eitaa logo
💕ریحانه شو *لارستان*💕
201 دنبال‌کننده
907 عکس
194 ویدیو
11 فایل
✨پویش فرشتگان سرزمین من لارستان✨ این کانال برای همراهی قدم به قدم با ماست😍 اگر اطلاعات بیشتری میخواید یا دوست دارین با ما همکاری کنین، به این آیدی مراجعه کنین😊🌱 🔸@Mn_t_ia شماره کارت جهت واریز نذر فرهنگی: 6037998254179608 م.تقی باشی
مشاهده در ایتا
دانلود
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لطفا کودک تان را مصرف نکنید ‼️ . 🔻اگر برای چند دقیقه صفحه اینستاگرام‌تان را باز کنید، کودکانی را می‌بینید که یا مشغول تبلیغات‌اند و یا شیرین‌کاری‌های‌شان توسط والدین به اشتراک گذاشته شده. . 🔻اگر مخاطب این صفحات هستید خوب است بدانید این یک سرگرمی ساده نیست و به کسب و کاری پر سود تبدیل شده و از قضا می‌تواند جرم هم تلقی شود. 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
🌹 نشسته باز"خیالت"کنارِمن،اما... دلم‌برای"خودت"تنگ‌می‌شود،چه‌کنم؟ ... 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
قبلا هم شلوارپاره مدبود😔 هردو را دشمن پاره کرد یکی را با جنگ سخت دیگری را با جنگ نرم👆😞 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
  •●❥  ❥●• غلط کردم کیوان.. غلط کردم..تروخدا منو ببخش😭 همه چی تموم شده...من سرم به سنگ خورده.. تروخدا منو ببخش کیوان.. [کیوان] ببخشم!!؟؟چیکار کردی با من..؟ چیکار کردی با خودت؟ چی کم داشتی ها!!! گیرم که کم داشتی،باید با اون مرتیکه چت میکردی؟! دردی داشتی به خودم میگفتی چرا به یه نامحرم آخه!!!چراااا.. هر چی من گریه و عذر خواهی میکردم بی فایده بود،به پاش افتادم... همه چی رو براش توضیح دادم اما کیوان عصبی بود و گوشش به این حرفا بدهکار نبود! چشماش آماده باریدن بود،اما غرور مردونه اش اجازه باریدن نمی داد.. کتشو برداشت رفت سمت در.. گفتم نرو کیوان.. یه چیزی بگو.. اصلا بزن درگوشم.. چرا هیچی نمیگی..تنهام نذار کیوان.. برگشت زل زد تو چشمام چشماش کاسه ی خون شده بود گفت فرشته سقوط کردی،بدجوری ام سقوط کردی از چشمم افتادی..حیف اسم فرشته که رو تو گذاشتن،دیگه فرشته نیستی!!! در کوبید و رفت... تو چشماش نفرت رو دیدم... تو چشماش غرور له شده شو دیدم.. نشستم پشت در و زانوی غم بغل کردم و های های گریه کردم کیوان 3شب تموم خونه نیومد!!! تو این چند سال سابقه نداشت یه شبم تنهام بذاره اما سه شبانه روز تنهام گذاشت گوشیشم خاموش بود از ترس آبروریزی نمیتونستم ازخانواده و دوست و آشنا سراغش رو بگیرم سه شبانه روز اشک ریختم و اشک.. دریغ از یه لحظه آروم گرفتن.. بلند شدم وضو گرفتم دو رکعت نماز خوندم،از خدا خواستم منو ببخشه و آبرومو حفظ کنه.. انقدر با خدا حرف زدم و گریه کردم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد... شب بالاخره کیوان به خونه برگشت داغون داغون...انگار عزیزی رو از دست داده باشه!!! کیوان شکسته شده بود و من مسبب این بدبختی بودم.. ادامه دارد... 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
باشد هر چه تو بگوئی من نمی آیم نمی آیم و مثل این درمانده ها می نشینم یک کناری و با بغض تو را در "پخش زنده - کربلای معلی" جستجو میکنم.. 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
  •●❥  ❥●• چند روز گذشت.. کیوان حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد..! حتی نگاهمم نمیکرد.. حرفای منم هیچ تاثیری روش نداشت.. صبح میرفت سرکار،شب دیر وقت برمیگشت.. منتظر بودم بره دادگاه و تقاضای طلاق بده، منتظر بودم این خبر به گوش فک و فامیل برسه و انگشت نمای عالم و آدم بشم اما چند ماه گذشت و خبری نشد..! توی اون چند ماه دلم خوش بود به دیدارهایی که با خانواده رخ میداد فقط اونجا بود که کیوان به اجبار باهام حرف میزد و حفظ ظاهر میکرد! فقط من میدونستم چه زجری میکشه از اینکه باهام هم کلام میشه و نقش بازی میکنه..! چند ماه تمام باهم زیر یه سقف بودیم اما جدا از هم... جز یه سلام و خداحافظ اونم با اکراه کلامی رد و بدل نمیشد.. طلاق عاطفی.. زندگی زیر یک سقف بدون هیچ ارتباطی.. ما چند ماه تمام فقط و فقط یه همخونه بودیم! این بی تفاوتی داشت خفه ام میکرد اگه تقاضای طلاق میداد انقدر زجر نمی کشیدم! کیوان انگار با سکوت و بی محلی داشت شکنجه ام میداد.. دیگه صبرم سر اومد.. یه شب که اومد خونه،طبق معمول رفتم پیشش برای دلجویی.. اما باز بی اثر بود😭 گفتم یا ببخش یا طلاقم بده!!! چرا طلاقم نمیدی؟؟؟ چرا پیش خانواده ها آبرومو نمیبری آخه؟! میخوایی چی رو ثابت کنی؟! پوزخندی میزد و چیزی نمیگفت.. من یه غلطی کردم..بهت بد کردم کیوان..میدونم! من به خودمم بد کردم.. لعنت به من.. اما تو بزرگی کن و ببخش! همش خودمو گول میزنم،میگم منو بخشیدی و گرنه طلاقم میدادی... اما آخه اگه بخشیدی پس رو کاناپه خوابیدنت چیه؟ حرف نزدنات چیه؟ بی محلیات چیه؟! جلوی مردم نقش بازی میکنی؛توی خونه زجر کشم میکنی؟! تروخدا یا ببخش یا طلاقم بده! راحتم کن دیگه تحمل ندارم... ادامه دارد... 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
‏چرا کسی در مورد تمرینات سخت فیزیکی و نفس گیر آرات که فقط ۷ سال داشت اعتراضی نکرد و همه تشویقش کردن و باهاش لایو گذاشتن اما حنانه ۱۳ ساله که حافظ قرآن شده و توانسته مدرک ارشد علوم قرآن و حدیث رو کسب کنه رو منکوب می کنند و میگویند این دختر باید میرفت دنبال عروسک بازی؟ ✍ *رضا اکبری* 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa       
❣️ ❣️ 🌾ما هر چه می کنیم که نمیشویم بر خیمه 🏕گاه تو محرم نمیشویم❌ 🌾تقصیر ماست این همه دوری و حق مان همیشه است نه بهار🌻🍃 🌸🍃 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
فلسفه‌ای‌زیباترین از این سراغ ندارم ؛ کهِ ماتم |حسین‌ع| مرا در اوج جوانی تا ابد سیاه به سر کرده است . •|مگر نه این است که عزای حسین شعائر الله است √ +پس با افتخار چادُر بهِ سر میکنم و میگویم :[‎وَ مَنْ يُعَظِم شَعائِرالله فِإنَّها مِن تَقْوي الْقُلُوب] 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
🌹 رسیدنت را در چشمِ راه دیده ام از بادها شنیده ام آنقدر نزدیکی که قفس ها پرواز می کنند تبرها شکوفه داده اند.. میدانم که به زودی میرسد، پایانِ‌اینجابدونِ‌تو 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa               با همراه شوید
  •●❥  ❥●• بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم.. هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا سکوت اختیار میکرد یا عصبی میشد و تیکه انداختناش شروع میشد! من رو متهم میکرد به خیلی از کارهایی که نکرده بودم..! متهم به خیلی از حرف هایی که اصلا نزده بودم! سخت بود برام تحمل حرفهایی که میزد اما چاره ای نداشتم جز اینکه آه بکشم و سکوت کنم.. گاهی خودمو میذاشتم جای کیوان.. شاید اگه منم جای اون بودم،باور نمیکردم که علاقه به نامحرمی وجود نداشت! شاید اگه منم جای کیوان بود شک میکردم.. اما.. اما بعضی حرفها و تهمت هایی که بهم میزد خیلی آزار دهنده بود.. یه وقتایی که حرفهاش مثل نیش مار سمی میشد دیگه نمیتونستم سکوت کنم میگفتم من که دیگه هیچ برنامه ای تو گوشیم نیست! من که قول دادم دیگه خطا نکنم.. میگفت از کجا معلوم..!؟ بعدشم اصلا برام مهم نیست !! نصب کن اون برنامه های کوفتی رو.. افشین خانتم پیدا نکردی غصه نخورا.. آشغالای امثال افشین زیاده تو مجازی! اون نشد یکی دیگه... واسه اون وقت نکردی دلبری کنی..واسه این یکی دلبری کن! با اون نشد قرار مدار بزاری،با این یکی بذار! به اون نشد بگی دوستت دارم...به این یکی بگو..! حرفاش دیوونم میکرد..زجرم میداد..! چند باری خودمو راضی کردم که برای دادخواست طلاق پا پیش بذارم تا از این جهنمی که توش هستم نجات پیدا کنم.. اما نتونستم قدم از قدم بردارم! از یه طرف بحث آبرو در کار بود.. از طرفی بهم ریختن خانواده ها و رابطه فامیلی.. از طرفی من.. من واقعا کیوان رو دوست داشتم..! و چقدر سخت بود ثابت کردن این جمله دو حرفی به کیوان!!! من از لحاظ روحی بهم ریخته بودم.. آب خوش از گلوم پایین نمیرفت! هر کی منو میدید میگفت چقدر رنگ و روت زرد شده.. چقدر بی حالی؛چرا انقدر لاغر شدی..؟! نکنه خبری شده؟!نکنه داری مامان میشی فرشته خانوم؟؟ خنده تلخی رو لبهام سبز میشد و میگفتم نه خبری نیست.. اسم بچه که می اومد دوباره داغ دلم تازه میشد.. بارها کیوان اصرار کرده بود بچه دار بشیم و من مخالفت کرده بودم! حالا با خودم میگفتم کاش خبری بود.. کاش بچه ای در راه بود.. حالا چقدر دلم میخواست مادر بشم..! اما فسوس.. ادامه دارد... 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              
🌹 از فڪرگناه پاڪ بودن عشق است ازهجرتو سینه چاڪ بودن عشق است آن لحظہ ڪہ راه می‌روی آقا جان زیر قدم تو خاڪ بودن عشق است 🌷 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa