eitaa logo
ریحانه 🌱
12.5هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
534 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ریحانه 🌱
که روی اعصاب زنان هستند ؟! ۱. مردانی که با کار خود ازدواج کرده اند‌. ۲. مردانی که به مادرشان وابسته اند. ۳. مردان چشم چران و تنوع طلب ۴. مردانی که به ظاهر و نظافت شخصی خود اهمیت نمی دهند. ۵. مردانی که عشق و علاقه شان را نشان نمی دهند. ۶. مردانی که برای رابطه شان وقت نمی گذارند. ۷. مردانی که شما را با دختر قبلی زندگیشان مدام مقایسه می کنند. ۸. مردانی که بدون هدف و برنامه هستند و استقلال مالی ندارند.❤️🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانیکه حتی یک بار کتاب اسمانی را نخوندن🤔 🌹 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_192 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ سکوت بینمان حاکم شد، از گرسنگی ضعف کرده بودم، اما جرأت حرف زدن نداشتم. دلم میخواست سایبان را پایین بیاورم و صورتم را ببینم، دوست داشتم گوشی ام را دربیاورم و پیامهایمم را چک کنم. ولی ترسم از واکنش او مانع از هرکاری میشد. بوی تند سیگارش حالم را خراب کرده بود. پشت به پشت هم سیگار میکشید. نزدیک خانه که شدیم استرسم چند برابر شد. ماشین را داخل حیاط برد ، یاد اولین روزی که به اینجا امدم افتادم، حالم از ان روز هم خرابتر بود. فرهاد از ماشین پیاده شد در را محکم کوبید. کمی صبر کردم ، چاره ایی نداشتم باید پیاده میشدم. خدا را دلم صدا زدم و پیاده شدم. فرهاد حفاظ را باز کردو به سمتم چرخید، از همیشه عصبانی تر بود. تیز از کنارش رد شدم ، راهرویی که اکثر دعواهایمان انجا بود را سریع گذراندم. وارد خانه شدم، چشمم به خرس سفید صورتی بزرگی افتاد که روی کاناپه نشسته بود و دو چمدان که کنارش بود. لبخندروی لبم نشست و چشمانم برق زد، لحظه ایی حس شرمندگی مرا احاطه کرد. با صدای فرهاد لبخندم را جمع کردم. _اونو با چه ذوقی مال تو بی لیاقت خریدم. سپس نسبتا محکم پشت سرم کوبید . سرم را پایین انداختم و به سمت اتاق خواب راه افتادم. صدای فرهاد رعشه به جانم انداخت _وایسا ببینم. ایستادم مقابلم امدو گفت _تو با این لباسها شمال بودی؟ نگاهی به سرو وضع خودم انداختم اخم فرهاد تشدید شدو گفت _بهت نگفتم این ست سفید و ابی و وقتی با من نیستی نپوش؟ نگاهم را چرخاندم و ناخواسته به عقب رفتم. فرهاد مرا از کتفم برگرداندو گفت _موهاتم که باز از پشت بیرون ریختی عسل؟ حق به جانبانه گفتم _من بیچاره که همش تو ماشین بودم... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
📣📣 دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو به صورت یکجا بخونید با پرداخت هزینه حق اشتراک که سی هزار تومن هست میتونید اگر تمایل به خوندن به صورت یکجادارید پی وی پیام بدید👇👇 @onix12 در غیر این صورت رمان تا انتها به صورت پارت پارت تو همین کانال گذاشته میشه ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 📣📣 دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو به صورت یکجا بخونید با پرداخت هزینه حق اشتراک که سی هزار تومن هست میتونید اگر تمایل به خوندن به صورت یکجادارید پی وی پیام بدید👇👇 @Fafaom در غیر این صورت رمان تا انتها به صورت پارت پارت تو همین کانال گذاشته میشه ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ سلام🌹 اعضا محترم و خوب کانال بنده رمان رو از نویسنده خریدم و نحوه پارت گذاری در اختیار بنده است و نویسنده هیچ نقشی در این کار نداره اینکه گاهی پارت گذاشته نمیشه نویسنده در جریان نیست خواهش میکنم پی وی ایشون نرید ایدی نویسنده فقط به جهت خرید رمان در کانال گذاشته میشه🌹
نمیدونم چرا بعضی خانم ها عادت دارند که مدام خودشون رو با دیگران کنند و همش از خودشون عیب و ایراد بگیرن، یعنی مدام دیگران رو از خودشون بهتر و سَر میدونن من نمیگم باشید ها هرگز !! غرور صفت زشتی هست. من میگم رو دوست داشته باشین . همین! کسی که خودشو دوست داره، آرامش داره، دلش آروم هست. دنبال تمسخر دیگران نیست. دنبال اثبات خودش به همه نیست. دنبال عمل های زیبایی و آرایش های عجیب نیست. : خانم هایی که به جای ، بیشترین توجهشون به باطن هست و دنبال آموزش دیدن و افزایش علم و مهارت اند به نفس بیشتری دارن. یه قانون رو همیشه یادمون باشه: ما اجازه نداریم خودمون رو مقابل کسی تحقیر کنیم و اجازه نداریم کسی رو نزد خودمون یا دیگران یا تمسخر کنیم. این ها ویژگی های یک خانم فهیم و هست. سعی کنیم، مسیرمون ، رسیدن به این جایگاه باشه ...❤️🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
ریحانه 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 #پارت_193 #رمان_آنلاین_عسل به قلم ✍️⁩ #فریده_علی‌کرم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 به قلم ✍️⁩ سیلی فرهاد تعادلم را برهم زد روی زمین افتادم. دستم را روی صورتم گذاشتم و با گریه گفتم _مگه من از ماشین پیاده شدم؟ مگه موهامو کسی دید؟ فرهاد مرا از موهایم بلند کرد دستم را به انتهای موهایم گرفتم تا از شدت کشیده شدنش بکاهم. با فریاد گفت _بهت نگفتم حق نداری اینها رو بپوشی؟ من ساکت بودم. _خفه خون نگیر عسل جواب بده خود را رهانیدم وگفتم _جوابی ندارم خیره به من گفت _گریه میکنی؟ ملتمسانه گفتم _میشه تمومش کنی؟ _تمومش کنم؟ واسه خودت سرخود راه افتادی رفتی شمال، هر غلطی دلت بخواد میکنی ، دروغ میگی ، الان تمومش کنم؟ _مرجان اصرار کرد، بهش گفتم من نمیام، گفتم اگر فرهاد بفهمه زندگیم خراب میشه، اینقدر اصرار کرد من و راضی کرد فرهاد با حالت دلسوزی و تمسخر گفت _تو بیخود کردی راضی شدی، طرف حساب زندگی من تویی نه مرجان. سرم را پایین انداختم وگفتم _معذرت میخوام. _فایده نداره _خوب الان میگی چی کار کنم؟ چشمان فرهاد گردشدوگفت _توخیلی پررویی عسل. هر غلطی دلت خواسته کردی اونوقت خیلی راحت میگی الان چیکارکنم؟ سرم را پایین انداختم فرهاد از مقابلم گذشت چند قدم دور شددلگدی به چمدان زدو روی کاناپه لمیدو سیگارش را روشن کرد. مانتویم را در اوردم کتفم از شدت ضربه کمربند فرهاد میسوخت. ساعد دست راستم سرخ ومتورم بود. اماخدا را شکر صورتم فقط کمی سرخ شده بود. بلیز استین کوتاه سفیدم را به همراه شلوارک زیر زانو زرد پوشیدم . موهایم را بافتم و از اتاق خارج شدم. فرهاد پشتش به من بود. به اشپزخانه رفتم و ماکارانی گذاشتم ، غذایم که اماده شد با احتیاط گفتم _فرهاد؟ غذا اماده س برخاست وارد اشپزخانه شد سراپای مرا ورانداز کردو سر میز نشست. غذارا مقابلش نهادم یک قاشق از غذارا خوردوگفت _چرا غذات نمک نداره؟ لبم را گزیدم وگفتم _ای وای یادم رفت از داخل کابینت نمکدان را اوردم مقابلش نهادم . نمکدان را تکان دادوگفت _خالیه سراسیمه نمکدان را برداشتم درش را باز کردم و داخلش نمک ریختم ، مقابلش نهادم. فرهاد تاخواست نمکدان را تکان دهد تمام نمکدان در بشقابش خالی شد. نمکدان را با خشم به دیوار کوباند ظرف غذای خودم را مقابلش نهادم از نمکدانهای کریستال برای مهمان مقابلش نهادم و نشستم فرهاد نمکدان را تکان دادو گفت _اینم که خالیه دست و پایم را گم کرده بودم.فرهاد مشتی روی میز کوباند ، از انعکاس صدای ظروف روی میز ناخواسته جیغی کشیدم. فرهاد رومیزی را کشید همه غذاها روی زمین ریخت برخاست و مقابلم ایستاد... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/reyhane11/20739 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
هدایت شده از ریحانه 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چی میگی ...؟! چی می خوای ...؟! به چه هزینه ای ...؟! 🌹 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱
از نظر روان شناسان، بخشش دیگران یعنی برداشتن بار سنگین کینه از دوش خودمان. باری که اضطراب زا و آرامش زدا است. 👈با بخشش به خودمان رحم می کنیم. ✍به رودخانه گفتند چرا آنقدر زلالی ؟ گفت چون گذشتم .😊 ❤️🖤 🍂🌱🍂🌱🍂🌱 @reyhane11 🍂🌱🍂🌱🍂🌱