eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی در مجموعه ی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شده‌ام. 🔸همین طور هم شد. آن روز در خانه‌ی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازه‌ی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانه‌ی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانه‌ی مادرم آمدیم. 🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم. 🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازه‌ی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است. 🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شده‌ام و مرا به کرمان آورده‌اند، شما بدانید که من شهید شده‌ام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم. 🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده. 🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمده‌ایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازه‌ی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار. 🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارم بهمن ماه گرامی باد . قسمتی از شهید : اگر انسان منطق حقیقت را بپذیرد و آگاهانه مسیرش را انتخاب کند، همه ی مشکلات برایش آسان می شود... اگر توفیق شهادت حاصل شد، وصی من همسرم و مادر خواهند بود. سه سال نماز و سه ماه روزه برای پدرم مصیب بجا آورید. سلام مرا به مادرم سیده پاک و نجیب و همسر بزرگوارم برسانید… 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نام: مرادعلی(مهدی) نام خانوادگی: عبدالله پور درزی نام پدر: مصیب تاریخ تولد: 1341-07-16 محل تولد: فریدونکنار تاریخ شهادت: 1365-11-04 محل شهادت: شلمچه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
: بسمه تعالی قال رسول الله ص : من اصبح ولم یهتم المسلمین بمسلم: هر کس صبح کند و به امور مسلمین اهمیت ندهد مسلمان نیست. تاریخ  تکرار شد، رسول دیگر، برای نجات ملل مستضعف بپا خواسته و فریاد و قاتلو هم حتی لا تکون فتنه را سرداد، و ندای هل من مبارز را به گوشها، طنین انداز کرده است، و با ابر جنایتکاران در افتاده است، آیا سزوار است که که ما در کنج منزل بنشینم و از منطق حقیقت به منطق منفعت متمسک شویم. من واقعیتی را در تاریخ خواندم و امروز آنرا خوب لمس میکنم، در تاریخ خواندم که وقتی امام حسین ع با کاروان خویش از مدینه به سمت مکه و از آنجا به سمت کرب-بلا( سرزمین مشقت و مشکلات) حرکت میکند، در طول مسیر با عده زیادی مواجه میشود که او را از این سفر منع میکنند، کسانیکه او را از سفر منع میکنند قصد لطف کردن به امام حسین را داشتند امام حسین اینگونه افراد را از دوستان خویش بشمار نمی اورند چرا که اینجا جای بسی تعمق است. چرا امام حسین آنانکه به صلاح جانش و فرزندانش به او سخن میگویند را از یاران خود بحساب نمی آورند چون...امام حسین با منطق آنها فرق میکرد، آنان منطقشان منطق منفعت بود و منطق امام، منطق حقیقت. امروز هم در جامعه ما هستند کسانی که میخواهند دیندار باشند، امام...مملو از حب مال و جاه و خانه و امکانات است. آنانی که زرق و برق شما قلبهایشان را تیره کرده از یاران و دوستان امام حسین علیه السلام نیستند. اگر انسان منطق حقیقت را بپذیرند و آگاهانه مسیر را انتخاب کند همه مشکلات برایش آسان می شود. اگر توفیق شهادت حاصل شد، وصی من همسرم زهره اثنی عشری و ناظرم، مادرم...معصومه داور میباشد. سه سال نماز و سه سال روزه برای پدرم مصیب بجا آورید. سلام مرا به مادرم سیده پاک و نجیب برسانید و به همسر بزرگوارم سفارش میکنم که سری به او بزند، چون او بغیر خدا دلش به هیچکس خوش نیست یکی هم ما بودیم و رفتیم. 3 بهمن ماه 1365 راس ساعت 30/12 در حال حرکت به سوی منطقه عملیاتی تا به امید خداوند متعال یک یا دو شب دیگر هدفهای از پیش تعیین شده را با یک عملیات دیگر( همرا با حاج حسین بصیر) دنبال کنیم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. الاحقر شیخ مهدی عبداله پور  🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدام شهر بود که در ۳۶۰درجه‌ای قرار گرفت و با و خودشان را رساند به آنجا و منطقه را آزاد کرد ؟ 🎥کلیپی از حضور سردار شهید قاسم سلیمانی در شهری که در محاصره داعش بود/ چطور از شر داعش رها شد. آمرلی در ۱۴۰ کیلومتری قرار دارد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔴سردار سلیمانی با بالگرد به کدام شهر محاصره رفتند و محاصره را شکستند؟! 🔸️ یکی از مطالبی که رهبری در فرمودند و هیچ رسانه‌ای هم به آن نپرداخت ذکر یکی از کارهای بسیار شجاعانه و متهورانه بود 🔹رهبری فرمودند چه کسی هست که بتواند با بالگرد وارد شهری که در محاصره ی ۳۶۰ درجه دشمن است بشود ( یعنی محاصره کامل و بدون راه فرار) ‌و با سازماندهی جوانان آن شهر ، محاصره را بشکند؟ این حرف رهبری اشاره به کاری بود که سردار سلیمانی در زمان محاصره شهر «آمرلی» توسط داعش در عراق انجام داد. این شهر در استان صلاح الدین عراق و در 100 کیلومتری مرز ایران قرار دارد. 🔹زمانی که داعش در اوج قدرت بود و هیچکس در سوریه و عراق حریفشان نبود ( چه ارتش های سوریه و عراق و چه سایر گروه های تکفیری قدرتمند مثل جبهه النصره یا همان القاعده و یا جیش الفتح و ...) وقتی داعش به عراق حمله کرد و مثل آب خوردن موصل و تمام شمال عراق را گرفت و به نزدیکی بغداد و کربلا و اربیل رسید و کل عراق در آستانه اشغال و سقوط به دست داعش قرار گرفت، یک شهر به اسم « » که ساکنان آن اقلیت ترکمان شیعه عراق هستند در محاصره کامل و ۳۶۰ درجه داعش قرار گرفت ‬‏ 🔸سردار سلیمانی در حالی که شهر در محاصره ی کامل داعش بود ، شبانه و با بالگرد در یک اقدام بسیار خطرناک از بالای سر نیروهای داعش گذشت و وارد شهر شد و به سازماندهی نیروهای مدافع شهر پرداخت و باعث مقاومت شهر و جلوگیری از سقوط و قتل عام فجیع مردم و شیعیان شهر شد 🔹اقدامی که در آن شرایط پر خوف و خطر یک کار عجیب و بسیار متهورانه بود و کمتر کسی جرات انجام این کار را داشت. متاسفانه رسانه‌های ما در آن زمان نه خطر عظیم داعش را به مردم گوشزد کردند و نه به این اقدام بی باکانه و شگفت آور سردار سلیمانی پرداختند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani