#زندگینامه
#شهید_شاهرخ_داییپور
شهید سردار حاج شاهرخ دایی پور در سال 1340 در شهر کرمانشاه به دنیا آمد. در مبارزات حقطلبانه مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی فعالانه مشارکت جست و با شروع تجاوز دشمن بعثی به میهن عزیزمان به صورت بسیج نیروی مردمی در دفاع مقدس حضور پیدا نمود . شهید دایی پور در طی 85 ماه حضور در جبههها به افتخار جانبازی نائل آمد و در مسئولیتهای مختلف از جمله فرماندهی یگانهای توپخانه، ادوات و ضد زره لشکر نبی اکرم(ص) و قرارگاه نجف خدمت نمود و نیروهای زیادی را در این رستهها تربیت نمود. شجاعت و دلاوریهای نامبرده در عملیاتهای مختلف جنگ زبان زد همرزمان و مسئولین دفاع مقدس شد بطوری که بارها مورد تقدیر و تشویق فرماندهان سپاه قرار گرفت. بعد از پایان جنگ با استفاده از تجربیات خود در دفاع مقدس به آموزش دانشجویان دانشکده دافوس سپاه پرداخت و در تربیت شاگردان بسیاری در مدیریتها و مسئولیتهای مختلف مشارکت بسیار موثری ایفا نمود. همچنین در طی این دوره موفقیتهای زیادی در کسب قهرمانی رشته های کشتی و غواصی در سطح نیروهای مسلح کشور داشت و شاگردان بسیاری نیز تربیت نمود.این شهید والامقام جسارت به حرم حضرت زینب(س) توسط عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بینالملل را بر نتافت و داوطلبانه به دفاع از حرم مطهر اهل بیت(ع) شتافت و مدتهای مدیدی با مسئولیتهای مختلف مستشاری در جبهه مقاومت خدمت نمود و روز جمعه یکم تیر ماه 1397 در سوریه به آرزوی دیرینه ی خود نائل آمد و به یاران و دوستان شهیدش پیوست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_داداالله_شیبانی
در اول تیرماه سال 1347 مصادف با 21 ماه مبارک رمضان (سالروز شهادت امام علی علیه السلام) در شهر شیراز وخانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. باتوجه به اینکه پدر ایشان به شغل کاسبی مشغول بود، همزمان با گذران ایام طفولیت کمک به پدر راسرلوحه کارهای خود قرارداده بود، چون بعنوان اولین فرزند خانواده و بعد از چندسال تأخیر ، عرصه گیتی را مفتخر به قدوم مبارک خود میکرد، طبعاً دردانه خانواده وخاندان بزرگ خود بود، از طرفی همسایگی منزل شهید با مسجد محله ، سبب شدکه از همان بدو طفولیت شیفته و جذب مسجد گردد.
فعال بودن برنامه های فرهنگی، مذهبی و علمی مسجد، قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی ، همچنین اخلاق جذاب و بسیار نیکوی امام جماعت واصحاب آن مسجد، موجب بسط برنامه های فرهنگی در قالب فعالیتهای تفریحی و ورزشی و.... همچنین تأسیس کانون فرهنگی درآن مسجد گردیده بود، همین امر باعث جذب کودکان ، نوجوانان وجوانان زیادی همانند آن شهید گرامی و پرشدن همه اوقات فراغت آنها شده بود، بطوریکه درجریان دفاع مقدس قریب به 15 نفر ،از همان نوجوانان وجوانان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
بهرترتیب دوره تحصیلات ابتدائی را در مدرسه حافظ شیراز که در نزدیکی منزلشان بود پشت سر گذراند که باخیزش امت اسلامی درسال 1357 درکلاس چهارم ابتدائی ایشان مصادف گردید.
تحصیلات راهنمائی را درمدرسه ملاهادی سبزواری همانند همسالان خود می گذراندکه رسماً به عضویت پایگاه مقاومت شهید طهماسبی مسجد محله درآمده و از آن زمان به بعد هیچگاه مسجد و پایگاه مقاومت بسیج را رها نکرد.
از همان هنگام طفولیت، اخلاق بسیار خوش آن شهید به حق پیوسته، دربرخورد با همه افراد زبانزد همگان بود. تواضع منحصر به فرد در برخورد با عموم، اخلاص ایشان درانجام عبادات ، رعایت احترام کامل به اعضاء خانواده بخصوص تسلیم محض در برابر پدر ومادر، وعدم تعلق به مادیات و زخارف دنیا را می توان ازشاخص ترین خصال نیکوی آن شهید شاهد برشمرد که تا وقت شهادت هم، با خود بهمراه داشت .
درکلاس دوم دبیرستان و همزمان باسنین نوجوانی بود که با گذراندن دوره کوتاه آموزش نظامی درپادگان امام علی (ع) شیراز بهمراه برادر کوچکترش عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شده، و ماهها بعنوان نیروی بسیجی در گردان رزمی ابوذر تیپ 33 المهدی (عج) استان فارس ازخود ، رشادتها نشان داد.
ازاین زمان به بعد بود که دیگر جبهه ها را رها نکرد و ضمن ادامه تحصیل ، درسن 17 سالگی به آرزوی خود که همانا عضویت در جمع سبزپوشان خمینی کبیر(ره) بود، رسید وجبهه های جنوب ، میانی وغرب را از شلمچه و فاو گرفته تا فکه،ایلام،ارتفاعات شمال غرب، سلیمانیه، مأوت ،مهاباد ، بانه، نوسود ، پاوه و... با شجاعت تمام در نوردید.
توکل مطلق او به درگاه ذات ربوبی ، همچنین توسل به ائمه اطهار علیهم السلام و بخصوص ارادت مثال زدنی به حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها، با داشتن قامتی رعنا و جثه ای تنومند، از او رزمنده ای رشید وبی هیاهو ساخته بود .
در اینکه ولی فقیه ، نائب امام زمان (عج) است ، کوچکترین تردیدی نداشت ، ازهمین رو، هنگامیکه حضرت روح الله (ره) جام زهر را نوشید وجنگ تحمیلی خاتمه یافت، با امتثال به امر آن یگانه زمانه ، به شیراز بازگشت و تحصیلات ناتمام دبیرستان خود را کامل، و همزمان درکنکور سراسری سال 1368 دانشگاهها شرکت ، و در رشته مهندسی مخابرات دانشگاه امام حسین (ع) تهران پذیرفته شد.
هیچ عاملی او را از تحرک و جنب وجوش وا نمی داشت ، لذا ادامه تحصیلات عالیه، درلباس مقدس پاسداری را، پیشه خود کرد و به تهران نقل مکان نمود .
درهمین سال بود که در اجرای تکلیف شرعی، بادخترخاله خود عقد ازدواج نمود و در سال 1370 هم عروسی کرد ، وحاصل این پیوند مبارک دو فرزند پسر میباشد که اولی (رضا ) دانش آموخته رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه علم وصنعت، ودومی (مجتبی ) درحال طی تحصیلات دبیرستان درمقطع پیش دانشگاهی میباشد.
بعد از انتقال به تهران ، تحصیل وکار را باهم درآمیخت، تااینکه پس از فارغ التحصیلی، در معاونت فاوای ستاد کل سپاه به فعالیتهای شبانه روزی خود ادامه داد.
همزمانی تحصیلات عالیه با کار، از او دانش آموخته ای زبده و مجرب ساخته بود ، بطوریکه درانجام فعالیتهای سازمانی سر از پا نمی شناخت و بنا به اذعان همکاران گرامی او ، تمامی نقاط کشور اسلامی ، شاهد حضور وخدمات منحصر به فرد آن عزیز بوده است .
در انجام کارها و برخورد با نیروها، ضمن رعایت سلسله مراتب نظامی ، رابطه رئیس و مرئوسی مورد نظرش نبود، و همیشه درانجام امور، ابتدا، خودش پیش مقدم می شد، و با فرماندهی اعتقادی که برقلوب نیروهای تحت امر خود داشت، امور را راهبری و مدیریت می کرد.
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_علی_هاشمی
علی هاشمی در تاریخ ۱۰ دیماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز، در محله عامری، در خانواده ایرانی عربتبار، زاده شد. پدر وی از اهالی روستای مویلحه هواشم، از توابع شهرستان باوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در محله حصیرآباد، شهر اهواز سپری شد.
پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، وی با همکاری گروهی از دوستانش در دشت آزادگان، اقدام به تشکیل سپاه حمیدیه نمود. با شروع جنگ ایران و عراق، در پی شهادت نظرآقایی؛ فرمانده سپاه حمیدیه، علی شمخانی؛ فرمانده وقت سپاه خوزستان، هاشمی را به عنوان فرمانده سپاه حمیدیه منصوب کرد.
با گسترش محورهای عملیاتی در طول جنگ ایران و عراق، علی هاشمی تیپ ۳۷ نور را در منطقه حمیدیه راهاندازی کرد. پس از عملیات بیتالمقدس، اقدام به تشکیل سپاه بستان و پس از آن سپاه هویزه نمود. ایجاد تعدادی از پاسگاههای مرزی، با هدف پدافند از منطقه خوزستان نیز از فعالیتهای دیگر او در سالهای نخست جنگ بود. وی پس از تشکیل قرارگاه نصرت در سپاه پاسداران و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و عملیات بدر، مسؤلیت سپاه ششم (سپاه امام جعفر صادق) را عهدهدار شد، که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی سپاه پاسداران، در استان خوزستان بود.
فرماندهی تیپ ۳۷ نور
با شکلگیری یگانهای رزم سپاه پاسداران، شهید هاشمی مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور شد و با آغاز جنگ، فرمانده یکی از محورهای سپاه در جبههها بود. در روزهای نخست جنگ و پیشروی سریع نیروهای ارتش عراق به عمق استان خوزستان، هاشمی در جایگاه فرمانده تیپ ۳۷ نور، اقدام به رهاسازی آب موجود در کانال سلمان، به منطقه کرخه کور نمود و از پیشروی بیشتر نیروهای ارتش عراق به حمیدیه و به طبع آن، از سقوط اهواز جلوگیری کرد. تیپ ۳۷ نور به فرماندهی هاشمی در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر نیز شرکت داشت و توانست محور منطقه غرب خوزستان را آزاد و از نیروهای عراقی پاکسازی نماید.
فرماندهی سپاه سوسنگرد
در آستانه عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۳۷ نور، با تصمیم فرماندهان ارشد سپاه پاسداران منحل شد و شهید علی هاشمی نیز به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب گردید.
فرماندهی قرارگاه نصرت
از اقدامات قرارگاه نصرت در طول جنگ ایران و عراق، شناسایی مناطق عملیاتی، از هورالعظیم، تا جاده بغداد به بصره بود. همچنین شناساییهای برونمرزی در عراق، از جمله شهرهای نجف، کربلا و سامرا، از دیگر اقدامات قرارگاه نصرت بود. پس از انجام عملیاتهای خیبر و بدر، نیروهای قرارگاه نصرت شیوه جدیدی را برای مقابله با ارتش عراق آغاز کردند، که نیروهای اطلاعات و عملیات این قرارگاه، از نظر اطلاعاتی، به سراسر منطقه هورالعظیم مسلط شدند. وی در قرارگاه نصرت از نیروهای بومی و عربهای ایرانی استفاده فراوانی نمود. این مساله در مخفی ماندن هویت نیروهای ایرانی حین انجام عملیات شناسایی در منطقه هور نقش بسزایی داشت.
فرماندهی سپاه ششم
در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق ع منصوب شد، که فرماندهی سپاههای استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر، به وی سپرده شد.
عملیات خیبر
از شهید علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر یاد شدهاست. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی، عملیات خیبر طراحی شد. ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت بود.
#ادامه 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_حسن_جعفربگلو
شهید حسن جعفربگلو، سال ۱۳۴۲ش در تهران چشم به جهان هستی گشود. مادر هر بار با نام مبارک حقتعالی به حسن شیر داد و او با شنیدن کلام وحی پرورش یافت. از کودکی علاقه خاصی به قرائت کلامالله مجید داشت، بههمین علت به آموختن آن همت گماشت. حسن در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم تحصیلاتش را ادامه داد. در زمان فراگیر شدن مبارزات مردمی انقلاب اسلامی، به موج خروشان تظاهرکنندگان پیوست و فعالیت سیاسی خود را آغاز نمود. بهدنبال ورود حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی در جمع استقبالکنندگان ایشان قرار گرفت. حسن بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، مبارزه با ضدانقلاب را جزو مهمترین کارهای خود قرار داد و با یاری بچههای مسجد محل بهواسطه انجام فعالیتهای فرهنگی - و همینطور قصهنویسی - به سهم خود، گامی ارزنده در جهت تبلیغ و نشر فرهنگ اسلامی برداشت. حسن بعد از حضور در کلاسهای داستاننویسی حوزه هنری، از جمله کسانی بود که در نوشتن و به چاپ رساندن کتاب سوره - بچههای مسجد - همکاری داشت. شهید جعفربگلو برای مدتی نیز در کیهان بچهها فعالیت نمود. چندی بعد به دانشگاه تهران راه یافت و تحصیلاتش را در رشته فلسفه ادامه داد، اما در سال دوم تغییر رشته داد و رشته جغرافیا را انتخاب کرد. هشتم دیماه ۱۳۶۱ش زمانی بود که شهید بزرگوار، لباس سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر تن نمود و پس از آن بود که طی عملیاتهای بیشمار، حماسهها آفرید. فرمانده دلاور تیپ ۱ لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص) یک نوبت از ناحیه سینه بهشدت مجروح گشت، حسن قبل از آن نیز در لشگر الزهرا (س) با دشمنان اسلام جنگیده بود. سرانجام، این مبارز نستوه در شب هفتم تیرماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی بهواسطه اصابت خمپاره به تانک در آتش عشق الهی سوخت و زمین منطقه شاخشمیران را به خون سرخ خویش زینت داد. پارههای پیکر سردار بیست و پنج ساله سپاه اسلام، شهید حسن جعفربگلو را در بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپردند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_محمد_کچویی
محمد کچویی در سال 1329 در شهر قم به دنیا آمد. وی پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی، به دلیل شرایط اقتصادی خانواده مدرسه را رها کرد و در یک کارگاه صحافی در بازار مشغول به کار شد. کچویی در همین کارگاه با محمد بخارایی (عامل ترور حسنعلی منصور و از شهدای 26 خرداد) آشنا و از طریق او جذب موتلفه اسلامی شد.
وی از اعضای هیئت انصارالحسین بود و در این هیئت پای درس شخصیتهایی مانند شهید بهشتی، مطهری و آیتالله خامنهای حضور مییافت. در همین دوره با عزت شاهی آشنا شد و فعالیت سیاسی را آغاز کرد. عزت شاهی از مبارزین با سابقه قبل انقلاب، درباره همکاری و دوستی با کچویی در کتاب خاطراتش میگوید: "در دوره زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ، ﺑﻪ ﻣﺮور آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ داﺷـﺘﻢ از ﻣﯿـﺰ و صندلی و ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧـﻪ ﻓﺮوﺧﺘﻢ و ﺻﺮف ﻣﺨﺎرج زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدم. ﮐﻔﮕﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻪ دﯾﮓ ﺧﻮرد، رﻓﺘﻢ ﺳﺮاغ ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﮐـﻪ دﮐﺎن ﺻﺤﺎﻓﯽ داﺷﺖ، ﻣﺤﻤـﺪ ﮐﭽـﻮﯾﯽ. او از ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬـﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽام و ﻣﺸﮑﻼﺗﯽ ﮐﻪ در آن ﻏﺮق ﺑﻮدم ﺧﺒﺮ داﺷﺖ. ﺑﻪ او ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮕﺬار ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﮐﺎرﮔـﺮ روزی دو ـ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ در دﮐﺎﻧﺖ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ... ﮔﻔـﺖ: ﭘﻮل را ﻣﯽدﻫﻢ وﻟﯽ نمیخواهد کار کنی."(خاطرات عزت شاهی، ص73)
دستگیری، شکنجه، حبس ابد
کچویی در 24 تیر 1351 با اعتراف حسین جوانبخت(از اعضای گروه حزبالله پیش از انقلاب اسلامی) دستگیر شد
وی بار دیگر در آذر 1353، به دلیل ارتباط با فعالان سیاسی و ماجرای خرید اسلحه دستگیر شد. این بار به دلیل تکرار جرم، دادگاه او را به حبس ابد محکوم کرد. در 28 خرداد 1356، به دلیل تغییر در شرایط سیاسی کشور و فشار برای آزادی زندانیان سیاسی، عفو شد. وی بعد از انقلاب عضو کمیته استقبال از امام(ره) بود و اولین سرپرست زندان اوین پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد.
8تیرماه 60؛ روز خونین اوین
پس از شورش مسلحانه منافقین و آشکار شدن نفاقشان، آنها دست به ترور مردم عادی و مسئولان انقلاب زدند. پس از انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رسیدن شهید بهشتی و 72 نفر از یارانش، عوامل دستگیر شده گروهک منافقین در زندان به شادمانی پرداختند و میرفت که اوضاع رنگ شورش به خود بگیرد.
آیتالله محمدی گیلانی و شهید اسدالله لاجوردی دادستان وقت تهران برای سرکشی به زندان اوین میآیند. سعادتی یکی از اعضای سازمان که به دلیل برقراری ارتباط با سفارت شوروی مدتی در زندان اوین به سر میبرد با یکی از زندانیان به نام کاظم افجهای ارتباط برقرار کرد. افجهای در زمان زندان با اظهار توبه و ندامت توانست روی مسئولان زندان اثر بگذارد و به منظور کمک به زندانیان در آن جا مشغول به کار شود.
در آن روز شهید کچویی به او مشکوک میشود و مسلسلش را از او میگیرد. او با دست یافتن به یک سلاح کمری با شلیک چند گلوله محمد کچویی را ترور و به شهادت میرساند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سیدمهدی_موسوی
در تاریخ پانزدهم مهرماه سال شصتوسه در اهواز و در یک خانواده سنتی و مقید به اصول مذهبی، به دنیا آمد. از همان دوران کودکی شجاع بود و نترس اما با همه مهربان و رئوف بود.
کلاس اول را در کشور عمان و مابقی مقاطع را در اهواز ادامه داد، آخر پدر فرهنگی بود و بنا به اقتضای شغل ایشان که دبیر فرزندان شاغلین در سفارت ایران واقع در عمان بود، با خانواده به آنجا رفته بود. در آپارتمان آنها چندین خانواده با ملیتهای مختلف زندگی میکردند، فیلیپینی، کویتی، عربستانی و … که مهدی با همه آنها ارتباط گرم و صمیمی داشت و مورد محبت آنها قرار میگرفت.
حدود سال ۷۶ بود که مادر تصمیم گرفت مهدی را نزد یکی از خانمهای همسایه که معلم زبان خارجه بود ببرد تا بهطور خصوصی زبان انگلیسی را فرابگیرد. مدت زمان زیادی از بازگشت مادر به خانه نگذشته بود که مهدی نیز به خانه برگشت و از وضع نامناسب پوشش زن همسایه به مادر گلایه میکرد و دیگر حاضر به رفتن نشد.
پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی رفت و پس از آن در رشته مورد علاقهاش یعنی کامپیوتر در دانشگاه آزاد واحد اهواز قبول شد.
مهدی فعالیتهای خویش را در دانشگاه نیز شروع کرده بود. ازجمله دلواپسیهای ایشان در دانشگاه: جا انداختن درست مفهوم ولایت و داشتن التزام عملی به فرمان ولیفقیه، رعایت حدود روابط زن و مرد، بصیرت افزایی، استکبارستیزی و محرومیتزدایی بود.
هنوز چند ماهی از قبولی ایشان در دانشگاه نگذشته بود که به استخدام سازمان بازرگانی درآمد. همه خانواده از این بابت خوشحال بودند اما مهدی بیش از پیش احساس تکلیف میکرد، رفع تبعیض نژادی، مبارزه با رشوهخواری، رسیدگی به امور مستضعفان تنها بخشی از دلنگرانیهای ایشان بود. از لحظهای که مراجعهکنندهای به نزد او میآمد تا لحظهای که کار وی را به اتمام میرساند آروم و قرار نداشت تا جایی که در برخی موارد مورد اعتراض بعضی از همکاران قرار میگرفت.
پس از اشتغال آقا مهدی، خانواده تصمیم گرفتند برای سید آستین بالا بزنند. بعد از کلی تحقیق، بالاخره همسر ایدهآل خویش را پیدا کرد و این وصلت سر گرفت.
زندگی بر وفق مراد بود تا آنکه شیپور جنگ به صدا درآمد، جایی که مرد از نامرد شناخته میشد. جنگ، جنگ بشار اسد و مردم سوریه نبود بلکه جنگ اسلام و کفر بود، جنگی که در یک طرف آن (آمریکا، انگلیس، عربستان، اسرائیل و...) و در طرف دیگر آن شیعیان جهان اسلام بودند.
سربازهای سوری در زمان حمله شعار «یا بشار» سر میدادن اما سید به اونها یاد داده بود که هدف ما از جنگیدن نباید بشار اسد و یا دولت سوریه باشه بلکه باید به دنبال یک هدف والاتر باشیم، پس با شعار «یا حسین (ع)» نبرد رو آغاز و به پایان میرسونیم.
این کار سید مهدی باعث اعتراض سرداران و فرماندهان سوری شده بود، اما کلیه افراد گردان به اتفاق به فرماندهان خود پاسخ میدادند که ابوصالح به ما یاد داده که بگیم یا حسین (ع).
شب عملیات سید مهدی تسلیحات و تجهیزات موردنیاز گردان رو تحویل و بین نیروهای تحت امر خود توزیع میکند، توی گردان دویست نیروی سوری و هفت نیروی ایرانی خدمت میکرد.
مهدی جانشین گردانی بود که فرماندش به دلیل نامشخصی در عملیات حضور نداشته و مهدی رهبری و فرماندهی گردان رو به عهده می گیره.
تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۰ عملیات شروع میشود؛ و مهدی در آن عملیات به شهادت میرسد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_آیتالله_محمد_صدوقی
امروز سالروز شهادت شهید محراب، حضرت آیت الله محمد صدوقی (ره) است، بزرگ مردی که عمر گرانمایه خویش را برای عزت و سربلندی اسلام و انقلاب فدا نمود و در پایان نیز به فیض شهادت در راه خدا نائل گردید لذا با یاد و نام این عالم عامل، روزبرگ امروز را آغاز مینمائیم؛
💠 سیره و زندگی رھبران انقلاب اسلامی یکی از عرصه ھای مھم و پر راز و رمزی است که بیشک باید دلایل پیروزی و ماندگاری انقلاب اسلامی را در دل آن جستجو کرد!
هرچند نمیتوان، موفقیت انقلاب اسلامی و ایجاد آن را قائم به اشخاص دانست، اما سیره و رفتار بصیرت گونه رھبران مؤثر در انقلاب، در جریان و روند حرکت و ادامه نھضت، تأثیرات به سزایی داشته است!
بیشک بعد از نقش انکارناپذیر رھبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره)، یکی از اشخاص تأثیرگذار در انقلاب، عالم عامل، حضرت آیتالله صدوقی (ره) است که در این مجال کوتاه به بخشی از زندگی پرثمر این شهید گرانمایه اشاره مینمائیم؛
✍️زندگینامه شهید:
شهید آیت الله صدوقی، در سال ١٢٨٧ شمسی، در دارالعباد یزد به دنیا آمد؛
ایشان دوران ابتدایی تحصیل را، در شهر یزد سپری نمود و سپس به اصفهان و قم عزیمت نمود و از محضر اساتید بزرگی همچون حضرات آیات عبدالکریم حائری یزدی، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری، سید محمد حجت کوهکمری و سید شهاب الدین مرعشی نجفی بهره برد؛
ایشان در سال ١٣٣٠، با اصرار مردم یزد به زادگاه خود بازگشت و به ساماندهی وضعیت دینی و معیشتی مردم یزد پرداخت.
👈 شهید صدوقی در ١٣۴١ همگام با امام خمینی (ره)، نهضت اسلامی را آغاز نمود و با اطلاعیههای آتشین و مبارزات خود، عرصه را بر رژیم شاهنشاهی سخت کرد!که اسناد باقی مانده از ساواک، مؤید این موضوع است
آن شهید سعید، پس از انقلاب نیز به عنوان نماینده ولی فقیه در استان یزد و نماینده مردم این استان در مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی به خدمت انقلابی خود ادامه داد و بالاخره در تیرماه ١٣۶١، پس از اقامه نماز جمعه به دست منافقان کوردل، به شهادت رسید.
✍️ یار امام و محور انقلاب:
شھید آیت الله محمد صدوقی (ره) از جمله نزدیکان به امام خمینی(ره) و ھدایتگران مؤثر انقلاب بود که شخصیت و منش خاص ایشان، محبوبیت و مقبولیت کم نظیری در بین انقلابیها ایجاد کرده بود و اگرچه جنبه ھای حضور ایشان در استان یزد پر رنگ شده، اما نقش مؤثر ایشان در روند انقلاب اسلامی فراتر از محدوده استان یزد قابل تأمل و تدقیق است! چنانچه امام خمینی (ره) در مورد ایشان فرمودند: «میتوانم بگویم که ایشان (شهید صدوقی) محور این انقلاب بوده است!»
👈 مقام معظم رهبری نیز در مورد آیتالله صدوقی فرمودند: «این عالم ربانی، که یکی از ارکان اسلام و بانیان انقلاب اسلامی ایران بود، با مبارزات خود در دوران اختناق و مقاومتش در برابر دشمن و با ایثار و فداکاری اش پس از انقلاب و حضورش در همه صحنههای حساس و سازنده، سند افتخاری برای جامعه روحانیت و نمونهای از یک عالم مبارز و مجاهد اسلام بود».
✍️ معلم شجاعت:
یکی از ویژگیهای بارز شهید صدوقی، شجاعت منحصر به فرد ایشان در مبارزه با رژیم شاه و دفاع از انقلاب اسلامی بود! چنانچه مقام معظم رهبری در مورد شجاعت ایشان میفرمایند: «بنده از تبعید که برمیگشتم؛ به یزد رسیدم و وارد مسجد ایشان شدم، دیدم مثل این که اینجا جزء محیط اختناق کشور ایران نیست! توی مسجد، اعلامیههایی زده بودند، خیلی آزاد! همه میآمدند و میخواندند! ... طریقه ساختن «کوکتل مولوتف» و «نارنجک دستی»... را هم زده بودند پشت شیشه مسجد! ...ایشان (شهید صدوقی) نیز هر شب منبر میرفت و جمعیت انبوهی در مسجد جمع میشدند و با بیانات خود، مردم را ارشاد میکرد و به طور صریح علیه حکومت سخن میگفت! این روحیه شجاعانه آیت اللّه صدوقی، مردم یزد را هم شجاع کرده بود!»
✍️ #شهید_محراب :
شهید آیت الله محمد صدوقی (ره)، عاشق اهلبیت عصمت و طهارت (ع) بود و همواره در زندگی، امیرالمؤمنین (ع) را الگو و مقتدای خویش مینامید و بالاخره نیز همچون مولایش در محراب عشق، پس از اقامه نماز، با تیر خصم، شراب رحمت الهی رو شهد شیرین شهادت را مستانه سرکشید و در عرش اعلا به دیدار حضرت یار شتافت!
✍️ نامش جاودان، یادش گرامی و راهش همواره پر رهرو باد.
📚منابع:
١. دانشنامه اسلامی، واژه شهید صدوقی
٢. آیت صدق و صفا، نوشته احسان شریعتی.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
🌹#شهید_ابراهیم_احمدپوری
متولد ۱۳۵۵ تبریز
یازده بهار بیشتر از عمر پربارش نگذشته بود که رهسپار منطقهی عملیاتی بیت المقدس۲ گشت.
او دوران کودکی و نوجوانی را در کنار بچههای مسجد محل سپری کرد و برای انجام حرکتی اسلامی به عضویت انجمن اسلامی مدرسه درآمد.
ابراهیم پس از پایان دورهی راهنمایی به دبیرستان «مکتب الحسین (ع)» سپاه رفت و زحمات بسیاری را جهت برگزاری کنگره سرداران شهید آذربایجان، طرح تابستانی سال ۱۳۷۳ و پادگان آموزشی ۸ شهید قاضی طباطبایی لشگر کشید.
احمد پوری فعالی به دلیل عشق به اباعبدالله (ع) در تمام عزاداریهای امام حسین (ع) شرکت فعال داشت و همیشه با تشکیل کلاسهای سخنرانی اساتید و پخش فیلم در مساجد جوانان را از خطر تهاجم فرهنگی دور میکرد.
عشق او به رزمندگان جبهه باعث شد به عنوان یک نیروی فعال پایگاه مقاومت مسجد حضرت علی (ع) کار خود را آغاز نماید و همچنین به یاری گروه تدوین تاریخچه «لشگر ۳۱ عاشورا» برود.
ابراهیم در سال ۱۳۷۴ همزمان با سالگرد ارتحال حضرت امام (ره) به همراه کاروان عاشقان روح الله (ره) از لشگر ۳۱ عاشورا با پای برهنه صدها کیلومتر راه را پیاده به حرم رفت
پس از بازگشت با اصرار فراوان به گروه تفحص پیوست و راهی منطقه عملیاتی «فکه» شد. سرانجام ابراهیم احمد پوری فعالی زمانی که در منطقه عملیاتی والفجر ۱ در دمای ۵۰ درجه در ساعت ۱۲ ظهر مشغول جست و جوی پیکر مفقودین جنگ بود، در تاریخ ۷/۴/۱۳۷۴ در فکه بر اثر انفجار نارنجک پوسیدهای به شهدای گلگون کفن جنگ تحمیلی پیوست.
پیکر معطر ابراهیم در حالی که انگشتان دست و پای راستش قطع شده بود، در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز آرمید تا روحش در آسمانها به جست و جوی شهیدان اسلام برود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سید_محمدرضا_دستواره
شهید سید محمدرضا دستواره ۱۸ اسفند ۱۳۳۸ مصادف با ماه مبارک شعبان در گود مرادی واقع در جنوب تهران دیده به جهان گشود.
وی با وجود داشتن مشکلات مالی سه سال راهنمایی را در مدرسه شاه واقع در باغ آذری گذراند. سپس وارد مقطع دبیرستان شد اما به دلیل فشار زندگی و فقر برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران مشغول به کار شد.
مدتی بعد دوباره به تحصیل ادامه داد و در کنار آن، کار کرد تا چرخ زندگیشان هم بچرخد و سرانجام موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد. سال ۱۳۵۶ با شروع اولین جرقههای انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) همراه دوستانش در خیابان شوش و اطراف آن علیه رژیم شاه دستههای تظاهرات راه میانداخت و خود یکی از نیروهای پیشرو بود که متن شعارها را آماده میکرد.
دستواره در آبان ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و بهعنوان عضو سپاه تهران در پادگان ولی عصر (عج) مشغول به خدمت شد. دوره آموزشی را نیز در پادگان امام حسین (ع) گذراند و بعد از پایان دوره آموزشی که همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود، همراه دانشجویان پیرو خط امام به حفاظت از لانه جاسوسی پرداخت.
وی مدتی بعد به مناطق غرب کشور اعزام شد و در روانسر به پاسداری از انقلاب پرداخت. سپس برای اجرای عملیاتی به شهرستان پاوه رفت و به احمد متوسلیان، رضا چراغی و حسن زمانی ملحق شد. در سلسله عملیاتهایی که برای تأمین شهرستان مریوان انجام گرفت همچنین در پاکسازی روستاهای مریوان از وجود گروههای ضدانقلاب و خارج کردن کوههای سر به فلک کشیده مریوان از دست شورشگران، کارنامه موفقی از او بر جای مانده است.
او در تشکیل سپاه مریوان نقش مؤثری داشت و تا پایان مهر ۱۳۵۹ یعنی تا یک ماه بعد از هجوم سراسری ارتش عراق در مریوان حضور داشت. سپس به مناطق عملیاتی گیلان غرب رفت و برای شناسایی منطقه و مینگذاری، تپههای مشرف به مرز ایران و عراق را بررسی کرد.
مدتی هم بهعنوان فرمانده پاسگاه شهدا در منطقه دزلی فعالیت داشت تا اینکه در عملیات «کاوه زهرا» که حد فاصل شهرستان مریوان و پاوه انجام گرفت، مجروح و حدود هفت ماه بستری شد.
وی بعد از بهبودی همراه احمد متوسلیان، محمود شهبازی و حاج همت تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) را تشکیل داد و بهعنوان مسئول نیروی انسانی تیپ انتخاب شد. بعد از شهادت «ابراهیم همت» در عملیات خیبر (عباس کریمی، فرماندهی لشکر ۲۷ را بر عهده گرفت) جانشین فرمانده لشکر شد و تا زمان فرماندهی محمد کوثری بر لشکر ۲۷ که در پی شهادت عباس کریمی در عملیات بدر، عهدهدار این سمت شد، همچنان در سمت جانشینی فرمانده لشکر باقی ماند.
وی در نبردهای بدر، والفجر ۸ و کربلای ۱ نیز در سمت معاون اول، قائممقام و جانشین فرمانده لشکر نقش بسیار مؤثری ایفا کرد.
سرانجام سید محمدرضا دستواره پس از مجاهدتهای فراوان در کردستان و هنگام پاکسازی شهرستانهای مریوان و پاوه و نقشآفرینی در همه نبردهای یگان محمد رسولالله (ص) از فتحالمبین تا کربلای ۱، در سپیدهدم جمعه ۱۳ تیر ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۱، پائین ارتفاعات قلاویزان بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ در کنارش، به شهادت رسید.
منبع : شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، صفحه ۱۹۷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سیدهادی_علوی_نسب
شهید مدافع حرم حجتالاسلام سید هادی علوی نسب در سال 1359 در شهر درود از توابع شهرستان نیشابور متولد شد. وی جهت تحصیل علوم دینی به شهر قم هجرت کرد و ساکن قم شد همچنین شهید مدیر سابق حوزه علمیه امام علی (ع) شهرستان ایوان در استان ایلام بودند از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است از آنجایی که با غیرت علوی خویش تحمل دیدن تعرض به مقدسات و حرم حضرت زینب (س) در کشور سوریه را نداشت در ابتدای سال ۹۵ به مدت چهار ماه به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد که از ناحیه دست و گوش مجروح و جهت مداوا به ایران بازگشت و برای دومین بار در ۱۵ اسفند ۹۵ عازم سوریه شد که در جریان نبرد با تکفیریها در تاریخ ۱۴ تیرماه ۹۶ ، شهد شیرین شهادت را نوشید و به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_کمال_شیرخوانی
کمال سال ۱۳۵۵ درلواسان کوچک (استان تهران ) به دنیا آمد. گل سرسبد خانه بود و هوش و فعالیت زیادی داشت. هروقت از تلویزیون قرآن پخش میکردند، مینشست پای آن و سعی میکرد شیوههای قرائت را یاد بگیرد. آنقدر به قرآن و احکام علاقه داشت که تند و تند از روی برنامه یادداشت برمیداشت و در دفترچههایش جمع میکرد.
کمال همیشه احترام مادر و پدرش را نگه میداشت. بعدها که بزرگتر شد و از طرف کارش به اصفهان مأمور شد، به مادر قول داده بود نگذارد غم دوری بکشد و هر هفته رنج راه را به جان میخرید تا به مادرش سربزند و نگذارد دلتنگش شود.
کمال در کنار فراگیری علوم مختلف قرآن کریم اعم از قرائت و تجوید، به خاطر عشق و علاقهای که به اهل بیت(علیهالسلام) داشت، به فراگیری مداحی نیز میپرداخت.
بررسی زندگی شهید شیرخانی نشان می دهد که توجه به امر به معروف و نهی از منکر یکی از ویژگی های بارز او بوده است. این صفت بارز که مورد تأکید دوستان و اعضای خانواده اش است گاه باعث می شد کمال به دردسر بیفتد و یک بار نیز از سوی تعدادی از اوباش محله مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.
وقتی موضوع تعرض سلفیها به مرقد حجربن عدی در سوریه پیش آمد و ادعای آنها برای تعرض به حرم حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) خون جوانان شیعه سراسر جهان را به جوش آورد، شیرخانی یکی از همین جوانانی بود که داوطلبانه راهی سوریه شد تا به عنوان محافظ حرم آل الله به نبرد با سلفیها بپردازد.
به این ترتیب اوچندین ماه در سوریه میماند و در درگیری با گروههای سلفی چون داعش از ناحیه پا مجروح میشود. بعد از آن او در ۲۵ فروردین ماه سال ۹۳ به ایران برمیگردد و چون از حساسیت مادرش در مورد خودش مطلع بود، عنوان میدارد که تصادفی جزئی کرده است و مجروحیتش را مخفی میکند.
اندکی بعد موضوع هجوم تکفیریهای داعش به کشور همسایهمان عراق همگان را متعجب میسازد. احتمال حمله سلفیها به سامرا به عنوان مدفن دو تن از امامان شیعه مجال ماندن را از شیرخانی میگیرد. او پس از دو ماهونیم حضور در ایران، دوباره آهنگ رفتن میکند.
این بار کمال عازم عتبات عالیات میشود تا پس از زیارت قبور مقدس امام علی، امام حسین و حضرت ابوالفضل عباس (علیهالسلام) برای پاسداری از حرم امامان عسکریین(علیهالسلام) رهسپار سامرا شود.
در این زمان که چند روزی از شروع ماه مبارک رمضان گذشته بود، مسجد سبوی کوچک خود را از صوت قرآن کمال شیرخانی خالی میدید. اما کمی آن سوتر مرقد مطهر امام حسن عسکری(علیهاسلام) و امام جواد(علیهالسلام) شاهد راز و نیازهای شیرمردی بود که برای حراست از حرم آلالله کمر همت بسته بود.
کمال در یکی از آخرین تماسهای خود با خانواده از سلامت خود خبر میدهد اما او که هفتم تیرماه راهی عراق شده بود، تنها یک هفته بعد در ۱۴ تیر ماه سال ۱۳۹۳ در درگیری با گروهک منحوس داعش در سن ۳۸ سالگی به شهادت میرسد.
کتابی به نام چمروش درباره این شهید نوشته شده که درواقع «چمروش» نام پهپادی است که شهید شیرخانی در تمامی مراحل طراحی، ساخت و پرواز این پرنده حضور داشتند. این پهپاد برای نخستین بار توسط این شهید عزیز که اولین استاد خلبان پهپاد ایران است در آسمان به پرواز در آمد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#آیتالله_سیدجواد_خامنهای
🔆 سید جواد خامنهای ۱۶ آذر ۱۲۷۴ش در نجف متولد شد و در کودکی همراه خانوادهاش به تبریز آمد. علوم مقدماتی را در مدارس تبریز خواند.
🔸در مشهد از آقا حسین قمی، میرزا محمد آقازاده خراسانی (کفائی)، میرزا مهدی اصفهانی و فاضل خراسانی فقه و اصول آموخت. و در فلسفه نیز نزد آقا بزرگ حکیم شهیدی و شیخ اسدالله یزدی شاگردی کرد.
🔸وی در نجف نزد میرزا محمد حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء الدین عراقی شاگردی کرد و از آنان اجازه اجتهاد گرفت.
🔹پس از تحصیلات در نجف و کسب اجتهاد به ایران بازگشته و راهی مشهد شد و ضمن تدریس، امامت مسجد صدیقیهای بازار مشهد (مسجد آذربایجانیها) را عهدهدار گردید او همچنین از امامان جماعت مسجد جامع گوهرشاد نیز بود.
✅ایشان فردی پرهیزگار و بیتوجه به امور دنیوی بود و زندگی زاهدانهای داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با آنکه فرزندانش به مقامات عالی سیاسی و اجرایی رسیدند، همچنان به زندگی زاهدانه خود ادامه داد و به دلیل بهرهمندی از کمالات انسانی همواره مورد وثوق مردم بود.
▪️او در 15 تیر ۱۳۶۵ درگذشت. آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازی امام جمعهٔ مشهد، بر او نماز گزارد و در رواق توحیدخانه، پشت ضریح امام رضا(ع) جنب دارالفیض به خاک سپرده شد.
امام خمینی (ره) در پیام تسلیتی به آیتالله خامنهای به مناسبت درگذشت پدرش، آیت الله سید جواد خامنهای را عالمی باتقوا و متعهد برشمرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ تیرماه #سالروز_شهادت #روحانی_شهید #محمد_مهدی_ربانی_املشی گرامی باد . 🥀
#زندگینامه
⚫سوم آبان 1313 در شهرستان قم به دنیا آمد. پدرش ابوالمکارم نام داشت. پس از دو سال تحصیل در مکتب راهی دبستان شد و تا پایان ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح4) پرداخت. و عضو شورای نگهبان بود. در سال 1331 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. در مبارزات زمان انقلاب علیه شاه تلاش های بسیاری کرد. هفدهم تیر 1364 بنابر اعترافات مهدی هاشمی معدوم ایشان به وسیله او و مشاوره آقای منتظری با سموم نامرئی مسموم شد و بعد از مدتی به واسطه این سموم مبتلا به سرطان شده و به این ترتیب شهید شدند.
🔴سید مهدی هاشمی معدوم در آخرین اعتراف قبل از اعدامش ، نوشت که ابتلاء شهید آیتالله ربانی املشی به سرطان توسط گروه او و به دلیل مخالفت آن شهید بزرگوار با مسأله قائم مقام رهبری آقای منتظری بود
♦️او در اعترافاتش مینویسد که از زمان انتقال مواد سرطان زا به آیتالله ربانی املشی دوسال طول کشید تا ایشان در اثر سرطان معده فوت کرد.
متن اعتراف مهدی هاشمی در کتاب خاطرات سیاسی آیتالله ری شهری موجود است .
⚫مزار او در حرم مطهر حضرت معصومه (س) قرار دارد.
#شهدای_ترور
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_ملا_علی_جلالیزاده
علي جلاليزاده، پنجم آذر ماه 1302 در روستاي گلين سنندج به دنيا آمد. پدرش ملا جلالالدين امام جماعت گلين بود و كشاورزي ميكرد. علي جلاليزاده نتوانست از دانش پدرش بهرهمند شود زيرا در طفلي از ساية پدر محروم ماند؛ مادرش او را بزرگ كرد، قرائت قرآن را نيز نزد مادرش آموخت، بعد از آن به مكتبخانة ده رفت و علوم مقدماتي و كتابهاي رايج مكتبخانهها مثل گلستان و بوستان را نزد ملا عباس آموخت. از پانزده سالگي براي كسب علوم ديني به نقاط مختلف سفر كرد، از جمله در روستاي هويه از محضر مرحوم ملا سيد عنايتالله هويه برخوردار گشت سپس نزد ملا اسعد پايگلاني در روستاي پايگلان رفت. پس از آن به عراق رفت و از فيض صحبت ملا عبدالكريم مدرّس بهره برد و همچنان محضر استاداني چون ملا حسن خليفي، شيخ قسيم مردوخي، ملا عارف و شهيد ملا حيدر فهيم را درك كرد.
ملا علي جلاليزاده وقتي به وطن بازگشت اجازة افتاء در مذهب امام شافعي را از مفتي وقت كردستان ـ ملا خالد مفتي ـ دريافت كرد و امام جمعه و جماعت روستاي گلين گشت و به ارشاد و هدايت مردم پرداخت. ملا علي جلاليزاده علاوه بر ارشاد مذهبي مردم، آنان را از اوضاع سياسي آگاه ميكرد و نسبت به ستم خوانين و حكام محلي به اعتراض واميداشت.
سالهاي 1339و 1340 معلمي ميكرد ليكن نيمة سال 1340 به سبب فعاليتهاي سياسي ضد رژيم از كار بركنار شد پس از آن به دامنة فعاليتهايش افزود كه سبب دستگيري او گشت، ملا علي جلاليزاده هفت ماه در سنندج و كرمانشاه محبوس شد و تحت شكنجه قرار گرفت، پس از آزادي به روستاي گلين بازگشت و به مبارزات خود ادامه داد تا انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به حفظ و حراست از آن پرداخت و در مقابل فتنههاي منافقان به روشنگري پرداخت و هويت ضدديني و ضدمردمي آنان را آشكار ساخت. از بدو تأسيس مركز بزرگ اسلامي غرب كشور به عضويت آن درآمد و به صورت گسترده با آن همكاري كرد، سال 1359 به سبب ستم و فشار گروهكها مدتي متواري بود تا آن كه از روستاي گلين به شهر سنندج مهاجرت كرد و در محلة قطارچيان ساكن شد. به دعوت مردم، امامت جماعت مسجد محلة قطارچيان را برعهده گرفت و در پاكسازي شهر سنندج از لوث وجود منافقان تلاش بسيار كرد. افراد ضدانقلاب براي خاموش كردن صداي حقطلبي ملا علي جلاليزاده روشهايي چون تهديد، آزار و توهين را آزمودند اما كاري از پيش نبردند از اين روي وقاحت را به نهايت رساندند و شب نوزدهم تير ماه 1360 وقتي ملا علي جلاليزاده و فرزندش مسلم جلاليزاده بعد از اقامة نماز عشا از مسجد محلة قطارچيان برميگشتند آن دو را جلو در حياط منزلشان با شليك گلوله به شهادت رساندند، پيكر پاك آنان را در بهشت محمدي سنندج به خاك سپردهاند. از شهيد جلاليزاده چهار فرزند به يادگار مانده است.
فعاليتها و افكار
پس از تكميل تحصيلات ديني به روستاي گلين بازگشت و با صبر و حوصله به ارشاد مردم پرداخت و تلاش كرد تا ايمان و معرفت آنان را تكامل بخشد. مشكلات شرعي مردم را رفع ميكرد و به جوانان قرآن تعليم ميداد. شهيد جلاليزاده ضمن ارشاد مذهبي مردم، آنان را از اوضاع سياسي آگاه ميساخت.
1320 تا 1322 سالهاي آشوب و هرج و مرج بود؛ بيگانگان از هر سوي به ايران روي نهاده بودند و كشور عملاً در دست متفقين بود، ملا علي جلاليزاده در اين زمان به مبارزه با نيروهاي اشغالگر پرداخت و مردم را به دفاع از خود در مقابل بيگانگان تشويق كرد.
وقتي اربابان و حكام محلي از دسترنج ضعيفان و تهيدستان استفاده ميكردند و بر ستم خويش ميافزودند هر روز بر سختي و فلاكت كشاورزان و فقرا افزوده ميشد، مشاهدة اين وضع براي ملا علي جلاليزاده سخت ناگوار بود بدين سبب، با كلامي قاطع و پرشكوه به دفاع از حقوق مردم مستضعف پرداخت و مستضعفان را به مطالبة حقوق خود تشويق و تحريض كرد. در بخشي از مبارزات سياسي خود در دهة بيست به افشاي هويت مؤسسان و اهداف شوم دو حزب «سعادت» و «عدالت» پرداخت و آنان را فرمايشي و غيرواقعي خواند. سال 1332 به صورت پنهان عليه كودتاي آمريكايي بيست و هشت مرداد تبليغ كرد و مردم را از حقيقت ماجرا آگاه ساخت. به خاطر روحية مبارزهطلبي وي بود كه رژيم پهلوي نتوانست او را در كسوت معلمي تحمل كند. سال 1340 او را از شغل معلمي بركنار كرد در حالي كه كمتر از دو سال معلمي كرد و در آن زمان به معلمان در هر حد و سواد سخت نياز بود.
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_ملا_مسلم_جلالیزاده
فروردين ماه 1334 در روستاي گلين سنندج به دنيا آمد. علوم ديني را ابتدا نزد پدرش آموخت، پس از آن به روستاي آويهنگ رفت و از محضر ملا حيدر فهيم بهره برد بعد از آن در روستاي بالك از فضل ملا باقر بالك برخوردار گشت.
در طلب علم به شهرهاي سليمانيه و حلبچة عراق سفر كرد، سال 1350 به ايران بازگشت، در شهر پاوه ضمن تكميل معلومات دينياش، به صورت متفرقه در امتحانات آموزش و پرورش شركت كرد و مدرك ششم ابتدايي گرفت. سال 1352 به سنندج آمد دورة مدرسة علوم ديني را تا سال 1355 به پايان رساند. همزمان در دبيرستان نيز تحصيل ميكرد از اين روي سال 1356 موفق شد ديپلم بگيرد همان سال در آزمون ورودي دانشگاه تهران در رشتة حقوق قضايي پذيرفته شد. ملا مسلم جلاليزاده همگام با دانشجويان و قشرهاي مختلف مردم به مبارزه با حكومت فاسد پهلوي روي آورد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و انقلاب فرهنگي و تعطيلي موقت دانشگاهها به همراه تعــدادي از جوانان كميتــة انقلاب اسلامي سنندج را پيريزي كرد و بدان پيوست، در اين زمـان ازدواج كــرد و صاحب يك پسر شد.
در صدا و سيماي مركز كردستان به تفسير قرآن و ارشاد مسلمانان پرداخت. وقتي گروهكها و افراد ضدانقلاب در منطقة كردستان دست به آشوب و فتنهگري زدند، ملا مسلم جلاليزاده به مقابله با آنان برخاست و دسيسة آنان را براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و بر هم زدن وحدت ملي كمرنگ ساخت. منافقان تحمل سخنان منطقي و مستدل مسلم جلاليزاده و پدرش را نداشتند و نتوانستند آنان را وادار به تسليم كنند بدين سبب بود كه شب نوزدهم تير ماه 1360 آن دو را جلو حياط منزلشان در محلة قطارچيان سنندج به شهادت رساندند و اين زماني بود كه آنان پس از برگزاري نماز از مسجد راهي خانه بودند به خانه نرسيدند به بهشت رفتند. پيكر آنان در بهشت محمدي سنندج مدفون است.
خصوصيات اخلاقي و اجتماعي
شهيد مسلم جلاليزاده، روحي جستجوگر و تشنة آگاهي داشت بدين سبب بود كه پيوسته سفر ميگزيد و ميان مدرسه و مسجد و دانشگاه در تكاپو بود. نسبت به دستورهاي ديني سخت پايبند بود. اعمال و رفتار او الگوي مناسبي براي اطرافيان و آشنايانش بود.
دوستانش از مصاحبت با او سير نميشدند و در حضور او احساس امن و آرامش ميكردند.
با مردم و خانوادهاش بسيار مهربان بود، حديث خوشرويي او هنوز هم زبانزد است. نسبت به پدر و مادرش احترام زيادي قائل بود. نامههايي كه هنگام تحصيل از راههاي دور براي خانوادهاش فرستاده است و اكنون محفوظ است گواه احترام بسيار او نسبت به پدر و مادر و دوستي اعضاي خانواده است.
شهيد جلاليزاده خود اهل عبادت و راز و نياز با خداوند بود اما دعاي مادر را نزديكتر به اجابت ميديد از اين روي از مادرش ميخواست او را دعا كند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_عبدالکریم_اصل_غوابش
شهید عبدالکریم اصل غوابش متولد 25 دی ماه 1348در خانواده ای مذهبی و متدین در شهرستان اهواز متولد شد .نام پدر حاج حلاوی و نام مادر حیله بود ،او در کودکی پسری آرام و شاداب بود و همیشه متبسم بود و مورد توجه و مهر مادر بود.
شهید عبدالکریم اصل غوابش دبستان را مدرسه ابتدایی حلاج پور آغاز کرد او دبستان را با موفقیت سپری کرد و پس از آن دوران راهنمایی را در مدرسه هجرت آغاز کرد.شهید عبدالکریم اصل غوابش دوران نوجوانی پرشوری داشت ،او نوجوانی مومن و باخدا بود ایشان بسیار شجاع بود و نماز را اول وقت بجا می آورد به روزه بسیار اهمیت میداد و همیشه قرآن را تلاوت می کرد ،پس از اینکه دوران راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت به هنرستان فنی شهدا در رشته مکانیک ثبت نام کرد.در این دوران بیش از بیش در کارهای فرهنگی فعالیت می کرد و در کارهای جهادی و بسیج تلاش می کرد ،وی در سن 16سالگی به ندای امام خمینی لبیگ گفت و به جبهه شتافت و در این امر از هیچ کوششی کوتاهی نکرد و در سال 66از ناحیه پا جانباز شد ،پس از پیروزی انقلاب در سپاه پاسداران فعالیت داشت و بیشتر از قبل به تلاش و کوشش در زمینه تخصصی رزمی در سپاه می پرداخت.او توانست در دوره های تخصصی زرهی سپاه شرکت کند و با سخت کوشی و تلاش موفق به اخد این دوره شد در این راستا شهید همچنان در کارهای بسیج و جهادی در مساجد ثابت قدم بود علاوه بر این او توانست با رفتار و اخلاق نیکو جوانان بیشتری را به مسجد جذب کند و در مسجد حضرت علی در منطقه حصیراباد هیئت بزرگ زنجیر زنی را راه اندازی کند ،علاوه بر این به ساخت دکور و کارهای فیلم و عکس و دست نوشته کوشش میکرد ،او در سال 68ازدواج کرد که ثمره این پیوند دو فرزند است.در همین راستا او از اخبار جنگ در سوریه اطلاع کامل داشت و از این موضوع بسیار رنج می برد و برای اعزام به سوریه اعلام حضور کردند او برای مبارزه با دشمن لحظه شماری میکرد و اولین بار در 19خرداد 1394به سوریه اعزام شد و پس از درگیری های بسیار زیاد درسوریه در 19/4/94در تدمر سوریه ساعت 3بعدازظهر آسمانی شدند .
خاطره ای از همسر شهید مدافع حرم عبدالکریم اصل غوابش
مدتی بود که یکی از اقوام و نزدیکان در بستر بیماری بودند و تقریبا تمام فامیل به عیادت ایشان رفته بودند کم و بیش از احوال ایشان با خبر بودیم ولی هنوز وقت سر زدن به ایشان مقدور نشده بود همه از ما میپرسیدند که به عیادت رفته ایم و من اظهار تاسف می کردم که وقت دیدار ایشان هنوز میسر نشده ولی ان شاالله می رویم یک روز به حاجی گفتم همه به عیادت رفته اند از من می پرسند که ما به دیدار رفته ایم و من هم مشغله شما را بهانه کرده ام کاش زودتر وقت بشود و ما هم به عیادت برویم ناگهان حاجی چهره اش به اخم نشست که خانم اگر ما برای حرف و سخن دیگران بخواهیم به عیادت برویم این عمل ما ریا است ،و ما فقط باید برای هرکاری رضایت خدا را در نظر بگیریم و هر قدمی که در زندگی برمیداریم برای خشنودی و رضای خدا باشد،اکنون مدتهاست که حاجی کنار من نیست و این خاطره ایشان بسیار برای من شفاف است و من سعی میکنم در هر کاری رضای خدا را در نظر بگیرم .
قسمتی از وصیت نامه شهید درباره حجاب و عفاف
زن باحجاب هر کجا که برود امنیت دارد،مردان بیمار به زنان محجبه نگاه نمی کنند زیرا چیزی برای نمایش دادن ندارند.
قسمتی از #وصیتنامه شهید درباره نماز :
اگر می خواهید در کارهایتان گشایشی یابید به نماز متوسل شوید سعی کنید در وقتهایی که بیکار هستید نماز مستحبی بخوانید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_سیدمهدی_جودیثانی
شهید مدافع حرم ارتش جمهوری اسلامی ایران سید مهدی جودی ثانی فرزند سید حسین در تاریخ 14 تیر 1362 در یک خانواده مذهبی و فرهنگی در شهرستان درگز استان خراسان رضوی دیده به جهان گشود.
از ابتدای زندگی خویش با توسل به ائمه اطهار(ع) و ولیزمان خویش رهبر معظم انقلاب در تلاش برای برقراری عدل و اهتزاز پرچم جمهوری اسلامی ایران بود.
او در سال 1383 با توجه به علاقه به اسلام و انقلاب برای حفظ و حراست از سرزمین مادری خویش با به تن کردن لباس مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران پای در راه جهاد گذاشت.
وی حدود ۸ سال در سخت ترین نقاط مرزی کشور در استان خوزستان خدمت کرد. شهید جودی از مداحان اهل بیت (ع) و یک ارتشی ولایت مدار و پا در رکاب بود.
پس از حمله گروهک تروریستی تکفیری داعش به صورت داوطلبانه خواستار حضور در جبهه های دفاع از حرم حضرت زینب(س) شد. شوق شهات در وجود این ارتشی دلاور سبب حضور وی در سوریه، مرکز مقاومت در برابر تکفیر و تکفیری شد.
شهید سید مهدی جودی ثانی در تاریخ 20 تیرماه سال 1396 در سن 34 سالگی در نبرد با تکفیری ها در سوریه به شهادت رسید و به آسمان پر کشید.
پيكر پاک و مطهر شهيد سيد مهدي جودي ثاني از مدافعان حرم حضرت زينب(س) پس از انتقال به ایران روز جمعه 23 تیر ماه سال 1396 با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های شهدا و جمعی از نیروهای نظامی و انتظامی از مهدیه مشهد تا حرم رضوی تشييع شد.
پیکر این شهید شهید مدافع حرم پس از طواف دور ضریح ضامن آهو و اقامه نماز در حرم مطهر رضوی، بعد از مراسم نماز جمعه مشهد تشییع و به بهشت رضا انتقال داده شد.
پس از قرائت تلقین و وداع جانسوز خانواده دوستان و آشنایان پیکر مطهر شهید مدافع حرم سید مهدی جودی ثانی در کنار دیگر شهیدان در گلزار شهدای بهشت رضا آرام گرفت.
پدر شهید با اشاره به نحوه شهادت سید مهدی از قول یکی از همرزمانش می گوید: در عملیات آخر سید مهدی با توپخانه موضع 107 دشمن را منفجر میکند و به نحوی خسارت بر آنها وارد میکند که منجر به عقب نشینی و آزادسازی آن منطقه می شود؛ اما به دلیل کینه ای که از سیدمهدی و دوستش پیدا کرده بودند از پشت مواضع آنها را با کاتیوشا از فاصله نزدیک می زنند؛ پیکر مهدی هم انگار که یک سنگ به شیشه خورده باشد متلاشی می شود.
حاج سید علی پدر شهید سید مهدی جودی ثانی درباره او می گوید: در واجباتش هیچ گاه تاخیر نمیکرد و خود را ملزم به اجرای مستحبات کرده بود. فراموش نمیکنم آخرین باری که به مشهد آمد ماه رمضان بود، وقتی که روزه خواری مردم را میدید به من میگفت: «خداوند آن قدر مهربان است که در ماه روزه به مردم فرصت داده است که اگر مشکلی داشته و نتوانستند روزه بگیرند در انظار نباید روزه بخورند و حرمت خداوند را بشکنند» از این مسئله خیلی ناراحت بود و روحیه او را در این مدت خراب کرده بود؛ اما در مواجهه با روزهخواران با ملایمت برخورد میکرد و تذکر میداد. زیرا معتقد بود با محبت همه مشکلها بر طرف میشود؛ اگر جوانی را میدید که راهاشتباهی را برگزیده است ابتدا با او دوست میشد و سپس هدایتش میکرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_قاسم_غریب
شهید قاسم غریب در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد.
او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد .
شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و دردبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول تحصیل شد.
قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.
او 5 سال بعد در سال 1384 در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر6 و 8 ساله بنام های امیرعباس و محمد امین بود.
او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر زندگی می کرد . طی این سالها او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین 4 ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد.
بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ مردم پایه سپاه نینوا پیوست.
اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به به این کشور رهسپار شد.
قاسم بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم ، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در 24 رمضان سال 94 در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید.
به گواه اکثر همرزمان ، دوستان ، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با “شربت شهادت” نمی شد سیر کرد و آنقدر ذوب در ولایت و دوستدار ائمه اطهار سلام الله علیها بود که ذره ای از تلاش برای نجات مسلمین بر نمی داشت. او مداحی بود که آخر مداحی هایش جمله “شهادت آرزومه” را زمزمه می کرد و آخرش هم به این مقام نایل شد.
قاسم غریب خلیان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال 87 در جمع یگان ویژه پاسداران در معیت فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای و سرلشکر عزیز جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران ، سید یحیی رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که خلبان این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_مصطفی_بختی
تولد: ۱۳۶۱/۰۵/۰۵
شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
محل شهادت: تدمر، سوریه
مزارشهید: مشهد
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزندان:۲دختر
مصطفی بختی،۵مرداد سال ۶۱ در مشهد به دنیا آمد.
شهید بختی با ورودبه دوره تحصیلی راهنمایی، به عضویت بسیج درآمد و نیرویی فعالی در این حوزه شد. او بعد از گرفتن دیپلم علوم انسانی، وارد حوزه علمیه شد و به مدت چهار سال به تحصیل در علوم دینی پرداخت و همزمان با آن، برای امرارمعاش به شغل آزاد مشغول شد.
مصطفی باپایان خدمت سربازی در ارتش دوباره راه تحصیل را درپیش گرفت وبا دادن کنکور در رشته حقوق پذیرفته شد، اما درنهایت موفق به رفتن نشد.
او در سال ۱۳۷۸ازدواج کرد وحاصل ۱۶سال زندگی مشترکش،تولد دو دختر رادرپی داشت
او از زمانی که آمریکا درسالهای ابتدایی دهه ۸۰ به عراق حمله کرد، به فکردفاع ازحرم اهلبیت (ع)بود. به همین خاطر درهمان سالها با راضی کردن همسر و خانوادهاش، بهمراه پدر راهی شهرنجف شدتا اگر بیحرمتی به حرمین را مشاهده کرد،برای دفاع به سایر گروهها بپیوندد. او بعدازگذشت یک ماه و راحت شدن خیالش از بابت حفظ حرمت حرم اهلبیت (ع)، به مشهد بازگشت.
با آغازجنگ درسوریه،مصطفی اینبارتصمیم به رفتن ودفاع از زینبیه گرفت.برای این کاراقدام کرد، امابخاطر مسائل قانونی،مانع رفتن اوشدند تا اینکه سال ۹۴باپیوستن به تیپ فاطمیون، امکان رفتنش میسر شد.
مصطفی بختی،۷اردیبهشت باداشتن دودختر، برای جنگ باداعش،راهی کشورعراق شد.
او پس از ۷۵روز دفاع از زینبیه دربرابرعناصر تکفیری داعش، ۲۲تیر ۹۴بااصابت ترکش بشهادت رسید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_مجتبی_بختی
🌷تاریخ تولد : ۶۷
🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۴/۲۲
🌷محل شهادت: تدمر، سوریه
🌷مزارشهید: مشهد
🌷وضعیت تاهل: مجرد
شهید مجتبی بختی از اهالی مشهد همراه برادر بزرگ ترش با هویت جعلی افغانستانی بعد از چند بار تلاش توانسته بودند به سوریه اعزام شوند. آن ها در گروهان تک تیر انداز ها جهاد می کردند. آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان.
مجتبی رتبه اول دانشگاه پیام نور در رشته حقوق بود.
این دو برادر سر انجام در حلب سوریه حین مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید و به شهدای مدافع حرم پیوست.
آنها در جبهه ها علاوه بر شرکت در عملیات های نظامی، کارهای دیگری هم انجام می دادند، از آماده کردن سفره افطار و سحر برای همرزمان تا واکس زدن شبانه کفش هایشان. با اینکه موعد مرخصی شون رسیده بود به خاطر عملیات داوطلبانه در منطقه باقی موندند و مبارزات مردانه ای در هجوم و دفاع مقابل داعش انجام دادند
پیکر مطهر این شهید به همراه برادرش روز ۵ شنبه ۲۸ تیر ۹۴ در حرم امام رضا (ع) تشییع و در گلزار شهدای بهشت رضا دفن شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگينامه
#شهید_بهرام_مهرداد
شهید بهرام مهرداد 31 شهریور سال 1352 متولد شد.
چهار سال به صورت متناوب به سوریه میرفت و میآمد اما آخرین بار پیش از اینکه سوار هواپیما شود آرام به همسرش «رعنا خاکزاد» گفته بود که این بار دیگر برنمیگردم و به همسرش هم سفارش کرده بود که مراقب دخترانش «زینب» و «ریحانه» باشد.
همسر شهید مهرداد در مصاحبهای گفته بود: «همیشه دعا میکردم میگفتم خدا نکند تو به مرگ عادی از دنیا بروی... واقعا حیف بود که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا برود.وقتی میدیدم که اینقدر آدم خوبی است،اینقدر به اهل بیت ارادت دارد، اینقدر طالب شهادت است، میگفتم خدایا خودت هوایش را داشته باش، نگذار آرزو به دل بماند. حتی این مرخصی آخرش که تهران بود با هم رفتیم بهشت زهرا(س)قطعه 50 که شهدای مدافع حرم هستند. همسرم آمد جلو، درست زیر پای شهید مرتضی کریمی نشست و فاتحه خواند و الان هم همانجا مزارش شده است. انگار که خودش میدانست این قطعه از بهشت زهرا نصیب او میشود.»
وی سرانجام 22 تیر سال 1396 در تدمر سوریه به شهادت رسید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
شهید ابوالفضل نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ در روستای اوز بلده شهرستان نور نور و ساکن تهران بود و یک فرزند پسر با نام «علی» نیز از او به یادگار مانده است. پسری که در هنگام شهادت پدر تنها ۳ سال سن داشت.
شهید نیکزاد از بسیجیان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که نیمه نخست ماه رمضان سال ۹۵ به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شد.
پیکر مطهر شهید نیکزاد یک روز بعد از شهادت به تهران آورده شد و در روز ۲۵ تیر سال ۹۵، عموم مردم شهیدپرور تهران همراه با خانواده شهید با حضور در معراج الشهدا، یک وداع با شکوه با شهید نیکزاد را رقم زدند. صبح روز یکشنبه ۲۷ تیر سال ۹۵ نیز پیکر پاک شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد در میان جمع انبوه خانواده، بستگان و دوستان شهید و همچنین اهالی محله خراسان تشییع شد
شهید نیکزاد برای مهیا شدن جهت اعزام به سوریه ۶ ماه دوره تکاوری دید و در آن مدت قریب به ۲ ماه هم نتوانست به خانهاش سر بزند. برادر او در همین زمینه میگوید: ابوالفضل با وجود شکستگی پا هر طور که بود در آموزش شرکت میکرد تا خودش را به سوریه برساند. تمام تلاشش این بود که به سوریه برود.
«زهرا ملاطایفه» مادر شهید نیکزاد درباره چگونگی شهادت ابوالفضل میگوید: «گویا برای عملیات رفته بود و خیلی از تکفیریها را هم به درک واصل کرد، در راه برگشت دشمن آنها را تعقیب میکند و دو نفر از جمله ابوالفضل را به شهادت میرساند.
برادر شهید نیکزاد همچنین میگوید: دورهای پایگاه بسیج دستمان بود، حرکتی را شروع کردیم که طرحی قرآنی اجرا کنیم تا بچهها جزء ۳۰ قرآن را حفظ کنند. آن سال حدود ۴۰ نفر جزء ۳۰ قرآن را حفظ کردند. در هر کاری ما استارتش را میزدیم ابوالفضل باقی کار را تا پایان انجام میداد. بارها در جلساتی که کسی نبود قرآن تلاوت کند ایشان آماده تلاوت میشد و آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون را میخواند و میگفت «من حافظ کل یک آیه از قرآنم» و به واقع اینطور هم بود.
شهید ابوالفضل نیکزاد از مدافعان حرم حضرت زینب کبری(س) و از بسیجیان تهرانی بود که ۲۳ تیرماه سال ۹۵ در اثر اصابت گلوله تیر تکتیراندازان تروریستی تکفیری به شهادت رسید. شهید نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ بود و ۳۲ سال سن داشت که از وی یک پسر ۳ ساله به یادگار مانده است.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📜#زندگینامه
#شهید_ابوالفضل_سرابیان
🔹شهید مدافع حرم ابوالفضل سرابیان متولد سال ۱۳۵۴ در کرمانشاه و از نیروهای مستشاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در عملیاتهای متعدد برونمرزی در عراق حضور داشت. او پس از مجاهدتهای بسیار، سرانجام ۲۸ تیر سال ۱۳۹۸ در حمله هوایی پهپادهای اسرائیل به پادگان شهدای حشدالشعبی در آمرلی عراق به شهادت رسید.
🔹وی از خانوادهای بزرگ و مذهبی در کرمانشاه و از عشّاق راستین اهلبیت علیهمالسلام بود که جهت رضای دل مادر سادات، حضرت زهرا سلاماللهعلیها راهی میدان نبرد با لشکر کفّار و داعشیان ملعون گردید و سرانجام در آغوش سید و سرور شهیدان، شهد شیرین شهادت را نوشید تا با خون خود بار دیگر ثابت کند که تا آخرین قطره خونمان در خدمت اهل بیت خواهیم بود و تا خون در رگهایمان میجوشد، مدافع حرم اهلبیت عليهمالسلام هستیم. شهید سرابیان شانزدهمین شهید والامقام مدافعحرم استان کرمانشاه میباشد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
به نام خدای شهیدان
به منظور دسترسی راحت راویان و مخاطبان محترم به مطالب موجود در کانال ، فهرستی از سرفصل هایی که در موضوعات مختلف بکار گرفته شده است بصورت #هشتگ در در دسترسخواهد بود .
#کلام_امام
#سالروز_عملیات
_همچنین با اضافه کردن # به اسم عملیات محتوای آنرا میتوانید بیایید
_با اضافه کردن #خاطرات + اسم عملیات میتوانید خاطرات آن عملیات را مشاهده نمایید.
مثال: هشتک خاطرات_مرصاد
#معرفی_کتاب_شهدایی
#معرفی_کتاب
#سالروز_شهادت
همچنین با اضافه کردن # به نام شهید میتوانید محتوای مربوطه را بدست بیاورید مثلا : (#شهید_مصطفی_ردانی_پور )
#زندگینامه
#وصیت_نامه
#وصیتنامه
#شهدای_روحانی #روحانی_شهید
#طلبه_شهید
#شهدای_تفحص
#شهدای_هسته_ای
#شهدای_ترور
#شهدای_دانش_آموز #دانش_آموز
#نوجوان
#خاطرات_شهدا
#سیره_شهدا
#خاطرات_تفحص
#خاطرات_اسارت
#طنز_جبهه
#سوژه_روایتگری
#روایتگری
#روایت_ناب
#پست_ویژه
#حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
#مکتب_سرنوشتساز
🇮🇷 کانال محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_سید_حسن_بهشتی_نژاد
در سال ۱۳۲۴ در اصفهان در خانودهای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم حجت الاسلام سید مصطفی بهشتینژاد از اساتید حوزه علمیه اصفهان بود که در علم، تقوا و فضیلت زبانزد مردم شهر اصفهان بود.
این شهید بزرگوار پس از دوران دبیرستان وارد حوزه علمیه شد و از محضر اساتید حوزه اصفهان، از جمله پدر بزرگوارش، حاج آقا حسن مصطفوی، سید محمد باقر امامی و حاج شیخ علی مشکوه بهرهمند شد. سپس به شهر مقدس قم رفت و در مدرسه دارالشفای قم ساکن شد.
شهید بهشتینژاد بیش از دوازده سال در این شهر به تحصیل و تدریس پرداخت که در این مدت سختکوشی و جدیت در تحصیل، تحقیق و اخلاق نیکو از خصوصیات روحی و اخلاقی این شهید بزرگوار بود، به طوری که همانند پدر در تقوا و اخلاق شهره شهر قم شد.
وی در قم از درس اساتیدی هم، چون آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری، آیتالله شیخ محمد فاضل لنکرانی، آیتالله حسین مظاهری و آیتالله نوری همدانی بهرهمند شد و پس از آن در مدرسه حقانی به پیشنهاد شهید بهشتی و شهید قدوسی، مشاور راهنمای طلاب شد؛ فرصتی که بستری شد تا آرام آرام با اندیشهها و آرای شخصیت هایی، چون شهید بهشتی و شهید مطهری آشنا و جذب مکتب انقلابی آنها شود.
بهشتینژاد در جریانات سیاسی پیش از انقلاب نقش پررنگی داشت و سخنرانیهای موثر ائ در سالهای ۵۶ و ۵۷ علیه رژیم شاهنشاهی هنوز در خاطر مردم شهر اصفهان هست؛ سخنرانیهایی که عمدتاً در محله مسجد سید اصفهان برگزار میشد و مردم این شهر و دیار در تلاش برای سرنگونی رژیم پهلوی مصممتر میکرد.
از مهمترین سخنرانیهای وی میتوان به سخنرانی هفتم محرم سال ۵۷ اشاره کرد که با صدای رسا گفت:ای مردم مسلمان هیچ نمره تمایلی به ظالم پیدا نکنید اگر به ظالم تمایل پیدا کردید، آتش شما را میگیرد. همیشه بازگو کردن گذشته برای آینده سازندگی دارد؛ یعنی در بعدهایی که ما در پیش داریم، باید به هوش باشیم و به گوش باشیم که نکند این عوامل گذشته تکرار شود و ما آنچنان در فشار قرار بگیریم که دیگر امکان رهایی نداشته باشیم.
سید محسن بهشتینژاد برادر شهید درباره منش سیاسی و انقلابی برادر معتقد است: وی از ارادتمندان به امام خمینی (ره) و از جمله روحانیونی بود که در مسیر انقلاب اسلامی تلاشهای فراوانی کرد، همچنین در راستای قوت بخشی به خط اسلام ناب محمدی، جلوگیری از انحرافات جامعه و بصیرت دینی جوانان فعالیتهای به سزایی داشت.
وی هم چنین عنوان کرده بود: ملاک برادرم فقط و فقط حرکت در مسیر رضای باریتعالی و عمل به وظایف شرعی بود و در مسیر خود حتی در برخی موارد که برخلاف میل باطنیاش بود راهی را انتخاب میکرد که اولویت و اهمیت داشت و بر اساس میلش تصمیمگیری نمیکرد.
این شهید بزرگوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ستاد تبلیغ و منبر به صورت جدی در مقابل خطهای انحرافی فکری و سیاسی نفاق و لیبرالیسم میایستاد و روشنگری میکرد، همچنین به تبلیغ و تدریس در نهادهای انقلابی هم، چون جهاد سازندگی و سپاه مشغول بود.
شهید بهشتینژاد در سال ۱۳۵۹ ش. با اصرار بعضی از علما و دوستانش به عنوان حاکم شرع در دادگاه انقلاب شیراز مشغول به فعالیت شد و در مدت کوتاهی وضع نابسامان آنجا را انتظام بخشید و به خاطر عملکرد دقیق و احتیاط فراوان، بارها تحسین شد و مسئولان را تحت تاثیر خود قرار داد.
قاطعیت ایشان در مقابله با فساد و فحشا در دادگاه شیراز به شدت مورد توجه شهید بهشتی قرار گرفت و سرانجام با اصرار دوستان و مشورت شهید بهشتی کاندیدای نمایندگی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی شد.
حجتالاسلام بهشتینژاد همزمان با فعالیت در دادگاه شیراز، به عنوان امام جمعه موقت اصفهان نیز به انجام وظیفه پرداخت. ایشان با کلام گیرای خود در خطبههای نماز جمعه و دیگر جلساتی که حضور داشت، سعی در بیداری روح انقلابی و دینی مردم مینمود. در زمان اوج گیری نهضت اسلامی سخنرانیهای وی در تحصن تاریخی مردم اصفهان در منزل آیتالله خادمی و مسجد سید زبانزد خاص و عام بود.
این عالم فرزانه که پس از فوت پدر بزرگوارش، آقا سید مصطفی، در مسجد گورتان، نماز جمعه را اقامه مینمود، هنگامی که کاندیدای مجلس شورای اسلامی شده بود و انتظار میرفت تا در مجلس نیز بتواند مدافع اسلام و انقلاب و خدمتگزار مردم مسلمان ایران باشد، توسط کوردلان منافق، در سوم مرداد ماه سال ۱۳۶۰ شمسی به همراه برادر زاده سه ساله اش ترور شد و به شهادت رسید.
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani