eitaa logo
ریحانه 🌱
12.5هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
529 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 با گفته ی خودم تاکسی نگه داشت اروم پیاده شدم. به علیرضا نگاه کردم متوجهم شد. خیالش از برگشتنم راحت شد ولی نگاه تیزش خبر از اوج عصبانیش میداد. دست هاش رو تو جیبش کرد با نگاهی سرشار از تهدید بهم ذل زد جرات جلو رفتن نداشتم نگاه ازم برداشت و سمت در ورودی ساختمون رفت. چاره ای جز به خونه برگشتن ندارم. دنبالش راه افتادم. روبروی اسانسور ایستاد با نزدیک شدنم بهش با اینکه از اخلاق ارومش با اطلاع هستم تپش قلب گرفتم. با فاصله کنارش ایستادم. در کشویی اسانسور باز شد و بر خلاف همیشه منتظر ورودم نشد و خودش وارد شد از اینکه تو این اتاقک اهنی تنگ قرار چند ثانیه ای با برادرم تنها باشم حسابی ترسیدم. علیرضا خیره نگاهم میکرد. کلامی حرف نمیزد. بالاخره در کشویی اسانسور تو طبقه ی دو باز شد. با استرس پشت سر برادر عصبانیم راه افتادم .کلید رو توی در فرو کرد و پیچوند. در رو اهسته باز کرد و دوباره نگاهم کرد. این نگاه یعنی من اول برم داخل از جلوش رد شدم کفشم رو درآوردم. جلوی جاکفشی ایستادم. در و اهسته بست و چرخید سمتم و دست به سینه نگاهم کرد اب دهنم رو قورت دادم _رفتم حرم خوابم برد. ببخشید به سختی تلاش برای کنترل خودش داشت. _الان من باید چی به تو بگم. شرمنده سرم رو پایین انداختم. _تو برای چی با پروانه بیرون رفتی؟ به روش خودش میخواست ازم حرف بکشه _مانتو بخرم _کوش؟ _یهو حالم گرفته شد. پروانه گفت بریم حرم _خودش چرا جواب نمیده شونه هام رو بالا دادم _نمیدونم. تن صداش رو بالا برد _نگار میفهمی وقتی دیر میکنی نگران میشم. میفهمی وقتی جواب تلفنت رو نمیدی دنیا روی سرم آوار میشه. من از دست تو باید چی کار کنم یک قدم جلو اومد نا خواسته به عقب رفتن حرصی نفسش رو بیرون داد سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد و از کنارم رد شد و به اتاقش رفت 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕