eitaa logo
•| رِیْحانَةُ‌النَّبْی |•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
746 ویدیو
50 فایل
مآدرساداٺ! فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛ ❞ اینجاهمہ‌مهمان‌حضرٺ‌زهرا{س}هسٺیم:) ❞ ارٺبآط‌با‌خآدم‌کآناݪ⁦ @jahad59 ❞ ڪربـلا⁦❤ ⁩http://app.imamhussain.org/tour ❞ 【 شـرایـط 】 @shurot •|ڪانال‌تحفہ‌ای‌به‌محضر‌آقاست{عج}|•
مشاهده در ایتا
دانلود
•| رِیْحانَةُ‌النَّبْی |•
••📚🌿|
خیلۍدرس‌میخوند؛‌ هلاڪ‌میکرد‌خودشو… هربارکھ‌بھش‌میگفتم: _بسھ‌دیگہ!‌چرا‌انقدر خودتواذیت‌میکنـے؟! مۍگفت: _اذیتۍنیست(: اولاًکھ‌خیلۍ‌هم‌کیف‌میده؛ دوماًهم‌وظیفمونھ! باید‌اینقدردرس‌بخونیم‌ کھ‌هیچ‌کسۍ↻ ! -- ✌️🏻 😌🧡
﴿یآمھدی♡﴾
•| رِیْحانَةُ‌النَّبْی |•
﴿یآمھدی♡﴾
اصلاامام‌بودنش‌بہ‌کنار! ماگناه‌میکنیم(: ماغافل‌میشیم مانمازاول‌وقت‌‌نمیخونیم! مادروغ‌میگیم‌غیبت‌میکنیم! یکۍدیگہ‌بایدبرامون‌!؟💔
شب حمله ، همهمه بود دعوا سر، سربند یافاطمه(س)بود . ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @Reyhane_nabi
••• بزند شنبه بیایی و دل جمعھ بسوزد! دارایی زندگیم یاصاحب‌الزمان ادرکنی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @Reyhane_nabi
•| رِیْحانَةُ‌النَّبْی |•
وَکمتراز . . . ۲۷روزِدیگـر ! میشہ‌اولیـنِ‌طلو؏ِ‌بـدونِ‌حاجۍ":)🥀!
💚 📚 بنده یه پسر ۴ ساله دارم،با هم سوار مترو شده بودیم ... یه خانومی که کنار ما ایستاده بود ، شروع کرد به بازی کردن با پسرم ... ⚠️پسرم اخم کرد و بهش گفت: شما زشتی! یه دفعه همه برگشتن سمت ما خانم گفت:چیکار کنم باهام دوست بشی؟ گفت خوشگل شو!!😇 همه واگن توجهشون به ما جلب شده بودخودم تعجب کرده بودم، ولی چیزی نگفتم. اون خانم گفت: عزیزم چیکار کنم خوشگل شم؟فرمودین پسرم گفت مثل مامانم شو ، لبخند رو لبای خانومه خشک شد. یه نگاهی به من کرد ، بهش لبخند زدم و گفتم شما از من زیباتری اما خب فطرت بچه که پاکه این طوری دوست داره! (به گردی صورتم اشاره کردم) حواسم بود که چند نفر خودشونو جمع کردن ، خانومه هم به طور مصنوعی دستشو برد سمت شالش ، پسرم گفت گوشوارتو بکن زیر روسریت! اونقدر حیرت انگیز بود فضا که همه متعجب بودن. یه دختری اون طرف تر با لج پیاده شد و گفت: بچه هاشونم کردن گشت ارشاد ، حال آدمو به هم میزنن ؛اما کسی دیگه چیزی نگفت. خانومه که خودشو جمع کرده بود به پسرم گفت حالا باهام دوست میشی؟! پسرم به من گفت: مامان منو بشون رو پات این خانومه بشینه خسته نشه. خانومه دلش ضعف رفته بود. نشست و نازش کرد. پسرم گفت جا بهت دادم منو دعا کن. بهش گفتم تو مترو و اتوبوس به هر کس جا بدیم برامون دعا میکنه ، اینو به همه خانوما میگه... خانومه گفت تو باید برای من دعا کنی و بهش شکلات داد. فهمیدم حالش عوض شد ، راستش خودم هم بغض کرده بودم... 📔منبع:کتاب «از یاد رفته،جلد ۲» مجموعه خاطرات امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر،ص۸۲ و ۸۳
به‌نامِ‌خدایِ‌مولایِ‌نجف🌱💚
من را چہ حاجتیست بہ میخانہ و شراب مستیِ من تویی بہ خدا ؛ 🌱 💚 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @Reyhane_nabi ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
آقاۍمامطمئن‌باشیدڪہ‌در ڪمین‌آنھاهستیم‌وبہ‌آنھا‌ اجازه‌عبورجزبر ... ؛ روۍاجسادمان‌را نخواهیم‌داد(:✌️🏿 『وپیروزۍجزبراۍ خداۍعزیزوحڪیم‌نیست(:』 • ابومھدی‌المھندس! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @Reyhane_nabi