eitaa logo
ریحانه 🌱
12.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
541 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه 🌱
#پارت_67 #عشق_بی_بی‌رنگ به قلم #فریده_علی‌کرم به حیاط رفتم و خودم را سرگرم ابیاری باغچه نمودم. صد
به قلم یه دنیا قبولش دارم . اینبار من از ان خنده های حرص اور خودش کردم وگفتم بله، هرجور صلاحتونه. کمی مرموز به من خیره ماند سپس ابروهایش را بالا داد، گوشی روی میزش را برداشت و به منشی سفارش چای داد. فاکتورهارا دسته بندی کردم. تلفنم زنگ خورد ان را از جیبم پر اوردم متوجه امیر شدم که از گوشه چشم گوشی مرا مینگرد. شماره مامان بود . صفحه را لمس کردم وگفتم بله بدون مقدمه گفت یه عکس برات فرستادم ببین خوبه؟ باشه مامان ارتباط را قطع کردم و عکس را باز نمودم پیراهن کار شده دکلته کوتاهی بود نگاهی به عکس انداختم امیر گفت بگو نه؟ متعجب به امیر خیره ماندم . امیر گفت بگو نه، الان باهم میریم ردیفش میکنیم. برای مامان نوشتم امیر میگه نه چایم را خوردم و برخاستم . امیر هم بلند شدو گفت با اجازه ت مجید جان به احترام ما برخاست و تا جلوی در امد. به شرکت که رفتیم. امیر گفت وسایلهاتو جمع کن بریم لباس بخریم. گفته اش را اطاعت کردیم مرا به یک مزون بردو پیراهن بلند استین دار فوق العاده پوشیده ایی له رنگ ابی اسمانی انتخاب کرد دوریقه و روی دامنش گلهای ریز سفید داشت. گفت این خوبه؟ زیاد پوشیده نیست؟ نه، تو مراسم من دوستامم هستند. اون چه لباسیه مامان برات انتخاب کرده بود. خوب دوستات باشن، مجلس زنونه مردونه جداست. به هرحال سر سفره عقد که همه باهمیم. راستش اینقدر اعصابم به هم ریخته بود که اصلا اهمیتی نداشت چه میپوشم. فروشنده از من خواست پرو کنم اما من نپذیرفتم و تن نزده انرا برداشتم. امیر پولش را حساب کرد و برایم یک کفش پاشنه دار همان رنگ هم خرید. از مزون که خارج شدیم رو به امیر گفتم لباس زیبا رو دیدی؟ نه، اونم اگر پوشیده نباشه نمیگذارم زیبا بپوشه. زیبا خودش میدونه لباسش به سلیقه مامانه؟ نه هنوز بهش نگفتم. نشونش میدم اگر نپسندید یکی دیگه براش میخرم. به نظر من همین امروز ببرش یکی براش بخر بعد که اون لباسه اومد بگو حالا خودت انتخاب کن. منم یه دخترم اگر مادر شوهرم اینکارو میکرد ناراحت میشدم. امیر فکری کردو گفت اره ، راست میگی. ۷۲ https://eitaa.com/reyhane11/1534 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_67 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم سپ
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ خودرا رهانیدم و گفتم _باشه میخوابم _دیگه حالا؟ اخم هایش را درهم کشیدو گفت _ یادته بهت گفته بودم به شهرام نچسب؟ در پی سکوت من فریاد زدو گفت _یادته یا نه؟ سرم را تکان دادم فرهاد صدایش را پایین اوردو گفت _جلوی سفره خونه..... حرفش را قطع کردم و گفتم _مرجان خانم گفت برو اونطرف من که کنار شما ایستاده بودم _تو حرف منو باید گوش کنی یا مرجان و ؟ در پی سکوت من دستش را زیر چانه ام زدو گفت _با توام ؟ به چشمانش خیره شدم باورم نمیشد فرهاد از ظهر تا غروب که اینقدر مهربان و ارام شده بود دوباره به رفتارهای قبلش بازگشته مشتی به بازویم کوبیدو گفت _من امشب سه تا ارامبخش خوردم که ختم بخیر بشه ، که نزنم لهت کنم ، جوابمو بده سگ تر از اینم نکن . سوالش را فراموش کرده بودم لبم را گزیدم وگفتم _اتفاق خاصی نیفتاده اقا فرهاد. با سیلی فرهاد نقش زمین شدم فرهاد لگدی به ران پایم زدوبا عربده گفت _ رفتی از اون فلان فلان شده شماره گرفتی بعد میگی اتفاق خاصی نیوفتاده؟ نصیحت های مرجان کارم را خراب کرد من ادم ایستادن تو روی فرهاد نبودم وحشیانه مرا از موهایم بلند کرد با گریه گفتم _بخدا من اینکارو نکردم. _شمارش تو کیفت بود _من ازش نگرفتم شاید انداخته توی کیفم _چسبیدنت به شهرا م چی؟ اونم نکردی؟ کشان کشان مرا به اتاق خواب برد روی تخت پرتم کردو گفت _میخوابی یا کتک میخوری؟ اشکهایم را پاک کردم و گفتم _میخوابم برخاستم تخت را دور زدم انتهایی ترین قسمت تخت نشستم فرهاد سیگارش را روشن کردو گفت _حواستو جمع کن، از این به بعدکوچکترین پا کج گذاشتنت و مثل امشب ساده ازت نمیگذرم بخدا میکشمت . از حرف زدن میترسیدم اما به زور گفتم _چرا به من تهمت ...... _فقط خفه شو و بگیر بخواب ، یک کلمه دیگه حرف بزنی دندونهاتو خورد میکنم اشکهایم را پاک کردم دراز کشیدم و زیر پتو خودم را مخفی کردم . با صدای زنگ تلفن برخاستم فرهاد کنارم نبود ، به سمت تلفن رفتم با دیدن شماره اش یاد کارهای دیشبش افتادم اما به ناچار گوشی را برداشتم وگفتم بله مکثی کردو گفت _ حاضری؟ _سلام ،برای چی؟ _بریم خونه عمه ت دیگه کمی سکوت کردم فرهاد ادامه داد _الو _میشه بعدا بریم؟ _نخیر اماده شو نیم ساعت دیگه خونه ام 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) غرق گفتگو و خاطره گویی با هم بودیم صدای حاج خانم اومد احمد رضا، مریم، بیاید شام حاضره احمد رضا رو کرد به من تو گرسنته؟ _نه جیگر خوردیم سیرم، _منم سیرم، ولی اخلاق مامانم رو میدونم اگر نریم ناراحت میشه، بریم کم میخوریم _باشه بریم _ببین احتمالا علی رضا از باشگاه اومده، با حجاب بیا چشمی گفتم، شال و چادرم رو سرم کردم رفتیم پایین یک سلام جمعی ولی با علی رضا احوالپرسی کردم، نشستیم سر سفره، چشمم افتاد به سفره، چه مامان با سلیقه ای داره، همه ظرفها سِت، تو سبزی خوردنش، پیازچه و ترب رو تزیین کرده، مرغش رو با هویج و خیار شور و فلفل دلمه قشنگ چیده، روی برنج زعفرون زرشک، آدم دلش نمیاد بخوره، فقط میخواد نگاه کنه، یه کم کشیدم توی بشقاب، یه قاشق گذاشتم دهنم، وااای انگار غذای بهشتیِ، حتما باید ازش یاد بگیرم، منم اینطوری درست کنم، توی دلم گفتم، مینا خانم بیا یاد بگیر یه دبه ترشی و شور انداختی، هر بار یا شور یا ترشی میاری سر سفره، حیف که دیگه من توی اون خونه بر نمیگردم، وگرنه یه تزیین سفره میچیدم، که داداشم و فرزانه از خوردنش کیف کنند، سفره رو که جمع کردیم، احمد رضا و باباش و علی رضا رفتن پای تلوزیون فوتبال دیدن، منم رفتم پای جا ظرفی به ظرف شستن، حاج خانم، با لحن اعتراض آمیز و با مهربونی گفت چیکار میکنی مریم جان؟ برگشتم سمتش _ظرفهارو بشورم، بمونه برای صبح سشتنش سخت میشه الان تازه است، مایع هم. کمتر مصرف میشه لبش رو بر گردوند _مگه قراره ظرفها رو تو بشوری که اگر شب نشستی صبح بشوری نگاهش کردم، بعد مکثی کوتاه گفتم آخه خونه دادااشم، شستن ظرفها همیشه با من بود، دیگه عادت کردم یه لحظه یادم اومد، جارو برقی کشیدن و جمع و جور کردن و گرد گیری و شستن حیاطم با من بود، پس زن داداشم چیکار میکرد که همیشه به داداشم میگفت من خسته ام، داداشمم کلی منتش رو میکشید که خسته نباشی _عزیزم، اینجا خونه داداشت نیست، این اولین شامی هست که تو خونه ما بودی، نمیخوام کار کنی، بیا بریم بشینیم یه کم با هم حرف بزنیم، دستت رو بشور بیا پس یه سینی چایی ببرم نه تازه شام خوردیم، چایی رو دو ساعت بعد شام میخوریم، میوه هم روی میز هست بیا بریم، بشینیم یه گپی با هم بزنیم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾