#پارت_81
#عشق_بی_بیرنگ
به قلم #فریده_علیکرم
به طبقه بالارفتم و لباس پوشیده از اتاق خارج شدم . بدون اینکه چیزی به کسی بگویم خانه را ترک کردم و مستقیم به طرف شرکت رفتم.
سرم را پایین اگداختم و یکراست وارد شرکت و سپس اتاق خودم شدم، مشغول مرتب کردن پرونده هایم بودم که صدای امیر راشنیدم از منشی سراغ مرا میگرفت.
در اتاقم را قفل کردم صدای قهقهه خنده عرفان بلند شد
تو که هنوز سر خونه و زندگیت نرفتی که واسه یک ساعت دیر کردن کتکت زدند.
امیر هم خندیدو گفت
با این خروس جنگی حرفم شد.
صدای عرفان نزدیک امد که گفت
اوه ...اوه پسر تو سه روز دیگه جشن عقدته.
چیکارش کنم؟
هیچ کاری نمیتونی بکنی. ارایشگاه شاید با گریم ردیفش کنه.
صدای عرفان و امیر دور شد حسابهای شرکت را کمی منظم کردم و سپس پرونده های مرتبط با دارایی را داخل پوشه ایی گذاشتم و روی کیفم نهادم. فردا اول صبح حتما میرم دارایی امروز حوصله ندارم.
با یاد اوری مرتضی قلبم لرزید. احساس ضعف در تمام بدنم به سراغم امد گوشی موبایلم را برداشتم و شماره شهره را گرفتم
مدتی بعد ارتباط را وصل کردو گفت
سلام عاطفه جان
سلام عزیزم خوبی
من خوبم
چه خبر
به طبقه بالارفتم و لباس پوشیده از اتاق خارج شدم . بدون اینکه چیزی به کسی بگویم خانه را ترک کردم و مستقیم به طرف شرکت رفتم.
سرم را پایین اگداختم و یکراست وارد شرکت و سپس اتاق خودم شدم، مشغول مرتب کردن پرونده هایم بودم که صدای امیر راشنیدم از منشی سراغ مرا میگرفت.
در اتاقم را قفل کردم صدای قهقهه خنده عرفان بلند شد
تو که هنوز سر خونه و زندگیت نرفتی که واسه یک ساعت دیر کردن کتکت زدند.
امیر هم خندیدو گفت
با این خروس جنگی حرفم شد.
صدای عرفان نزدیک امد که گفت
اوه ...اوه پسر تو سه روز دیگه جشن عقدته.
چیکارش کنم؟
هیچ کاری نمیتونی بکنی. ارایشگاه شاید با گریم ردیفش کنه
۸۳
https://eitaa.com/reyhane11/1534
پارت اول رمان #عشق_بیرنگ👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_80 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم فر
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_81
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
از زبان فرهاد
شهرام مرا روی ایوان نشاند یک لیوان اب برایم ریخت و گفت
_اروم باش ، این کارها چیه؟
_تو جای من بودی اروم بودی
_میگه من نکردم
_مگه من خرم شهرام؟ الان تو به عسل پیام بده
شهرام هاج و واج ماند و گفت
_شمارشو ندارم
_اهان....پس اون شمارشو داشته که پیام داده
_اصلا این گوشی از کجا پیداش شد؟ تو خریدی براش؟
_مال خودشه، از خراب شده عمه اش برداشت
_چرا اجازه دادی روشن کنه
از حرف شهرام جا خوردمو گفتم
_هر کی گوشی داره باید اینکارها رو بکنه؟
هردو ساکت شدیم ادامه دادم
_یعنی گوشی ندیم دستش. زندانیش هم کنیم.تا پاک زندگی کنه
_خوب فرهاد جان ، زنت بچه س ، عقلش نرسیده یه خبطی کرده، توهم زدیش دیگه
_اجازه دادی بزنمش؟
_صورتش قرمزبود ، زده بودیش دیگه
من یه سیلی بهش زدم سزای کارش یه سیلی بود؟
_چند تا سیلی بود؟
_اگر مرجان چنین کاری کنه تو با یه سیلی اروم میشی؟
_تو چرا کارهای خودتو نمیبینی؟مقصر اصلی کار عسل تویی
برخاستم و با فریاد گفتم
_تقصیر منه؟
_ خفه شو صداتو بیار پایین، ابروی خودتو نبر،اینجور مسائل رو تو بوق و کرنا نمیکنند.
هردو ساکت شدیم شهرام ادامه داد
_یه زن بچه سال داری ، برو بهش توجه کن، بهش محبت کن. اونم بتو جذب میشه
_چرند نگو
_تو یا دعواش میکنی .یا کتکش میزنی. یا داری امرو نهی میکنی چنان باغضب صداش میکنی منم میترسم، چه برسه به اون.....
سیگارم را روشن کردم و گفتم
_محبت نمیکنم؟
_نه
_تو از کجا میدونی ؟
_اگر محبت میکردی اینکارو نمیکرد ، تقصیر خودته ، جرأت نمیکنه کنارت بشینه یه ذره مهربون شو بزار جذبت شه
حرفهای شهرام رو مخم بود حوصلشو نداشتم سیگارم را زیر پایم له کردمو نشستم به فکر فرو رفتم ، یاد حرفهای کیانوش افتادم شهرام رشته افکارم را بریدو گفت
_میگه دروغه
_چی بگه؟ تو بودی گردن میگرفتی؟
_یه درصد احتمال بده دروغ باشه
با کلافگی برخاستم و گفتم
_خواهش میکنم دهنتو ببند
_شاید راست میگه فرهاد ، برو مثل ادم بهش بگو توضیح بده
_صداش کن بیاد تو حیاط بپرسم؟
شهرام فکری کردو گفت
_من میپرسم میام بهت میگم
_صداش کن بیاد باهاش حرف بزنم
_دروغ میگی اخه ، میخوای بزنیش
از خونسردی شهرام کفری شدم و گفتم
_چرا تو زندگی من دخالت میکنی؟ اجازه بده من مشکل خودم و خودم حل کنم
شهرام تچی کردو گفت
_با کتک زدن اون تومشکلت حل نمیشه، بدتر میشه
سیم کارتشو ازش بگیر ، یه سیم کارت دیگه براش بخر ، به اندازه کافی تنبیه شده
نشستم دوباره یاد حرفهای کیانوش افتادم .
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁