eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6044265165937967913.mp3
1.35M
ا﷽ 🔴 🔖روزشمار انقلاب به مناسبت حوادث روز #۱۸_بهمن ماه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۸ بهمن ماه ، بزرگ در (1361) و رویارویی با موانع عجیب دشمنِ بعثی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔴 نگاهی کلی به : ♦️عملیات "والفجرمقدماتی" با هدف تصرف پل "غزیله" و سپس پیشروی به سوی شهر "العماره" عراق طرح ریزی شده بود، البته انجام عملیات محرم دسترسی به این مهم را آسان جلوه میداد. ♦️دراین عملیات ۴۸ گردان از سپاه و ۱۶ گردان از ارتش به مصاف ۸۰ گردان از بعثی ها رفتند. در ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه ۱۸ بهمن ماه ۱۳۶۱ رمز عملیات از قرارگاه "خاتم الانبیا (ص)" به گوش رزمندگان مستقر در خطوط "فکه" رسید: "یاالله ...." حمله از سه محور آغازشد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور شکستن خطوط دفاعی دشمن پیش رفتند. ♦️نکته قابل ملاحظه موانع ایذایی، استحکامات، کانال های عمیق و متعدد و وجود میدان های مین فراوان و گوناگون دشمن در دشت های رملی و خشک بود که رژیم بعث عراق طی چند ماه کوشش آنها را فراهم آورده و چیده بود. این عوامل سبب کندی حرکت یگان های خودی شده و در نتیجه - با وجود شکسته شدن خط دشمن - نیروها به یکدیگر ملحق نشده و همانجا در عمق موانع و خطوط دشمن موضع گرفتند. این موضوع با روشنایی سپیده دم مشکل را دو چندان کرد. بعثی ها هر آنچه از عملیات رمضان و حمله های مشابه درس گرفته بودند، -از جمله لایه های تو در تو و پیچیده دفاعی- در عملیات والفجرمقدماتی (فکه) به کار بستند. از آنجا که انجام این حمله با روزهای دهه فجر ۱۳۶۱ مقارن شده بود، پیشبینی میشد که در سرنوشت جنگ تاثیرگذار باشد، ولی اینچنین نشد و پسوند "مقدماتی" بر عملیات "والفجر" گذاشته شد. 🌹در آستانه این عملیات "غلام حسین افشردی" معروف به "حسن باقری" فرمانده نیروی زمینی سپاه و چند تن دیگر از جمله "مجید بقایی" به شهادت رسیدند. با صرف تمام هزینه ها و پیشبینی هایی که برای این عملیات صورت گرفته بود، در پایان پاسگاه های ایرانی "سویله"، "صفریه"، "رشیدیه" و "طاوسیه" و پاسگاه های عراقی "وهب"، "کرامه" و "صفریه" آزاد و ۵ فروند هواپیما، ۸۰ دستگاه تانک و نفربر زرهی،۱۲۰ دستگاه خودرو، شماری سلاح سبک و نیمه سنگین دشمن و چندین گردان و تیپ ارتش بعثی عراق منهدم شد. این عملیات، آزادسازی ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران را در پی داشت . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مؤسس (ص) او دشمن را با دیدۀ حقارت می نگریست، اما در برنامه ها و طرح ریزی ، بسیار دقیق، هوشیار و نکته سنج بود. احساس مسئولیتی که نسبت به داشت، باعث شده بود مسیرهای شناسایی شده را خودش شخصاً ببیند و بررسی کند. وقتی بچه ها مانع رفتنش در مسیرهای شناسایی می شدند، می گفت: «اگر خطری مرا تهدید کند، بهتر از این است که شب عملیات عده ای از ، مجروح یا بشوند.» ؛ لذا لحظه ای درنگ نمی کرد. در طول عملیات هرجایی از محور که مشکلی پیدا می آمد و یا وقفه ای در عملیات ایجاد می شد، هرچقدر هم که آتش سلاح های دشمن سنگین بود، ضمن حضور در آنجا، با درایت و شجاعت، گره از کار عملیات باز می کرد.❇ 📚 منبع : کتاب ارزشمند ، صفحه ۲۰۰ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌴 بهمن 1364- آبادان، اردوگاه بهمنشیر 🌷لشکر 27 محمد رسول الله (ص) – گردان شهادت 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی نزدیک بود ایرانی‌ها شود ... ! یکی از اتفاقات مهم تاریخ که میان صفحات اسناد و مدارک قرار دارد و چندان دیده نمی‌شود، ماجرای احتمال اسارت صدام به دست نیرو‌های ایرانی است که هراس و وحشت زیادی را به جان صدام و حامیانش انداخت. همین‌هراس هم باعث شد دست به دامان هر راه‌حلی برای شکست ایران در جنگ شوند. در مرحله چهارم و پایانی عملیات فتح‌المبین، افسران و سربازان عراقی زیادی به دست نیرو‌های ایرانی اسیر شدند. اما اسیران عراقی که در ارتقات برقازه اسیر شدند، خطاب به رزمندگان ایرانی گفتند «اگر زودتر رسیده بودید، می‌توانستید صدام را اسیر کنید.» ژنرال حسین کامل مجید وزیر صنعت و صنایع نظامی وقت عراق که داماد صدام هم بود، پس از فرار به اردن در زمستان ۱۳۷۴ در مصاحبه‌ای با نشریه السفیر گفت: «صدام در آن بهبوهه به همراهیانش گفت: از شما می‌خواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید.» مساله تاریخی امکان اسارت صدام در مرحله چهارم فتح‌المبین آن‌طور که در کتاب «همپای صاعقه» روایت می‌شود، به‌واسطه کثرت راویان عراقی، از حد تواتر هم فراتر رفته است. ژنرال حسین کامل مجید وزیر صنعت و صنایع نظامی وقت عراق که داماد صدام هم بود، پس از فرار به اردن که زمستان ۱۳۷۴ انجام شد، در مصاحبه‌ای با نشریه السفیر گفت: «صدام در آن بهبوهه به همراهیانش گفت: از شما می‌خواهم در صورتی که اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید.» سرلشگر عبدحمید محمودالخطاب رئیس دفتر ریاست جمهوری عراق هم بعد‌ها درباره این‌ماجرا گفته است «در حالی‌که همه سعی می‌کردند صدام را آرام کنند، می‌گفت: می‌دانید اگر ایرانی‌ها مرا پیدا کنند، چه می‌شود؟ و زیر لب می‌گفت: لعنت بر آنها! ما را در ورطه جنگ گرفتار کردند.» محمودالخطاب درباره این‌اشاره صدام می‌گوید: «می‌دانستم که منظورش آمریکا و رهبران عربستان و کویت هستند.» خلاصه این‌که صدام و همراهانش در مرحله پایانی عملیات فتح‌المبین، چندساعتی را در محاصره نیرو‌های ایرانی بودند، اما به‌قول محمودالخطاب ناگهان یک دستگاه خودرو را پیدا کردند که حامل افراد مجروح بود. او در روایت خود گفته است: «افراد زخمی را بیرون کشیده، خودمان سوار شدیم. رئیس‌جمهور وقتی سر جایش نشست، گفت: زخمی‌ها مداوا خواهند شد؛ اما اگر ما اسیر ایرانی‌ها بشویم، چه باید بکنیم؟». اما چندوچون ماجرا به قول خالد حسین نقیب افسر سابق ستاد وزارت دفاع عراق، از این‌قرار است که هشام صباح فخری فرمانده سپاه چهارم عراق در گرماگرم عملیات فتح‌المبین و پیش‌روی نیرو‌های ایرانی، به صدام اطمینان داده بود که نیرو‌های ما در حال مبارزه هستند و خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند. صدام هم این حرف‌ها را هنگام بازدید از جاده عمومی فکه و در حال قدم‌زدن شنیده و با خیال راحت مشغول بازدید از نیروهایش بود. در همان‌لحظه، یک گردان توپخانه که داشت از همان‌موضع عقب‌نشینی می‌کرد، با صدام روبرو می‌شود. وقتی صدام علت عقب‌نشینی را از فرمانده آن گردان پرسید، گفت: قربان نیرو‌های ایرانی با موضع شما چند کیلومتر بیشتر فاصله ندارند. توصیه می‌کنم شما هم عقب‌نشینی کنید. در غیر این صورت به اسارت درخواهید آمد! به این ترتیب این‌افسر بود که صدام را از خطر اسارت به دست ایرانی‌ها نجات داد. همچنین در همین عملیات بود که صدام دستور اعدام گسترده سربازان و افسرانِ در حال عقب‌نشینی را داد و پس از شکست در فتح‌المبین، دستور کشتار اسیران ایرانی را هم صادر کرد. نکته مهم این است که تعدادی از عراقی‌های اعدام‌شده به دست صدام، از شیعیان بودند و صدام نزدیکان و برخی دیگر از افسران شکست‌خورده را به‌دلیل دوستی نزدیک، با جانب‌داری اعدام نکرد. اما نکته مهم در پایان این‌مطلب، قدرت روزافزونی است که ایران از آن‌برهه تا امروز به دست آورده و همه حمایت‌های آمریکا از تحرکات بیرونی و درونی ضدایرانی، برای سرکوبی همین‌قدرت است. این‌میان، رویکرد رسانه‌ای و تبلیغاتی هم بر این اصل استوار است که به شکست اعتراف نمی‌شود مگر این‌که مدت‌زمانی از آن گذشته باشد تا تاثیر کمتری روی جامعه مخاطب داشته باشد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نام پدر : ابراهیم تاریخ تولد : 1347/04/08 تاریخ شهادت : 1365/11/18 محل تولد : بابل در دومين اعزام و آن گاه كه سه ماه بيشتر از حضورش در جبهه نمي‌گذشت، در هجدهم بهمن 1365، در خاك شلمچه آرام گرفت و به شهادت رسيد. پيكر پاكش ساليان سال در خاك نيلگون آن ديار به رسم امانت باقي ماند و همانند يوسف -علیه السلام- چشمان پدر را در باران اشك حسرت ديدار نگاه داشت و سپس در 14/4/1377 پس از دوازده سال، پيكري سبك همچون بيرقي استوار به زادگاه بازگشت و روستاي «رمنت» را روشنی بخشید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
نام پدر: محمدحسن مسئولیت: فرمانده گروهان ادوات تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۲/۰۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۱۸ وی در بهمن‌ماه 1366 و در منطقه «ماووت» که یکی از مناطق مرزی عراق با غرب کشور است به درجه رفیع شهادت نائل آمد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰«محمد مجیدزاده» فرزند شهید «محمدتقی مجیدزاده» که در کنار یادمان شهدای گمنام «شلمچه» برای دانش‌آموزان سخن می‌گفت،توضیح داد: 🌷 پدرم یک بار در سال 63 به مناطق درگیری کردستان در شهر «بانه» رفت و با نیروهای حزب «کومله» درگیر شد و به اسارت آنها درآمد. آنها پدرم را پس از گذشت حدود سه تا چهار ماه از اسارتش، در فصل زمستان و در برف‌ سنگین کردستان و بدون لباس و کفش رها کردند.😞 🌹پدرم پاسدار بود و در مدت اسارتش به هیچ وجه این مسئله را بازگو نکرد چون اگر ضدانقلاب پاسدار بودندش را می‌فهمیدند قطعا به طور معمول که سر پاسداران را می‌بریدند سر او را نیز از تنش جدا می‌کردند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️کیست او یار امیرالمومنین ▪️مادر شیران نر، ام البنین ▪️دامنش گلخانه گلهای یاس ▪️مادر عباس خود حیدر شناس 🔳وفات جانسوز ام الشهداء ، ام العباس، مادر مهربان یتیمان مولا علی (ع) حضرت ام البنین(س) تسلیت باد . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر باب‌ الحوائج... ام‌القمــر هرڪس گره افٺاده بہ ڪارش خبر ڪنید روضہ بہ نامِ مادر سقّاے ڪربلاسٺ... سالروز (س) تسلیت باد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
⚫️زیارتنامه حضرت ام البنین سلام الله علیها⚫️ ▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️ أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلا الله وَحدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَ أَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدَاً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ السَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیکَ یَا أَمِیرَ الُمؤمِنین السَّلامُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ العَالَمِین السَّلامُ عَلَى الحَسَنِ وَ الحُسَینِ سَیِّدی شَبَابِ أَهلِ الجَنَّة السَّلامُ عَلَیکِ یَا زَوجَةَ وَصِیِّ رَسَولِ الله السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَزِیزَةَ الزَّهرَاءِ عَلَیهَا السَّلام السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع فَاطِمَةَ بِنت حزَام الکلابیّةالمُلَقَّبةُ بِأُمّ البَنِین وَ بَاب الحَوَائِج أُشهِدُ اللهَ وَ رَسُولهُ أَنَّکِ جَاهَدتِ فی سَبِیلِ اللهِ إِذ ضَحّیتِ بِأَولَادَکِ دُونَ الحُسَین بنَ بِنتِ رَسُولِ الله وَ عَبَدتِ اللهَ مُخلِصَةً لَهُ الدِّین بِولائکِ لِلأَئِمَّةِ المَعصُومِین عَلَیهمُ السَّلام وَ صَبَرتِ عَلَى تِلکَ الرَزیَّةِ العَظِیمَة وَ احتَسَبتِ ذَلِکَ عِندَ الله رَبّ العَالَمین وَ آزَرتِ الإمَامَ عَلیَّاً فی المِحَنِ وَ الشَّدَائِدِ وَ المَصَائِب وَ کُنتِ فی قِمَّةِ الطَّاعَةِ وَ الوَفَاء وَ أنَّکِ أَحسَنتِ الکَفَالَة وَ أَدَّیتِ الأَمَانَة الکُبرى فی حِفظِ وَدیعَتَی الزَّهرَاء البَتُول الحَسَنِ وَالحُسَینِ  وَ بَالَغتِ وَ آثَرتِ وَ رَعَیتِ حُجَجَ اللهِ المَیَامِین وَ رَغبتِ فی صِلَةِ أَبنَاء رَسُولِ رَبِّ العَالَمین.  عَارِفَةً بِحَقِّهِم ،مُؤمِنَةً بِصِدقِهِم ،مُشفِقَةً عَلَیهِم ،مُؤثِرَةً هَوَاهُم وَ حُبَّهُم عَلَى أَولَادکِ السُّعَدَاء فَسَلامُ اللهِ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتی یَا أُمَّ البَنِین مَا دَجَى الَّلیلُ وَ غَسَق وَ أَضَاءَ النَّهَارُ وَأَشرَوَ سَقَاکِ الله مِن رَحِیقٍ مَختُومٍ یَومَ لایَنفَعُ مَالٌ وَ لابَنُون فَصِرتِ قدوَةً لِلمُؤمِنَاتِ الصَّالِحَاتِ لأَنَّکِ کَرِیمَة الخَلائِق عَالِمَةً مُعَلَّمَةً نَقیَّةً زَکِیَّةً فَرَضِیَ اللهُ عَنکِ وَ أَرضَاکِ و جَعَلَ الجنهَ منزلکِ و ماوآکِ وَ لَقَد أَعطَاکِ اللهُ مِن الکَرَامَات البَاهِرَات حَتَّى أَصبَحتِ بِطَاعَتکِ لله وَلِوَصیِّ الأَوصِیَاءوَ حُبّک لِسَیِّدَة النِّسَاء الزَّهرَاءِوَ فِدَائکِ أَولادکِ الأَربَعَة لِسَیِّدِ الشُّهَدَاء بَابَاً لِلحَوَائِج فاشفَعِی لِی عِندَ الله بِغُفرَانِ ذُنُوبِی وَ کَشفِ ضُرِّی وَ قَضَاءِ حَوَائِجِی فَإنَّ لَکِ عِندَاللهِ شَأنَاً وَ جَاهَاً مَحمُودَاً وَ السَّلامُ عَلَى أَولَادکِ الشُّهَدَاء العَبَّاس قَمَرُ بَنِی هَاشِم و بَاب الحَوَائِج وَ عَبدالله وَ عُثمَان وَ جَعفَر الَّذِینَ استُشهِدُوا فی نُصرَةِ الحُسَینِ بِکَربَلاء وَ السَّلامُ عَلَى ابنَتکِ الدُّرَّة الزَّاهِرَة الطَّاهِرَة الرَّضیَّة خَدِیجَة فَجَزَاکِ اللهُ وَ جزَاهُم الله جَنَّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهَارُ خَالِدِینَ فیهَا اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍعَدَدَ الخلائق التی حَصرُها لا یُحتَسَب او یَعُدُّ و تَقَبَّل مِنَّا یا کریم 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
◼️ مادر شهید پیش از آنکه مادر شهید شود؛ «شهید» می‌شود... 🔆 اُم‌ّ الْبَنینْ ؛ مکتبیست که انعکاسِ اندیشه‌هایش در عمقِ جانِ مادرانی به بارنشست؛ که دست شُستن از جگرگوشه‌هایشان را از همان ابتدا آموختند! و امروز به مدد همان مادرانه‌ها، دنیـــا به حیاتی‌ترین روزهای خود نزدیک می شود.... ✔️ درود خدا بر مادری که بذر شجاعت و ادب و درایت و ولایتمداری اش را در وجود فرزندانش پرورش داد. ✔️ درود خدا بر بانویی که بعد از شنیدن خبر شهادت چهار دلاورش گفت: "فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد." ‍ ‍ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🖼 " حرکت زینب‌گون مادران شهدا " | الگوگیری مادران شهدا از حضرت زینب سلام‌الله علیها امام خامنه‌ای: « مادرى که جوان خودش را، عزیز خودش را، دسته‌ى گل خودش را هجده سال، بیست سال -کمتر، بیشتر- پرورش داده، با آن محبت مادرانه او را به ثمر رسانده، حالا او را به طرف میدان جنگ میفرستد، که معلوم نیست حتّى جسد او هم برخواهد گشت یا نه. این کجا، رفتن خود این جوان کجا؟ این جوان، با شور و هیجان جوانى، همراه با ایمان و روحیه‌ى انقلابیگرى، حرکت میکند و میرود. کار این مادر، از کار آن جوان اگر بزرگتر نباشد، کوچکتر نیست. بعد هم که جسد او را برمیگردانند، افتخار میکند که بچه‌ى من شهید شده. اینها چیز کمى است؟ این، حرکت زنانه، حرکت زینب‌گون در انقلاب ما بود.» ۱۳۸۹/۰۲/۰۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عظمت صبر رهبر انقلاب: مادر، با این هویّت، با این تشخّص، با این احساس غیر قابل توصیف - که واقعاً احساس مادر نسبت به فرزند اصلاً قابل توصیف نیست و ماها که نمیتوانیم مادر باشیم، اصلاً درک نمیکنیم عظمت این احساس را - با یک چنین احساسى این مادر، هم تحمّل میکند هجرت فرزند خودش را به‌سوى جبهه‌هاى جنگ، هم تحمّل میکند شهادت او را، هم افتخار میکند. ما در طول این هشت سال دفاع مقدّس و بعد از آن، از مادران، گِله نشنفتیم بلکه به‌عکس، مادرها را حماسى‌تر از بسیارى از پدرها یافتیم. رهبر انقلاب؛ ۹۳/۳/۲۶ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
👈بهشت ارزانی‌ام‌البنین‌های سرزمینم باد! مادری 🌹که خودش هم اهل تکلیف است و می‌داند که راه حق همواره از کربلا می‌گذرد، بعد از شهادت چهار فرزندش و راهی کردن همسرش سید حمزه، خودش را به اهواز می‌رساند، اما با شنیدن خبر شهادت همسرش بازمی‌گردد تا زینب‌وار پیکر شهید کربلای پنجش را هم تشییع کند🌷🕊 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهیدان سید داود و سیدکاظم سجادیان ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسیدند. شهیدان سید کریم و سید قاسم سجادیان نیز به ترتیب در دی ماه و فروردین ماه سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در مناطق فکه و ابوغریب جاویدالاثر شدند. پیکر این دو شهید والامقام در سال های ۱۳۷۲ و ۱۳۷۳ به میهن بازگشت. پدر شهیدان نیز در اعزام سوم خود به جبهه‌های جنگ تحمیلی در ۱۰ دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ده خاطره از ده 1) نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند ،نه دلشان می آمد جبهه نروند .این اواخر قبل از رفتنشان هر روز با هم یکی به دو می کردند. شوهرم به پسرم می گفت :«از این به بعد ،تو مرد خونه ای .باید بمونی از مادرت مراقبت کنی .» پسرم می گفت :«نه آقاجون .من که چهارده سالم بیش تر نیست.کاری ازم بر نمی آد.شما بمونید پیش مادر بهتره» -اگه بچه ای ،پس  می ری جبهه چه کار ؟بچه بازی که نیست. - لااقل آب که می تونم به رزمنده ها بدم. دیدم هیچ کدام کوتاه نمی آیند،گفتم «برید هر دو تاییتون برید» 2) برام نامه می دادند؛سواد نداشتم بخوانم .دلم می خواست خودم بخوانم ،خودم جواب بنویسم ،به شان زنگ بزنم .اما همیشه باید صبر می کردم.تا یکی بیاید و کارهای من را بکند. یک روز رفتم نهضت اسم نوشتم. تازه شماره ها را یاد گرفته بودم .یک روز بچه ها یک برگه دادند دستم ،گفتم «شماره پادگان محسنه .می تونی به ش زنگ بزنی.» خیلی وقت بود ازش بی خبر بودم .زود شماره را گرفتم .تانگاه کردم ،دلم هری ریخت .گفتم « این که شماره بیمارستانه.»گفتند:«نه مادر .شما که سواد نداری.این شماره ی پادگانه .»  گفتم :« راستش رو بگید .خودم می دونم بچه ام طوریش شده . هم (ب) رو بلدم ، هم (الف) رو. پادگان رو که با (ب) نمی نویسن.» 3) کم حرف می زد. سه تا پسرش شهید شده بودند. ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟» گفت :«هزار سال.» خندیدم . گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال به م سخت گذشته .» صداش می لرزید. 4)صبح آمدم بیمارستان وقت صبحانه دیدم به هر کدام از مجروح ها نان خشک داده اند با یک تکه پنیر . به پرستار ها گفتم «این چیه ؟ این که ازگلوشان پایین نمی ره.» گفتند «ما تقصیر نداریم .همین رو به ما داده اند .»گشتم آبدار خانه را پیدا کردم .در را باز کردم ،دیدم دارند صبحانه می خورند.نان داغ توی سفره شان بود .دادم بلندشد.گفتم «انصافه شما که سالمید نون تازه بخورید،مجروح ها نون خشک؟» نان ها را از جلوشان جمع کردم ،بردم برای مجروح ها. 5)بین چهار تا پسرم که شهید شدند، اصغرم چیز دیگری بود. برای من هم کار پسر ها را می کرد، هم کار دختر ها را وقتی خانه بود، نمی گذاشت دست به سیاه وسفید بزنم .ظرف می شست، غذا می پخت .اگر نان نداشتیم ،خودش خمیر می کرد ،تنور روشن می کرد. خیلی کمک حالم بود. وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند«چطور دلت آمد بفرستیش ؟» فقط به شان می گفتم « آدم چیزی رو که خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده» 6)به راننده ی آمبولانس سپرده بود «اگه شهید شدم ،حتما باید جنازه م رو به مادرم برسونی.یه برادرم شهید شده یکی هم مجروحه .دلم نمی خواد چشم انتظار من هم بمونه.» 7)پسرم که شهید شد، دیدم یک پیرمرد توی مجلس بیش تر از همه ناراحتی می کند. بعد ها فهمیدم این پیرمرد همان مغازه داری بوده که علی به ش کمک می کرده. تا نرفته بود جبهه ،صبح ها قبل از مدرسه مغازه اش را آب و جارو می کرد. این آخری ها دیده بودم موتورش نیست.سراغ موتور را ازش گرفتم،گفت داده به پیرمرد.به من سپرده بود به کسی نگویم. 8) همه چیز را آماده کرده بودند؛کت وشلوار براش سفارش داده بودند؛ برای اتاق ها پرده ی نو دوخته بودند؛ حتی میوه ها را هم شسته بودند توی حیاط گذاشته بودند. دیگر جز منتظر ماندن کاری نمانده بود. انتظاری که هیچ وقت تمام نشد. 9) اخبار جنگ را که تلویزیون می دیدم،ازخودم خجالت می کشیدم که پسرهام توی خانه هستند. بالاخره خودم راهیشان کردم. آن ها هم از خدا خواسته ،هر چهار تا با هم رفتند. 10)بعد از چند وقت آمده بود خانه .مثل پروانه دورش می گشتم.شام که خوردیم ،خودم  رختخوابش را انداختم .خیلی خسته بود . صبح که آمدم بیدارش کنم،دیدم رختخواب جمع شده گوشه اتاق است،خودش هم خوابیده .بیدار که شد ، ازش پرسیدم «پس چرا این جوری خوابیدی؟ رختخوابت رو چرا جمع کردی؟ گفت دلم نیومد توش بخوابم . بچه ها اون جا روی زمین می خوابن.» منبع :کتاب مادران شهدا از مجموعه کتابهای روزگاران انتشارات روایت فتح 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
مظلوم ترین مادر شهید ایران؛ فیروزه شجاعی، داورپناه: من مظلوم ترین مادر شهیدم در 15 تیرماه سال 1344 هجری شمسی، در شهر کرمان به دنیا آمد.  شهید داورپناه، در رشته برق فارغ التحصیلی شد و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. پس از آنکه گروهک‌های تجزیه طلب و تروریست در غرب کشور اقدام به آشوب و اغتشاش کردند و شهرهای کردنشین ایران را اشغال کردند، شهید یوسف داورپناه داوطلبانه رهسپار کردستان شد و با پیوستن به گروه ضربت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان پیرانشهر از توابع استان آذربایجان غربی به مبارزه با گروهکهای تروریست کردی پرداخت. در 5شهریور سال 1362 بود که حزب منحله دمکرات کردستان ایران که کینه ای عمیق از شهید یوسف داورپناه داشتند با هجوم به منزل این شهید بزرگوار، ایشان را به اسارت گرفتند و در نهایت پس از شکنجه های فراوان روحی و جسمی، او را به طرز فجیع و دلخراشی به شیوه تروریستهای داعش به شهادت رساندند و سپس پیکر این شهید والامقام را بعد از مثله کردن در مقابل دیدگان مادرش، تحویل خانواده اش دادند. مادر بزرگوار این شهید بزرگوار، زیر چشم هایش گود رفته است، اما نه به عمق رنجی که از فراق یوسف دردانه اش تحمل می کند، انگار داستانِ عشق بازی انتظار و چشم و یوسف تا ابد ادامه خواهد داشت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani