فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀🥀
السلام علیک یا ابالفضل العباس😔😭
🖤🖤🖤
🍂🌱🍂🌱🍂🌱
@reyhane11
🍂🌱🍂🌱🍂🌱
73400d40d4b24bfe8f3de89367a3cad9.opus
2.36M
تفسیر آیه ۴،۵،۶ سوره فجر🌸
سوگند به سپیده صبح 🌞
همراه میشویم با خالق رمان نرگس در طرح قرانیه فجر👆👆👆
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
گروه پرسش و پاسخ طرح قرآنی سوره فجر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/319946886C7e9b146003
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@babolharam_net - بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه.mp3
4.06M
|⇦•نذار اینجور ببینن...
#سینه_زنی و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم 99 به نفس حاج سید رضا نریمانی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
و عباس(ع)
با رَدّ #امان_نامه
و لعنِ دشمنان
راهِ #نفوذ را بست
🖤🖤🖤
PTT-20210819-WA0020.opus
1.68M
تفسیر آیه۷،۸،۹، سوره فجر🌸
سوگند به سپیده صبح 🌞
همراه میشویم با خالق رمان نرگس در طرح قرانیه فجر👆👆👆
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
گروه پرسش و پاسخ طرح قرآنی سوره فجر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/319946886C7e9b146003
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
banifateme-moharram99-sh11-Babolharam_net_9.mp3
1.79M
|⇦•رویِ خاکِ داغ این صحرایی..
#سینه_زنی و توسل جانسوز به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۹ به نفس سید مجید بنی فاطمه •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
مَن ماتَ وَ لَم یعرِف إمامَ
زَمانِهِ مـاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة؛
هرکس
که بمیرد و
امام زمانش را نشناسد؛
به #مرگ_جاهلی مُرده است...
a236c945d9e041d1abbefcfaf9c9dc34.opus
2.42M
تفسیر آیه ۱۰، ۱۱ سوره فجر🌸
سوگند به سپیده صبح 🌞
همراه میشویم با خالق رمان نرگس در طرح قرانیه فجر👆👆👆
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
گروه پرسش و پاسخ طرح قرآنی سوره فجر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/319946886C7e9b146003
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
365222172_.mp3
4.36M
کجا میخوای بری..
چرا منو نمیبری💔؟
#حاجمحمودکریمی🎧
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_106 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
#پارت_107
#رمان_آنلاین_عسل
به قلم ✍️ #فریده_علیکرم
خانم مسنی به نام محبوبه برای نظافت خانه می امد و میرفت متاسفانه من از سراجباروترس از ممانعت از ورودم به دانشگاه، کمی دروغ گو شده بود م .
وارد کلاس شدم
مونا را دیدم که های های گریه میکرد نزدیکش رفتم و گفتم
_مونا
سرش را بالاگرفت و گفت
_ولم کن گلی
_چی شده؟
_ارش تصادف کرده
_واقعا؟
_اره
_حالش چطوره؟
_نمیدونم دوستش بهم گفت
_خوب بهش زنگ بزن
_خطم شارژ نداره
_برم برات ازبوفه بخرم؟
_ندارن
_با کارت خوان بگیرم
_میگه خرابه، گلی گوشیتو میدی من به ارش زنگ بزنم
_تو که شرایط منو میدونی ، اگر فرهاد بفهمه دیگه نمیزاره بیام دانشگاه
_به ارش زنگ میزنم ،اون زنگ نمیزنه بهت
_من نمیتونم مونا برام بد میشه
نگاه مونا پر از خواهش و التماس شد وگفت
_ بخدا زنگ نمیزنه، ارش از اون پسرها نیست .
_تو اخلاق شوهر منو نمیدونی مونا، گوشیمو همه جوره چک میکنه میفهمه
مونا اشکهایش را پاک کرد به حالت قهر برخاست و گفت
_باشه ، نده.
دلم برای مونا سوخت، تمام محبت هایش جلوی چشمم امد گوشی ام را دستش دادم مونا شماره را گرفت و گفت
_الو ارش، خوبی؟ خط خودم شارژ نداره خط دوستمه، اره گلی، تو خوبی؟ باشه عزیزم ، داشتم از دلواپسی میمردم.ببین شماره گلی و پاک کن ،گلی شوهرش حساسه ناراحت میشه اگر بفهمه از خطش به کسی زنگ زده.خداحافظ
گوشی را دستم داد و گفت
_ممنون ،
شماره را پاک کردم اما استرس داشتم .
کلاس هایمان که تمام شد، مثل روال هرروز فرهاد امد سوار ماشینش شدم و به خانه رفتم فرهاد مرا پیاده کردو گفت
_تو برو من برم میوه بخرم بیام.
وارد خانه شدم که گوشی ام زنگ خورد نگاهی به شماره انداختم لعنت به تو مونا
صفحه را لمس کردم وگفتم
_بله
_سلام ،گلی خانم؟
_ببخشید مگه مونا نگفت به من زنگ نزنید من شوهرم ناراحت میشه
_مونا دیگه کیه؟ من دروغ گفتم که تصادف کردم مونا دست از سرم برداره، چند بار دیدمت داری سوار ماشین شوهرت میشی خوشم اومد ازت، حالا افتخار اشنایی میدی؟
_مزاحم من نشو
گوشی را قطع کردم ،شماره را در لیست سیاه قرار دادم و سپس پاک کردم مونا خدا لعنتت کنه سری پیش به خاطر کار ریتا تا ثابت بشه چه کتکی خوردم اینبار هم که حماقت خودم، وای خدایا اگر فرهاد بفهمه روزگارم را سیاه میکنه ،قید درس را هم باید بزنم ، دستی روی شانه ام خورد جیغی کشیدم فرهادباخنده گفت
_منم بابا
نفسی کشیدم و گفتم
_ترسیدم
وسایلم را داخل اتاق خواب گذاشتم در اتاق را بستم و به سالن امدم فرهاد نزدیکم شدو گفت
_تو چرا رنگت پریده عسل؟
_ترسوندیم دیگه
فرهاد یک لیوان اب قند برایم اورد
دل دل میکردم دلم میخواست همه چیز را بگویم و خلاص شوم. اما نه فردا در دانشگاه به مونا میگویم تا اساسی حال ارش رابگیرد.
سر میز نهار نشستم کمی از غذا را کشیدم اما اشتهای خوردن نداشتم.
فرهاد نگاهی به من انداخت اخم کردو گفت
_چته عسل؟
_هیچی
_نه تو یه چیزیت هست
_به خدا چیزی نیست
_اگر چیزیت نیست چرا رنگت پریده؟
رنگم ؟
دستانم را روی صورتم گذاشتم فرهاد ادامه داد
_مثل بچه ادم بگو چته کاریت ندارم
_هیچی نیست فرهاد جان
نهارم را خوردم خودم را خونسرد نشان میدادم، با خنده گفتم
_فرهاد
_جانم
_بریم خونه مرجان؟
_نیستند
_کجان؟
_مرجان خونه مادرشه ،اومد کارخونه یه سر زدو گفت من میرم خونه مادرم شهرام هم باهاش رفت
لبم را کج کردم و گفتم
_حوصله م سر رفته
_ببرمت بیرون ؟
_بریم
فردا از صبح علی الطلوع منتظر مونا بودم بالاخره امد اخم هایش در هم بود، جلو رفتم و گفتم
_سلام
_چه سلامی ، به تو هم میگن دوست؟
_من چیکار کردم
_رفتی زنگ زدی به ارش؟
_من؟
_بله تو
جریان را توضیح دادم مونا گفت
_دروغ نگو عوضی ، واسه من جانماز اب میکشیدی که گناه داره تو با ارش حرف میزنی ، خودت شوهر داری هوس دوست پسر من و میکنی گناه نیست.
سپس جیغی کشید و گفت
_امروز ظهر میام جلو به شوهرت میگم به دوست پسر من گفتی مونارو ولش کن بیا با خودم باش
اشک در چشمانم حدقه زدو گفتم
_مونا
_زهر مار و مونا
_من اینکارو نکردم ، اون زنگ زد به من گفت همه چیز دروغه من تصا دف نکردم من میخولم مونا دست از سرم برداره
_حالا میفهمم تو چطور با سن کم شوهر کارخونه دار کردیی؟ چون دلبری بلدی، حالا فهمیدم چرا شوهرت اینقدر محدودت کرده، چون میشناست
با ورود بچه ها مونا ارام شدو نشست
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/reyhane11/20739
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁