تحصیل راهی «قم» شد. 🔹گوشه‌ای از خاطرات شهید از زبان برادر: یعقوب نزد من اشعار و دعا حفظ می‌کرد. یک روز از من خواست که وساطت او را برای اعزام به جبهه کنم؛ زیرا بسیج به علت بودن از اعزام او جلوگیری می‌کرد. من رفتم و با گفت‌وگوی بسیار سعی کردم برادران سپاه را متقاعد کنم تا ایشان را به جبهه اعزام کنند، و سرانجام تلاشم ثمر داد و موفق شدم که آن‌ها را راضی کنم. بعد از این‌که فرم‌های مربوط به اعزام را پر کردم، خبر موافقت بسیج را به یعقوب دادم. او از خوشحالی در پوستش نمی‌گنجید و مانند کسی که به آرزویش رسیده باشد، بسیار خرسند بود». ایشان سرانجام در تاریخ ۱۳۶۳/۰۴/۱۲ به جبهه اعزام شد. مسئولین به‌خاطر شرایط جسمی و نابینا بودن او، وی را به خط دوم جبهه اعزام کردند تا به و ارشاد رزمندگان بپردازد؛ ولی با اصرار زیاد شیخ یعقوب، او را به خط مقدم جبهه اعزام کردند تا به معبودش نزدیک شود. سنگر یعقوب مأمن بچه‌های پاک‌دلی بود که در اوقات استراحت و بیکاری با شنیدن صحبت‌ها و لطیفه‌های او، می‌گرفتند. هنوز ۲ ماه و نیم از اعزامش به جبهه، دیار افلاکیان و عاشقان نگذشته بود که ندای «إرجعی الی ربک» را به گوش جان شنید و در تاریخ ۱۳۶۳/۰۶/۲۲ بر اثر اصابت به سر و سینه‌اش به معشوق خود رسید و ندای حق را در منطقه «» لبیک گفت. از او وصیتی به یادگار نماند؛ اما به دوستانش سفارش کرده بود که اگر شهید شدم، من را در بهشت شهدای بروجرد در کنار دیگر سبک‌بالان عاشق به خاک بسپارید. 📕منبع: خبرگزاری دفاع مقدس 👇 https://B2n.ir/b59021 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
36.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 ماجرای نابینا شدن شهید در چهار سالگی و شفا یافتن با راوی: فرزند شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🏃‍♂ صبحگاهی رزمندگان در دوران دفاع مقدس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🏃‍♂ ورزش صبحگاهی رزمندگان ع همراه با نوای حماسی و حسینی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. 🥈نائب قهرمان دو و میدانی کشور علی عباس در ورزش مستعد بود و خوش می درخشید. در رشته دو و میدانی جوانان کشوری بود. می گفت: من هم از نظر روحی باید پرورش پیدا کنم و هم از نظر جسمی تا انشاءالله بتوانم روی آن عقاید و نظریاتی که دارم به نتیجه برسم. در زمان عملیات به جبهه اعزام می شد. وقتی بر می گشت نرمش و تمرین را فراموش نمی کرد. اتفاقا دو بار آن هم از ناحیه پاهایش شد. اما با وجود مجروحیت، در تمرین های مسابقه دو با مانع شرکت می کرد. به شوخی بهش می گفتم: «اون پاهات که باهاش مانع ها رو رد می کردی چیکارشون کردی؟ تو دیگه باید تو مسابقات معلولان شرکت کنی». اگر شبی را در پایگاه بسیج می گذراند، صبح اولین کسی بود که برای نماز بلند می شد و بعد از نماز صبح ورزش می کرد و دیگران را هم به ورزش تشویق می کرد. می گفت: کمتر استراحت کنید و کمتر بخوابید و بیشتر به امورات معنوی بپردازید. در اردوها و مسابقات وقتی که می شد، مقید به بود. می گفت: اگر برای نماز به مسجد نمی توانیم برویم؛ همین جا توی می خوانیم. 📕منبع: کتاب دلم تنگه براتون؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علی‌عباس حسین‌پور؛  نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-۱۳۹۷٫ صفحه ۵۰-۵۳ و ۵۹٫ برگرفته از سایت برش‌ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .
. 🏆 نفر اول 1⃣برش اول: سه شنبه ها همراه دکتر و برخی دوستان می رفتیم . یک بار موقع رفتن، دکتر هندوانه ای را خرید تا بعد از فوتبال بخوریم. وقتی فوتبال تمام شد ما دویدیم سمت هندوانه. اما دکتر با همان لباس ورزشی در زمین چمن شروع کرد به خواندن. 📕منبع: شهید علم؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۴-۳۳٫ 2⃣برش دوم: بارها اتفاق افتاد بود که می رفتیم . همین که وقت نماز می شد شروع می کرد به نماز خواندن. آن هم چه نمازی. تا ایشان نمازشان را شروع کنند ما نمازمان را تمام کرده بودیم. یادم هست اردوی خانوادگی بود. رفته بودیم منطقه سرسبز الموت قزوین. ما همه سرگرم زیبایی های طبیعت بودیم و دکتر منتظر وقت تا نمازش را بخواند. 📕منبع: کتاب استاد؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۰۱٫ برگرفته از سایت برش‌ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊محتوای روایتگری راویان👇🏻 https://eitaa.com/revayatgare_shohada ═══✼🍃🌺🍃✼═══ .