" رفتـــــار هاے خاص "
❉ رســول بین بچه هاے گردان از همه آرام تر بود.در این مدتے که با هم بودیم ،اکثر اوقات به جاے دیگران هم نگهبانے مے داد و در انجام مسائل شرعے بے نظیر بود.
❉ دو روز قبل از شهادتش هم مے شد او را یک شهید دید، چون رفتار و اعمال او خـــاص شده بود،با دوستان مهربان تر و سرتاسر وجودش مهربانے و صداقت بود،همه را در بغل مے گرفت و مے بوسید.
📝 به روایت همرزم شهید
🌷 #شهید_رسول_استوری
※✫※✫※✫※✫※
#امام_جواد_علیه_السلام :
✨تواضع و فروتنے
زینت بخش علم و دانش است،
ادب داشتن و اخلاق نیك
زینت بخش عقـل مےباشد،
خوش روئے با افراد
زینت بخش حلم و بردبارے است..
📚 ڪشف الغمّه، ج ۲،ص ۳٤۷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📸 ۳ توصیه منتشر نشده سردار سلیمانی به جوانان :
مهدی جان!
۱- تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها #سحر است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب میشود به آن تمسک یابی.
۲- زیربنای تمام بدیها و زشتیها #دروغ است.
۳- احترام و #خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد میکنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.
عمویت ۹۱/۸/۱۷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
شهدا اینقدر در این آشفته بازار
غرق شدیم که گذشته را فراموش کردیم
خدایا کمکمون کن
دوستان شهیدمون رو فراموش نکنیم و رفاقت تا قیامت رو حفظ کنیم..
#رفــاقت_تا_قیامت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
#پیشنهاد_دانلود
سخنان بسیار زیبای #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
در مورد غیرت رزمندگان و برکات و اثر معنوی آنها ...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#بسم_رب_الشهداء_و_الصدیقین
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . #مقام_معظم_رهبری
کانال ارائه محتوای روایتگری و #سیره_پژوهی_شهدا به اشراف معاونت پژوهش موسسه سیره شهدا و با نظارت کارشناسان پژوهشی ، بصورت تمام وقت در حال ارائه ی محتوای روایتگری به راویان عرصه ی جهاد و شهادت می باشد .
برای بهره وری هرچه بیشتر از این عناوین و مطالب شهدایی ، شما هم در اطلاع رسانی و معرفی کانال به دیگران، همراهی بفرمایید .
اجرتان باشهدا
کانال ارائه محتوای روایتگری 👇👇
@ravianerohani
#سالروز_شهادت
#سردار_شهید_اردشیر_رحمانی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
با شروع جنگ تحميلي رهسپار جبهه شد.
پس از بازگشت از سرپل ذهاب در سال61 به خانه برگشت، طبق اظهار مادرش: گفت اثاثيه مرا ببنديد، چون براي چهار سال به جبهه مي روم.
بعد از آن هميشه در جبهه بود چون اعتقاد داشت امام را دعا کنيد وتنهايش نگذاريد چون اگر امام نبود ايران هم نبود. و نيز شهدا مواظب رفتار شما هستند. شما هم مواظب رفتار و اعمالتان باشيد
اين سپاهي دلاور که در لشکر 25کربلا فرمانده گردان مکانيزه بود سرانجام پس از 25سال هجران،در عمليات کربلاي 5به وصال نايل امد واسماني گشت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب_شهدایی
#کتاب_مثل_مالک
روایتی از زندگی #شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
در مجموعه ی #ستارگان_کویر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات #شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شدهام.
🔸همین طور هم شد. آن روز در خانهی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازهی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانهی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانهی مادرم آمدیم.
🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم.
🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازهی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است.
🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شدهام و مرا به کرمان آوردهاند، شما بدانید که من شهید شدهام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم.
🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده.
🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمدهایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازهی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار.
🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله
#سردارشهید_حاحیونس_زنگیآبادی🌷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani