eitaa logo
ریحانه ی بهشتی
172 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
29 فایل
مقصد ما خداست با ما همسفر شو💫 💞اینجا محفلی است با محتوای معنوی و دینی و هنری و مسائل شرعی و اعتقادی و...💞 💐با ریحانه ی بهشتی، بهشتی شو💐 🌱کانال دیگمون: @tahavvol_yaftegan_behshti 🌾کپی مطالب کانال ریحانه ی بهشتی با ذکر منبع مجاز است.🌾
مشاهده در ایتا
دانلود
😌و عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم🦋 ✨خورشید هشتم 🕯شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد🕯 •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀کوثر اشک از ساغر و پیمانه، توست دل آتش زده ایم، شمع عزاخانه توست🥀 🥀جگر سوخته، خاکستر پروانه توست شعله های دلم از آه غریبانه توست🥀 🕯شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد🕯 •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی شهادت امام رضا (علیه السلام)😭 🖤امام رضا دوای دردامه تو سختی ها همیشه باهامه🖤 🖤امام رضا امید فردامه رضا رضا جان🖤 🕯شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد🕯 •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕯شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد🕯 •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بود کرب و بلای رضا🕊 🕊در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند گریه برای رضا🕊 🕯شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد🕯 •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه ی بهشتی
📖#رمان_راز_درخت_کاج🌲 1⃣قسمت اول 💟فصل اول 📕(زندگینامه)🌺 زینب کمائی در خرداد ماه 1346در شهر آبادان
📖رمان راز درخت کاج🌲 2⃣قسمت دوم 💟فصل اول 📘(جستجو)🌸 هر سال که به فصل بهار نزدیک می شدیم، خانه ی ما حال و هوای دیگری پیدا می کرد. از اول اسفند در فکر مقدمات سال تحویل بودیم. من انواع و اقسام سبزه ها مثل گندم و ماش و رشاد (شاهی) را می کاشتم. وقتی سبزه ها بلند می شدند، دور آنها را با روبان های رنگی تزئین می کردم و روی تاقچه ها می گذاشتم. به کمک بچه هایم همه ی خانه را از بالا تا پایین تمیز می کردیم. فرش ها، پرده ها، ملافه ها، همه چیز باید همراه بهار بهاری می شد. بچه ها هم در این روزها، بدون غر زدن و از زیر کار در رفتن، پا به پای من کمک می کردند. بهار آنقدر برای همه عزیز بود که انرژی همه چند برابر می شد. خرید عید هم برای بچه ها عالمی داشت. گاهی وقت ها می دیدم که بچه هایم، لباس ها و کفش های نویشان را شب بالای سرشان می گذاشتند و می خوابیدند. همه ی این شادی ها با شروع جنگ کم کم فراموش شد و فقط خاطراتش ماند. اولین شب فروردین ماه سال 1361، بی قرار و نگران در خانه راه می رفتم. چند ساعت از وقت نماز مغرب و عشا می گذشت، اما هنوز خبری از زینب نبود. زینب ساعتی قبل از اذان برای خواندن نماز جماعت به مسجد المهدی خیابان فردوسی رفته بود. او معمولا نمازهایش را به جماعت در مسجد می خواند و همیشه بلافاصله بعد از تمام شدن نماز به خانه بر می گشت. آن شب وقتی متوجه تاخیر زینب شدم، پیش خودم فکر کردم شاید سخنرانی یا ختم قرآن به مناسبت اولین روز سال در مسجد برگزار شده و به همین دلیل زینب در مسجد مانده است. با گذشت چند ساعت، نگران شدم و به مسجد رفتم اما هیچ کس در مسجد نبود. نماز تمام شده بود و همه ی نمازگزارها رفته بودند. ✍🏻نویسنده: معصومه رامهرمزی 📝ادامه دارد.... •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈• #ی  @reyhaneye_behshti •┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا