#زندگینامه
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
ابوالفضل در سال 1362 به دنیا آمد و در سایه پدر و مادری فرزانه بزرگ شد و در اصفهان ساکن گشت. در جریان دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت همسر و فرزندش را به خدا سپرد و راهی کشور سوریه شد تا مانع حضور داعش در حریم حضرت زینب(س) گردد.
سرانجام نیز در روز بیست و سوم آذر ماه سال 1392 در شهر دمشق منطقه زینبیه در سن 30 سالگی بر اثر اصابت گلوله مستقیم عناصر تکفیری به شهادت رسید.
🌷تروریستهای تکفیری با گلولههای قناسه شهید شیروانیان را به شهادت رساندند.
وی فرزند نخست سردار مجتبی شیروانیان بود. سرداری که از یادگاران دوران دفاع مقدس و از رزمندگان شاخص آن زمان محسوب میشود.
گلزار شهدای اصفهان آرامگاه ابدی اوست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
🎤راوی: همسر #شهید_ابوالفضل _شیروانیان
از بس گریه کرده بودم چشمم نور نداشت. رفتم رو به روی عکسش نشستم و گفتم، «ابوالفضل، دیدی آنقدر قلم قرآنی برای من نگرفتی تا شهید شدی. اگر قلم قرآنی داشتم قرآن میخواندم، تا هم من آرام شوم، هم ثواب آن را به تو هدیه کنم.»
ده دقیقه نشده بود که حاج آقا تماس گرفت و گفت، «آقای معدنی از طرف سپاه دارند میآیند دیدار.»
هنگام ورود بستهای را گرفتند سمت من و گفتند، «ببخشید اظلاع نداده آمدیم. قرار بود هفته دیگر مزاحم بشویم، اما یک ربع پیش تماس گرفتند که تا اینجا آمدید منزل شهید شیروانیان هم بروید.»
داخل بسته یک کیف قرآن و قلم آن بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#نگاه_شهدا
بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشینها. همانطور که پیاده میآمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» حاج آقا گفت: «خانم چه میگویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم.
حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.»
راوی: همسر شهیدابوالفضل شیروانیان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#مدافعان_حرم
رفتیم هیئت فدائیان حسین (ع). وقتی وارد شدیم بچهها که میدانستند ایشان از مدافعان حرم است شروع کردند از حضرت زینب گفتند و از توفیقی که مدافعان حرم دارند و ...
سوار موتور شدیم و او شروع کرد به حرف زدن. یک لحظه احساس کردم دارد باران میآید. قطرههای آب میپاشید روی صورتم. وقتی پیاده شدیم از چشمهای قرمزش فهمیدم باران نمیآمده، اشکهای او بود که توی آن سرما برمیگشت روی صورت من.
گفت، «مرتبه قبل که به سوریه رفتم، به سخن شهید زاداکبر پی بردم. وی میگفت: کسی که اینجا شهید بشود یک تیر و ۱۴ نشان است. آنجا آنقدر وضعیت وخیم است که اگر ۱۴ معصوم و غیرتالله، مدافع حرم عمه جانشان زینب (س) نبودند، تکفیریها حرم حضرت زینب (س) را با خاک یکسان میکردند. دفاع از حرم یک امر الهی است.»
گفتم، «چه دستاوردی برای ما دارد؟»
گفت، «کسی که آنجا شهید بشود، چهارده معصوم به استقبال وی میآیند. اگر شما راضی نباشی من شهید نمیشوم، اما اگر تو راضی بشوی، من لایق شهادت میشوم و قول میدهم نام شما را نیز نزد چهارده معصوم بیاورم.»
راوی: همسر شهید ابولفضل شیروانیان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📋 #اطلاع_نگاشت
💠سالروز شهادت
🌷 شهید مدافع حرم #ابوالفضل_شیروانیان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
🔸وقتی ابوالفضل شروع میکرد به تعمیر وسایل، خیلی غیرتی بود. آنقدر تندتند کار میکرد و جوش میزد که صورتش پر عرق میشد؛ دولا که میشد روی وسیله، عرقهایش چکهچکه میریخت روی قطعهها.
🔸یکبار با یگان مهندسی ۴۰ صاحبالزمان عَجَّلَاللهتعالیفرجهُالشریف رفته بودیم دژ مرزی جنوب برای تعمیر ماشینآلات گردان تخریب؛ موقع کار، سردار زاهدی فرمانده وقت نیروی زمینی آمد بازدید.
🔸ابوالفضل را در همان حالت عرقریزان دید. معرفی کردیم که حیات ماشینآلات ما دست آقاابوالفضل است. سردار آمد دست بدهد اما ابوالفضل که دستش گریسی بود، مُچش را آورد جلو.
🔸فرمانده گفت: ما افتخار میکنیم به چنین دستهایی؛ بعد هم دستهای گریسی ابوالفضل را گرفت و گفت: بذارید لااقل ما در اینحد مثل شما گریسی بشیم.
📀راوی : دوست شهید ابوالفضل شیروانیان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
📹 نماهنگ لحظه بعد از شهادت🌷
👈 شامل فیلم کوتاهی از پیکر مطهر یکی از #شهدای_نوجوان دفاع مقدس، لحظاتی بعد از شهادت 🌷
👈 در ساحل رودخانه (نهر)
👈 با قمقمه پر از آب
👈 با لب تشنه
👈 هر کس میخواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_دستغیب
داستانی شگفت تر از داستان های شگفت:آقای حاج محمد سود بخش از دوستان شهید محراب وهمراه ایشان در سفر های مختلف بیان می کند در سفر های مختلف با ایشان بودم این بزرگوار مقید بودند نماز را در سخت ترین شرایط سر وقت بخواننددر یکی از سفر های زیارتی عمر ه که با ایشان بودیم در فرودگاه بیروت چند ساعتی تاخیر داشتیم ونزدیکی های مغرب بود که هواپیما برای پرواز به جده آماده شد.ایشان سعی کردند هواپیما تاخیر کند تا نماز مغرب وعشا را سروقت بخوانندولی مقدور نشدداخل هواپیما شدیم ایشان ناراحت بودنندکه وقت نماز شده وداخل هواپیما هستند چند مرتبه خواستند پیاده شوندگفتند مسافرین همه سوارند وامکان پیاده شدن نیست .ایشان با حالت پریشانی وناراحتی از این که نتوانسته اند نماز سر وقت بخوانندبا یک حالت توجه وتوسل خاص ایستادند به محض حرکت هواپیما آتش از موتور هواپیما نمایان شد به سرعت مسافرین را پیاده کردند آقا با خوشحالی فرمودند نماز نماز؛کارکنان فرودگاه ابراز داشتند حداقل چهار ساعت تاخیر داریم پس از اقامه نماز جماعت طولی نکشید که ماموران اعلام کردند هواپیما آماده حرکت هست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🎥 #روایتگری
🎤حاج حسین کاجی
♦️داستان جوانی که
در گردان تخریب اخراج شد
وعاقبت به شهادت رسید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
🔹باید یک کار وسیع جبههای انجام داد. 🔻
#امام_خامنهای :
▪️ما اگر بخواهیم درمقابل جبهه دشمن کارکنیم، هم باید تنوع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم برنامه داشته باشیم، کارمان هدایت شده باشد و این نمیشود مگر با تشکیل جبهه. از افراد و حتّی مجموعهها به تنهایی کار بر نمیآید، باید یک کار وسیع جبههای انجام داد. این کار هم جز با حضور مردم امکان ندارد. یعنی ابتکارات مردم خیلی از کارها را میکند.
۱۳۹۲/۲/۲
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani