ریحانه 🌱
پریدم دست انداختم گردنش گفتم. خیلی بی رحم و سنگدلی، ناصر، دستش رو کشید روی موهام، خواست منو از خودش
لحظه خدا خافظی یه مدافع حرم با همسرش که مخالف شوهرش بره سوریه ❤️
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
#اشتراکی_رمان_زیبای_و_عاشقانه_نرگس_با_قلم_پاک