eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.8هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
301 ویدیو
29 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
(۲۱) روایت نهم از مجلس پانزدهم امام رضا (علیه السلام) قَرَأْتُ كِتَابَ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا ع أَبْلِغْ شِيعَتِي أَنَّ زِيَارَتِي تَعْدِلُ عِنْدَ اَللَّهِ أَلْفَ حِجَّةٍ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَلْفَ حِجَّةٍ قَالَ إِي وَ اَللَّهِ وَ أَلْفَا حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ قَالَ اَلصَّادِقُ ع مَنْ زَارَ وَاحِداً مِنَّا كَانَ كَمَنْ زَارَ اَلْحُسَيْنَ ع . احمد بن محمد بن ابي نصر گويد: در نامه امام رضا عليه السلام چنين خواندم كه فرموده بود: به شيعيان من بگوييد كه زيارت من در پيشگاه خدا با هزار حج برابر آيد. به امام جواد عليه السلام عرض كردم: هزار حج؟ فرمود: آري، به خدا سوگند هر كه حق شناسانه او را زيارت كند، هزار هزار حج از آن اوست
(۲۲) روایت هفتم از مجلس هفدهم چهار خصلت والای جعفر طیار امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا از طریق وحی الهی دریافت که خداوند چهار خصلت نیکوی جعفر را ارج می نهد و بسیار میپسندد. جعفر را فراخواند و پرسید: آن چهار خویی که خدا بر آنها اعتبار می نهد و موجب خشنودی او شده است چیست؟ جعفر گفت: یا رسول الله اگر خدا به شما خبر نمی داد هرگز آنها را آشکار نمی کردم. حال که شما از طریق وحی شما آن را دریافته اید بیان میدارم. ۱-هرگز شراب خواری نکرده ام زیرا دانستم عقل را تباه می کند. ۲-هیچگاه دروغ بر لب نیاورده ام زیرا فهمیدم دروغ از ارزش آدمی می کاهد. ۳- ابداً قصد زنا نکرده ام چرا که بیم داشتم آنچه درباره دیگران روا می دارم درباره ناموس من نیز انجام پذیرد. ۴- به هیچ روی بت نپرستیده ام زیرا بت موجودی بی سود و بی زیان است. 👈آنگاه پیامبر به نشانه تحسین دست بر شانه جعفر نهاد و فرمود: به راستی سزاوار است خداوند تو را دو بال ارزانی دارد تا با فرشتگان در بهشت پرواز کنی. ----‐------- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص أَنِّی شَکَرْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرْبَعَ خِصَالٍ. فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَکَ مَا أَخْبَرْتُکَ مَا شَرِبْتُ خَمْراً قَطُّ، لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنِّی إِنْ شَرِبْتُهَا زَالَ عَقْلِی. وَ مَا کَذَبْتُ قَطُّ، لِأَنَّ الْکَذِبَ یَنْقُصُ الْمُرُوءَةَ. وَ مَا زَنَیْتُ قَطُّ، لِأَنِّی خِفْتُ أَنِّی إِذَا عَمِلْتُ عُمِلَ بِی. وَ مَا عَبَدْتُ صَنَماً قَطُّ، لِأَنِّی عَلِمْتُ أَنَّهُ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ. قَالَ: فَضَرَبَ النَّبِیُّ ص یَدَهُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ قَالَ: حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ لَکَ جَنَاحَیْنِ تَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ.
(۲۳) روایت دوم از مجلس بیستم پيامبر اکرم-صلی الله عليه و اله تَقَبَّلُوا لِي بِسِتٍّ أَتَقَبَّلْ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلاَ تَكْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلاَ تَخَلَّفُوا وَ إِذَا اُؤْتُمِنْتُمْ فَلاَ تَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ اِحْفَظُوا فُرُوجَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ َ أَلْسِنَتَكُمْ. شش عمل را براي من عهده دار شويد تا من بهشت را براي شما ضامن و عهده دار شوم چون سخني نقل كنيد دروغ نگوييد و چون وعده دهيد تخلف نكنيد و چون بر چيزي امين شديد خيانت بامانت نكنيد و چشمان خود را از نامحرم بپوشيد و دامن خود را آلوده نكنيد و دست و زبان خود را نگه داريد.
(۲۴) روایت هفتم از مجلس بیست و یکم امام صادق عليه السلام: رَحِمَ اللّه ُ عَبدًا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلَينا فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفون وتَرَكَ مايُنكِرونَ. رحمت خدا بر آن بنده اي که دوستي مردم را به سوي ما بکشاند؛ احاديثي را که مي پذيرند، برايشان بگويد و آنچه را انکار مي کنند، وانهد! روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/revayathavahekayatha
(۲۵) روایت دوم از مجلس بیست و سوم عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِبنِ‌مُحَمَّدٍ صَلَواتُ‌ اللهِ عَلَیهِما عَن اَبِیهِ عَن آبائِهِ عَلَیهِمُ‌السَّلام قال: قالَ عَلِىٌّ عَلَیهِ‌‌السَّلام: مَا مِن یَومٍ یَمُرُّ عَلَى ابنِ آدَمَ اِلاّ قالَ لَهُ ذلِکَ الیَومُ یَابنَ آدَم اَنا یَومٌ جَدیدٌ وَ اَنا عَلَیکَ شَهیدٌ فَقُل فِىَّ خَیراً وَ اعمَل فِىَّ خَیراً اَشهَدُ لَکَ بِهِ یَومَ القِیامَةِ فَاِنَّکَ لَن تَرانِى بَعدَهُ اَبَداً. روزى به فرزند آدم نگذرد مگر به او بگوید: اى فرزند آدم! من روز تازه‌ای هستم و بر تو گواهم؛ در من خوب بگو و خوب عمل کن تا روز قیامت براى تو گواهى دهم؛ پس از من دیگر هرگز مرا نخواهى دید.
(۲۶) روایت سوم از مجلس بیست و سوم عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : إِنَّ لِلْمَرْءِ اَلْمُسْلِمِ ثَلاَثَةَ أَخِلاَّءَ فَخَلِيلٌ يَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَكَ حَيّاً وَ مَيِّتاً وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ خَلِيلٌ يَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَكَ حَتَّى تَمُوتَ وَ هُوَ مَالُهُ فَإِذَا مَاتَ صَارَ لِلْوَرَثَةِ وَ خَلِيلٌ يَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَكَ إِلَى بَابِ قَبْرِكَ ثُمَّ أُخَلِّيكَ وَ هُوَ وَلَدُهُ. هر مسلمان سه رفيق دارد كه با او همراه مى‌باشند. رفيق اول،عمل اوست كه مى‌گويد:من در زندگى و وفات،همراه تو خواهم بود. رفيق دوم،ثروت اوست كه مى‌گويد:تا هنگام مرگ همراه تو خواهم ماند.از آن پس به وارثش مى‌رسد. رفيق سوم،فرزند و عیال اوست كه مى‌گويد تا لب گور همراه تو خواهم بود و از آن پس تو را رها خواهم كرد.
(۲۷) روایت ششم از مجلس بیست و سوم عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : جُمِعَ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّكُوتِ وَ اَلْكَلاَمِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اِعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ نَظَرُهُ عِبْرَةً وَ سُكُوتُهُ فِكْرَةً وَ كَلاَمُهُ ذِكْراً وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ أَمِنَ اَلنَّاسُ مِنْ شَرِّهِ. همه خير در سه چيز فراهم آمده است؛ نگاه كردن، خاموشى و سخن گفتن پس هر نگاهى كه عبرت انگيز نباشد خطا است و هر خاموشى كه بى‌تفكر باشد غفلت است و هر سخنى كه خدا را بياد نياورد بيهوده است. خوشا بحال آن كه نگاهش عبرت و خاموشى‌اش ‍ فكر و سخنش ذكر باشد و بر گناه خود بگريد و مردم از شرش در امان باشند.
(۲۸) روایت هشتم از مجلس بیست و سوم قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : كَمْ مِنْ غَافِلٍ يَنْسَجُ ثَوْباً لِيَلْبَسَهُ وَ إِنَّمَا هُوَ كَفَنُهُ وَ يَبْنِي بَيْتاً لِيَسْكُنَهُ وَ إِنَّمَا هُوَ مَوْضِعُ قَبْرِهِ. اى بسا غافلى كه پارچه اى مى بافد تا آن را بپوشد، اما كفن او مى شود و خانه اى مى سازد تا در آن بنشيند، اما همان جا قبر او مى شود.
(۲۹) روایت سوم از مجلس بیست و هفتم روزی امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّکَ لَتُحِبُّ عَقِیلاً قَالَ اِی وَ اللَّهِ اِنِّی لَاُحِبُّهُ حُبَّتَیْنِ حُبّا لَهُ وَ حُبّا لِحُبِ اَبِی طَالِبٍ لَهُ وَ اِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبَّةِ وَلَدِکَ فَتَدْمَعُ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُصَلِّی عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ؛ ای رسول خدا! آیا عقیل را دوست می داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: آری! به خدا قسم او را به دو جهت دوست می دارم: یکی به خاطر خودش و دیگری به خاطر محبّت ابو طالب نسبت به او. [سپس در آینده روشنِ فرزند برومند او مسلم علیه السلام نگریست و فرمود:] و به تحقیق که فرزندش در راه محبت و دوستی فرزند تو کشته می شود پس اشک دیده مؤمنان بر او فرو می ریزد و فرشتگان مقرب [درگاه پروردگار] بر او درود می فرستند.»
(۳۰) روایت چهارم از مجلس بیست و هفتم امام رضا علیه السلام: مَن تَركَ السَّعيَ في حَوائجِهِ يَومَ عاشُوراءَ قَضَى اللّه ُ لَهُ حَوائجَ الدُّنيا و الآخِرَةِ. هر كه در روز عاشورا كار و كسب خود را فرو گذارد ، خداوند حاجت هاى دنيا و آخرت او را بر آورده سازد .
(۳۱) روایت پنجم از مجلس بیست و هفتم عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ - فَقَالَ لِي يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ « رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ » فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا « وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ » فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ جَدِّي صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً... ريان بن شبيب گويد روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم بمن فرمود اى پسر شبيب روزه‌اى‌؟ گفتم نه فرمود اين روزيست كه زكريا بدرگاه پروردگارش دعا كرد و گفت پروردگارا بمن ببخش از پيش خود نژاد پاكى زيرا تو شنواى دعائى خدا برايش اجابت كرد و بفرشتگان دستور داد ندا كردند زكريا را كه در محراب ايستاده بود كه خدا تو را بيحيى بشارت ميدهد هر كه اين روز را روزه بدارد و سپس دعا بدرگاه خدا كند خدا مستجاب كند چنان كه براى زكريا مستجاب كرد سپس گفت اى پسر شبيب به راستى محرم همان ماهى است كه اهل جاهليت در زمان گذشته ظلم و قتال را بخاطر احترامش در آن حرام مى‌دانستند و اين امت حرمت اين ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پيغمبرش را در اين ماه ذريه او را كشتند و زنانش را اسير كردند و بنه‌اش را غارت كردند خدا هرگز اين گناه آنها را نيامرزد اى پسر شبيب اگر براى چيزى گريه خواهى كرد براى حسين (عليه السّلام) گريه كن كه چون گوسفند سرش را بريدند و هجده كس از خاندانش با او كشته شد كه روى زمين مانندى نداشتند و آسمانهاى هفت‌گانه و زمين براى كشتن او گريستند و چهار هزار فرشته براى ياريش بزمين آمدند و ديدند كشته شده و بر سر قبرش ژوليده و خاك آلود باشند تا قائم (عليه السّلام) ظهور كند و ياريش كند و شعار آنها يا لثارات الحسين است اى پسر شبيب پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه چون جدم حسين (عليه السّلام) كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد اى پسر شبيب اگر بر حسين گريه كنى تا اشگت بر گونه‌هايت روان شود خدا هر گناهى كردى از خرد و درشت و كم و بيش بيامرزد. اى پسر شبيب اگر خواهى خدا را بر خورى و گناهى نداشته باشى حسين را زيارت كن اى پسر شبيب اگر خواهى در غرفه‌هاى ساخته بهشت با پيغمبر ساكن شوى بر قاتلان حسين لعن كن اى پسر شبيب اگر خواهى ثواب شهيدان با حسين را دريابى هر وقت بيادش افتادى بگو كاش با آنها بودم و بفوز عظيمى مى‌رسيدم اى پسر شبيب اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن خدا روز قيامت محشورش كند.
(۳۲) روایت اول از مجلس بیست و هشتم أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ يَخْطُبُ فَقَالَ فِي خُطْبَتِهِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اَللَّهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ فِتْنَةٍ تَضِلُّ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي كَمْ فِي رَأْسِي وَ لِحْيَتِي مِنْ طَاقَةِ شَعْرٍ؟ فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ حَدَّثَنِي خَلِيلِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَا سَأَلْتَ عَنْهُ وَ أَنَّ عَلَى كُلِّ طَاقَةِ شَعْرٍ فِي رَأْسِكَ مَلَكاً يَلْعَنُكَ وَ عَلَى كُلِّ طَاقَةِ شَعْرٍ فِي لِحْيَتِكَ شَيْطَاناً يَسْتَفِزُّكَ وَ إِنَّ فِي بَيْتِكَ لَسَخْلاً يَقْتُلُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ ذَلِكَ مِصْدَاقُ مَا أَخْبَرْتُكَ بِهِ وَ لَوْ لاَ أَنَّ اَلَّذِي سَأَلْتَ يَعْسِرُ بُرْهَانُهُ لَأَخْبَرْتُكَ بِهِ وَ لَكِنْ آيَةُ ذَلِكَ مَا نَبَّأْتُكَ مِنْ لَعْنِكَ وَ سَخْلِكَ اَلْمَلْعُونِ وَ كَانَ اِبْنُهُ فِي ذَلِكَ اَلْوَقْتِ صَبِيّاً صَغِيراً يَحْبُو فَلَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا كَانَ تَوَلَّى قَتْلَهُ وَ كَانَ اَلْأَمْرُ كَمَا قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ . در تاريخ آمده است كه حضرت أمير عليه السّلام در حال ايراد خطبه‌اى فرمود: از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، كه بخدا قسم اگر از هر فتنه‌اى كه موجب گمراهى صد تن و هدايت صد تن باشد بپرسيد من شما را از ناعق و سائق (عامل و محرّك) آن تا روز قيامت مطّلع مى‌گردانم. در اينجا فردى برخاسته و گفت: اى أمير المؤمنين، سر و ريش من چند طاق مو دارد؟ فرمود: بخدا قسم كه خليلم رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله مرا از اين كلامت باخبر ساخته، و بى‌شك بر سر طاق موى سر تو فرشته‌اى است كه تو را لعن مى‌كند، و بر هر طاق موى ريش تو نيز شيطانى است كه تو را تحريك كرده و تكان مى‌دهد، و اين را بدان كه در خانۀ تو بره‌اى است كه فرزند رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله را بقتل مى‌رساند، اين مصداق همانى است كه به تو خبر دادم، و اگر اين پرسش تو برهان مشكلى نداشت به تو پاسخ مى‌دادم، ولى نشانه و آيت آن همان است كه تو را از لعن تو و برۀ ملعونت خبردار نمودم. و فرزند آن فرد سائل آن وقت كودكى بود كه بر روى دست راه مى‌رفت، پس هنگامى كه ماجراى امام حسين عليه السّلام پيش آمد، متولّى قتل او شد ،و همان شد كه أمير المؤمنين عليه السّلام پيش‌بينى كرده بود.
(۳۳) روایت پنجم از مجلس بیست و نهم امام صادق (علیه السلام) اَلْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ ع فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى اَلْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ اَلْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ اَلْهالِكِين وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ اَلسِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَللَّيْلَ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَلنَّهَارَ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ ص حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى اَلْمَقَابِرِ مَقَابِرِ اَلشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى اَلْحُسَيْنِ ع عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْهالِكِينَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اَللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّهِ ما لا تَعْلَمُون نِّي مَا أَذْكُرُ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلاَّ خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ . پنج تن گريه فراوان كردند آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دختر محمد(ص)و علي بن الحسين(ع)اما آدم براي دوري از بهشت آن چنان گريست كه اثر اشك همچون رودخانه برخسارش نمايان شد و اما يعقوب بر فراق يوسف باندازه اي گريست كه چشمش از دست رفت و او را گفتند اين چنين كه تو پيوسته بياد يوسف هستي بخدا از بيماري لاغر و نحيف گردي و يا خود را نابود خواهي نمود. اما يوسف از دوري يعقوب آن چنان گريست كه زندانيان ناراحت شدند و يوسف را گفتند يا شب گريه كن و روز آرام باش و يا روز گريه كن و شب آرام بگير يوسف نيز با پيشنهاد آنان ساخت كه در يكي از شبانه روز بگريد و اما فاطمه براي رسول خدا باندازه اي گريست كه اهل مدينه ناراحت شدند و بحضرتش عرض كردند از بس گريستي ما را آزرده نمودي پس از اين تذكر فاطمه از مدينه بيرون ميرفت و در گورستان شهر هر چه ميخواست گريه ميكرد و سپس باز ميگشت و اما علي بن الحسين بيست سال و يا چهل سال بر مصيبت پدرش گريست هر چه خوراك به پيش آن حضرت مينهادند ميگريست تا آنكه يكي از غلامانش عرض كرد يا بن رسول الله من بفدايت، ميترسم كه شما خود را هلاك سازيد. فرمود: شكوه غم و اندوه فراوان خود را فقط بنزد خداوند برم و من از جانب خداوند چيزي مي دانم كه شما از آن آگاه نيستيد خاطره قتلگاه فرزندان فاطمه را هر گاه كه بياد مي آورم گريه راه گلويم را ميگيرد.
مقتل صدوق موضوع مجلس ۲۹،۳۰،۳۱ از امالی شیخ صدوق عليه الرحمه مقتل سیدالشهدا عليه السلام می باشد. مفصلا روایاتی را در مورد آن حضرت و چگونگی شهادت ايشان آورده اند.
روایت پنجم از مجلس سی و دوم قَالَ مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ سَمِعْتُ اَلصَّادِقَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: قِيلَ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِمَ لاَ تَشْتَرِي فَرَساً عَتِيقاً قَالَ لاَ حَاجَةَ لِي فِيهِ وَ أَنَا لاَ أَفِرُّ مِمَّنْ كَرَّ عَلَيَّ وَ لاَ أَكِرُّ عَلَى مَنْ فَرَّ مِنِّي. انس مى‌گويد:از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه فرمود: به امير مؤمنان،على عليه السّلام،گفتند:چرا يك اسب نجيب و تند روی نمى‌خرى‌؟فرمود:نيازى ندارم. چون هرگاه كسى به من هجوم آورد از او نمى‌گريزم و هركس كه از تيغ من بگريزد، دنبالش نخواهم كرد. روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
روایت هفتم از مجلس سی و سوم عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ خَرَجَ يَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَكَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِيّاً وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَيْمَانَ وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ اَلْعِزَّةَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِينَ. به آنچه اميدش را ندارى اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد دارى ؛ زيرا كه موسى بن عمران عليه السلام رفت كه براى خانواده اش آتش برگيرد اما [در آن جا] خداوند عزّ و جلّ با او به سخن در آمد و او پيامبر برگشت . ملكه سبا نيز از كشور خود بيرون آمد ، اما به دست سليمان عليه السلام مسلمان شد . و جادوگران فرعون براى تقويت قدرت فرعون بيرون آمدند ، اما [به خدا ]ايمان آوردند و برگشتند . https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
روایت نهم از مجلس سی و چهارم عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ أُمِّهِ قَالَتْ: مَا رَأَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ دَماً فِي حَيْضٍ وَ لاَ فِي نِفَاسٍ . انس بن مالك از مادر خود روايت كرده كه فاطمه عليها السّلام نه خون حيض ديده و نه خون زايمان.
روایت هفتم از مجلس سی و ششم عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ مَلَكاً مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ مَرَّ بِرَجُلٍ قَائِمٍ عَلَى بَابِ دَارٍ فَقَالَ لَهُ اَلْمَلَكُ يَا عَبْدَ اَللَّهِ مَا يُقِيمُكَ عَلَى بَابِ هَذِهِ اَلدَّارِ قَالَ فَقَالَ أَخٌ لِي فِيهَا أَرَدْتُ أَنْ أُسَلِّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ اَلْمَلَكُ هَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ رَحِمٌ مَاسَّةٌ أَوْ هَلْ نَزَعَتْكَ إِلَيْهِ حَاجَةٌ قَالَ فَقَالَ لاَ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَرَابَةٌ وَ لاَ نَزَعَتْنِي إِلَيْهِ حَاجَةٌ إِلاَّ أُخُوَّةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ حُرْمَتُهُ وَ أَنَا أَتَعَاهَدُهُ وَ أُسَلِّمُ عَلَيْهِ فِي اَللَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ فَقَالَ اَلْمَلَكُ إِنِّي رَسُولُ اَللَّهِ إِلَيْكَ وَ هُوَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ إِنَّمَا إِيَّايَ أَرَدْتَ وَ لِي تَعَاهَدْتَ وَ قَدْ أَوْجَبْتُ لَكَ اَلْجَنَّةَ وَ أَعْفَيْتُكَ مِنْ غَضَبِي وَ آجَرْتُكَ مِنَ اَلنَّارِ. يك فرشته بمردى گذر كرد كه به در خانه‌اى ايستاده بود،باو گفت: اى بنده خدا چه تو را بر در اين خانه واداشته‌؟فرمود:در پاسخ گفت:برادرى در آن دارم و ميخواهم باو سلامى بدهم،فرشته گفت ميان شما پيوند خويشاونديست،يا نيازى تو را باينجا كشانده‌؟گفت:نه خويشاوندى دارم با او نه براى حاجتى آمدم جز براى همان برادرى در اسلام و احترام بآن،و من از او احوالپرسى كنم و به او سلام دهم در راه خدا پروردگار جهانيان،فرشته گفت:راستش من فرستاده خدايم بسوى تو كه او بتو سلام ميرساند و ميفرمايد:جز اين نيست كه مرا خواستى و از من وارسى كردى،و من بهشت را بر تو واجب كردم،و از خشمم تو را معاف كردم،و از دوزخت در پناه گرفتم.
روایت یازدهم از مجلس سی و ششم كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اَللَّهِ بِسَخَطِ اَلنَّاسِ كَفَاهُ اَللَّهُ أُمُورَ اَلنَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى اَلنَّاسِ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى اَلنَّاسِ وَ اَلسَّلاَمُ. مردى بحسين بن على (عليه السّلام) نوشت مرا از خير دنيا و آخرت آگاه كن. حضرت باو نوشت: بِسْمِ‌ اَللّٰهِ‌ اَلرَّحْمٰنِ‌ اَلرَّحِيمِ‌ اما بعد : هر كه رضاى خدا جويد در برابر خشم مردم خدا امورش را كفايت كند و هر كه رضاى مردم جويد در برابر خشم خدا، خدا او را بمردم واگذارد و السلام.
روایت چهاردهم از مجلس سی و ششم عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ دِرْهَمٍ وَ دِينَارٍ ضُرِبَا فِي اَلْأَرْضِ نَظَرَ إِلَيْهِمَا إِبْلِيسُ فَلَمَّا عَايَنَهُمَا أَخَذَهُمَا فَوَضَعَهُمَا عَلَى عَيْنَيْهِ ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ صَرَخَ صَرْخَةً ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَنْتُمَا قُرَّةُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي مَا أُبَالِي مِنْ بَنِي آدَمَ إِذَا أَحَبُّوكُمَا أَنْ لاَ يَعْبُدُوا وَثَناً وَ حَسْبِي مِنْ بَنِي آدَمَ أَنْ يُحِبُّوكُمَا. اوّلین درهم و دیناری که روی زمین ضرب شد و پول درست شد، ابلیس به آن نگاهی کرد، پول را معاینه کرد، آن را گرفت، روی دو چشمش گذاشت، بعد هم روی سینه اش گذاشت، بعد یک آهی هم کشید، دوباره روی سینه اش گذاشت، بعد این را گفت: شما نور چشم من هستید، و میوۀ دلم هستید. من از این به بعد باکی ندارم از اینکه انسان ها شما را دوست بدارند، ولی بُت نپرستند. برای من کافی است که فقط انسان ها شما را دوستتان بدارند. همین که انسان ها شما را دوست بدارند، برای من کافی است.
روایت پانزدهم از مجلس سی و ششم عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُرَّاءُ اَلْقُرْآنِ ثَلاَثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اِسْتَجَرَّ بِهِ اَلْمُلُوكَ وَ اِسْتَطَالَ بِهِ عَلَى اَلنَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ وَ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ اَلْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ وَ أَسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِي مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِكَ يَدْفَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْبَلاَءَ وَ بِأُولَئِكَ يُدِيلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِكَ يُنَزِّلُ اَللَّهُ اَلْغَيْثَ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَللَّهِ لَهَؤُلاَءِ فِي قُرَّاءِ اَلْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ اَلْكِبْرِيتِ اَلْأَحْمَرِ. قاريان قرآن سه دسته‌اند: ۱-كسى كه قرآن مى‌خواند و آن را سرمايه قرار مى‌دهد و با آن از پادشاهان پول مى‌گيرد و به مردم فخر مى‌فروشد، ۲-و مردى كه قرآن مى‌خواند و حروف آن را حفظ‍‌ مى‌كند ولى حدود احكام آن را ضايع مى‌كند، ۳-و مردى كه قرآن مى‌خواند و دواى قرآن را بر بيمارى دلش مى‌گذارد و شب را با آن بيدار مى‌ماند و روز را(به خاطر روزه‌دارى)تشنه مى‌ماند و در مساجد با آن مشغول است و به وسيلۀ آن از بستر خود دور مى‌شود،خداوند عزيز و جبّار به وسيلۀ آنان از آسمان باران نازل مى‌كند،به خدا سوگند اين قاريان قرآن از ياقوت سرخ كمترند.
روایت اول از مجلس چهل و یکم عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ يَوْماً فَقَالَ إِنِّي رَأَيْتُ اَلْبَارِحَةَ عَجَائِبَ قَالَ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا رَأَيْتَ حَدِّثْنَا بِهِ فِدَاكَ أَنْفُسُنَا وَ أَهْلُونَا وَ أَوْلاَدُنَا فَقَالَ رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي وَ قَدْ أَتَاهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ فَجَاءَهُ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ فَمَنَعَهُ مِنْهُ عبد الرحمن بن قاسم مى‌گويد:روزى پيش پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوديم كه فرمود: شب پيش من شگفتى‌هايى مشاهده كردم.گفتم:اى پيامبر خدا!چه ديدى‌؟براى ما بازگوى كه جان ما و خاندان ما فداى تو باد. فرمود:شخصى از امت خويش را مشاهده كردم كه عزراييل به سراغش آمده بود تا جان او را بگيرد،اما نيكى به پدر و مادر او را از اين كار بازداشت.
روایت ششم از مجلس چهل و یکم قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَشْرَافُ أُمَّتِي حَمَلَةُ اَلْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اَللَّيْلِ. بزرگان و شرافتمندان امت من همانا حاملان قرآن كريم و شب‌زنده‌داران هستند.
روایت هشتم از مجلس چهل و دوم عنِ أَسْبَاطٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَدُّ اَلتَّوَكُّلِ فَقَالَ لِي أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ أَحَداً قَالَ قُلْتُ فَمَا حَدُّ اَلتَّوَاضُعِ قَالَ أَنْ تُعْطِيَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ مَا تُحِبُّ أَنْ يُعْطُوكَ مِثْلَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَشْتَهِي أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ فَقَالَ اُنْظُرْ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ. از حسن بن جهم مروى است كه گفت از حضرت رضا(عليه السّلام)سؤال كردم و عرض كردم فداى وجودت حد توكل چيست بمن فرمود كه حد توكل و معنى توكل اينست كه چون با خداوند باشى از احدى نترسى عرض كردم حد تواضع چيست فرمود آنست كه نوعى با مردم رفتار كنى كه دوست بدارى مردم مثل آن با تو رفتار كنند عرض كردم فداى وجودت ميخواهم بدانم چگونه‌ام من در نزد تو فرمود نظر كن كه من چگونه‌ام در نزد تو.
روایت اول از مجلس چهل و سوم عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قال: تَبِعَ حَكِيمٌ حَكِيماً سَبْعَمِائَةِ فَرْسَخٍ فِي سَبْعِ كَلِمَاتٍ فَلَمَّا لَحِقَ بِهِ قَالَ لَهُ يَا هَذَا مَا أَرْفَعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ أَوْسَعُ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ أَغْنَى مِنَ اَلْبَحْرِ وَ أَقْسَى مِنَ اَلْحَجَرِ وَ أَشَدُّ حَرَارَةً مِنَ اَلنَّارِ وَ أَشَدُّ بَرْداً مِنَ اَلزَّمْهَرِيرِ وَ أَثْقَلُ مِنَ اَلْجِبَالِ اَلرَّاسِيَاتِ فَقَالَ لَهُ يَا هَذَا اَلْحَقُّ أَرْفَعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْعَدْلُ أَوْسَعُ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ غِنَى اَلنَّفْسِ أَغْنَى مِنَ اَلْبَحْرِ وَ قَلْبُ اَلْكَافِرِ أَقْسَى مِنَ اَلْحَجَرِ وَ اَلْحَرِيصُ اَلْجَشِعُ أَشَدُّ حَرَارَةً مِنَ اَلنَّارِ وَ اَلْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اَللَّهِ أَشَدُّ بَرْداً مِنَ اَلزَّمْهَرِيرِ وَ اَلْبُهْتَانُ عَلَى اَلْبَرِيءِ أَثْقَلُ مِنَ اَلْجِبَالِ اَلرَّاسِيَاتِ. امام صادق(عليه السّلام)فرمود: دانشمندى بدنبال دانشمندى ديگر هفتصد فرسخ راه‌پيمائى نمود تا مگر هفت كلمه از او فرا بگيرد چون باو رسيد گفت: دانشمندا چيست كه والاتر از آسمان است‌؟و پهناورتر از زمين و بى‌نيازتر از دريا و سخت‌تر از سنگ و گرمتر از آتش و سردتر از زمهرير و سنگينتر از كوههاى با عظمت، دانشمند در پاسخش گفت:اى فلان،مقام حقيقت والاتر از آسمان است و دادگرى پهناورتر از زمين است و بى‌نيازى در جان آدمى از بى‌نيازى دريا بيشتر است و دل كافر از سنگ سختتر است و حريص آزمند از آتش گرمتر است و از رحمت خداوند نااميد شدن از زمهرير سردتر و بر پاكدامن بهتان گفتن از كوههاى استوار سنگين‌تر است.
روایت ششم از مجلس چهل و چهارم عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِي اَلتَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ فِيمَا نَاجَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُوسَى خَفْنِي فِي سِرِّ أَمْرِكَ أَحْفَظْكَ مِنْ وَرَاءِ عَوْرَتِكَ وَ اُذْكُرْنِي فِي خَلَوَاتِكَ وَ عِنْدَ سُرُورِ لَذَّتِكَ أَذْكُرْكَ عِنْدَ غَفَلاَتِكَ وَ اِمْلِكْ غَضَبَكَ عَنْ مَنْ مَلَّكْتُكَ عَلَيْهِ أَكُفَّ عَنْكَ غَضَبِي وَ اُكْتُمْ مَكْنُونَ سِرِّي فِي سَرِيرَتِكَ وَ أَظْهِرْ فِي عَلاَنِيَتِكَ اَلْمُدَارَاةَ عَنِّي لِعَدُوِّي وَ عَدُوِّكَ مِنْ خَلْقِي وَ لاَ تَسْتَبَّ لِي عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِكَ مَكْنُونَ سِرِّي فَتَشْرَكَ عَدُوَّكَ وَ عَدُوِّي فِي سَبِّي. امام باقر(عليه السّلام)فرمود:در تورات نوشته: خداوند در مناجات خود با موسى(عليه السّلام)فرمود:اى موسى در باطن كار خود از من بترس تا تو را از پس اسرار و عيوبت محافظت كنم.و مرا در خلوت و هنگام خوشى و لذّت خود ياد آر تا تو را به نزد غفلتهايت ياد آورم،و خشم خود را از آن كس كه تو را مالك وى نموده‌ام بازدار تا خشم خود را از تو باز دارم.و اسرار پنهان مرا در باطن خود نهان دار،و از جانب من با دشمنم و دشمن خودت از آفريدگانم در آشكاراى وجودت بمدارا رفتار كن،و با اظهار اسرار پنهانى من نزد نااهلان دشنام آنان را بجان من مخر كه در اين صورت در جرم دشمن من و دشمن خودت در دشنام دادن بمن شريك خواهى شد.
روایت نهم از مجلس چهل و چهارم عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ قَوْماً إِذَا ذُكِّرُوا بِشَيْءٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ صَعِقَ أَحَدُهُمْ حَتَّى يُرَى أَنَّهُ لَوْ قُطِعَتْ يَدَاهُ وَ رِجْلاَهُ لَمْ يَشْعُرْ بِذَلِكَ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ ذَاكَ مِنَ اَلشَّيْطَانِ مَا بِهَذَا أُمِرُوا إِنَّمَا هُوَ اَللِّينُ وَ اَلرِّقَّةُ وَ اَلدَّمْعَةُ وَ اَلْوَجَلُ. جابر بن جعفى گويد بحضرت باقر عليه السّلام عرضه داشتم : گروهى وضع آنها چنين است كه هنگام شنيدن مقدارى از قرآن و يا هنگام خواندن و بازگو كردن آن بناگاه فريادى كشيده و مى‌افتد بيهوش و از خود بيخود بطورى كه اگر فرضا دست و پاهايش را قطع كنند احساس نميكند.فرمود سبحان اللّٰه عجيب است اين عمل از شيطان است.اين گونه دستور بآنان داده نشده.دستورى كه هست فقط‍‌ عبارت از نرمى و آمادگى دل و رقت قلب و تاثر و گريه كردن و ترسيدن.
روایت پنجم از مجلس چهل و پنج عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ يَقُولُ: مَا مِنْ أَحَدٍ اُبْتُلِيَ وَ إِنْ عَظُمَتْ بَلْوَاهُ بِأَحَقَّ بِالدُّعَاءِ مِنَ اَلْمُعَافَى اَلَّذِي لاَ يَأْمَنُ اَلْبَلاَءَ. هيچ گرفتارى شايسته‌تر بدعا نيست هر چه هم بزرگ باشد گرفتاريش از با عافيتى كه ايمن از گرفتارى نيست.
روایت هفتم از مجلس چهل و ششم. روایت داستانی قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أُتِيَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ خَلاَ رَجُلٍ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ اَلرَّجُلُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي كَيْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّي مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اَللَّهِ أَنَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ يُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَلْغَيْرَةَ اَلشَّدِيدَةَ عَلَى حَرَمِكَ وَ اَلسَّخَاءَ وَ حُسْنَ اَلْخُلُقِ وَ صِدْقَ اَللِّسَانِ وَ اَلشَّجَاعَةَ فَلَمَّا سَمِعَهَا اَلرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلاَمُهُ فَقَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قِتَالاً شَدِيداً حَتَّى اُسْتُشْهِدَ . امام صادق فرموده است:چند اسير را پيش پيامبر آوردند.دستور فرمودند گردن همه‌شان جز يكى را بزنند.آن مرد گفت:پدر و مادرم فداى تو باد!چگونه فقط‍‌ مرا از ميان ايشان آزاد كردى‌؟ فرمودند:جبرئيل امین به من خبر داد كه در تو پنج خصلت است كه خداوند و پيامبرش آن را دوست دارند، نسبت به همسرت غيرتمندى، با سخاوت و خوش خويى و راست گفتارى و شجاعت دارى.چون آن مرد اين سخنان را شنيد،مسلمان شد و اسلامى پسنديده داشت و در يكى از جنگها،همراه رسول خدا به سختى جنگ كرد و به شهادت رسيد.
روایت دهم از مجلس چهل و ششم مردى نزد على ابن ابى طالب(عليه السّلام)آمد و بآن حضرت گفت: يا امير المؤمنين من بتو نيازى دارم(حاجتی دارم ) حضرت فرمود:آن را روى زمين بنويس كه من تنگدستى تو را بروشنى مى‌بينم،و روى زمين نوشت:من فقير و نيازمندم . على(عليه السّلام)فرمود:قنبر دو حله باو بپوشان. آن مرد شروع کرد و اشعاری را سرود‌. امير المؤمنين فرمود:صد دينار به او بدهيد.گفتند:او را براستى بى‌نياز فرمودى. گفت:آرى،كه شنيدم پيامبر مى‌فرمود،از مردم به اندازۀ منزلت ايشان قدردانى كنيد و سپس فرمود من در شگفتم از مردمى كه بندگان را با اموال خود مى‌خرند و آزادگان را با بخشش و نيكى خويش نمى‌خرند. يُرْوَى أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَقَالَ اُكْتُبْهَا فِي اَلْأَرْضِ فَإِنِّي أَرَى اَلضُّرَّ فِيكَ بَيِّناً فَكَتَبَ فِي اَلْأَرْضِ أَنَا فَقِيرٌ مُحْتَاجٌ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا قَنْبَرُ اُكْسُهُ حُلَّتَيْنِ فَأَنْشَأَ اَلرَّجُلُ يَقُولُ - كَسَوْتَنِي حُلَّةً تَبْلَى مَحَاسِنُهَا فَسَوْفَ أَكْسُوكَ مِنْ حُسْنِ اَلثَّنَا حُلَلاً إِنْ نِلْتَ حُسْنَ ثَنَائِي نِلْتَ مَكْرُمَةً وَ لَسْتَ تبقي [تَبْغِي] بِمَا قَدْ نِلْتَهُ بَدَلاً إِنَّ اَلثَّنَاءَ لَيُحْيِي ذِكْرَ صَاحِبِهِ كَالْغَيْثِ يُحْيِي نَدَاهُ اَلسَّهْلَ وَ اَلْجَبَلاَ لاَ تَزْهَدِ اَلدَّهْرَ فِي عُرْفٍ بَدَأْتَ بِهِ فَكُلُّ عَبْدٍ سَيَجْزِي بِالَّذِي فَعَلاَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَعْطُوهُ مِائَةَ دِينَارٍ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَغْنَيْتَهُ فَقَالَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اِنْزِلِ اَلنَّاسَ مَنَازِلَهُمْ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ أَقْوَامٍ يَشْتَرُونَ اَلْمَمَالِيكَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ لاَ يَشْتَرُونَ اَلْأَحْرَارَ بِمَعْرُوفِهِمْ .