✖☀️✖
اگر احترام فرزند خود را نگه داری
دیگران احترامش می کنند
حجت الاسلام استاد حاج آقا محمود مرعشی:
پدرم (آقا مرعشی نجفی) از همان کودکی
ما را با احترام صدا میزد :
محمود آقا
مادرم می گفت : حالا آقا هم نگفت طوری نیست
پدرم می فرمود :
نه فرزند است من یک تکلیف دارم بر او هم یک تکلیفی بر پدر دارد من اگر احترامش بکنم دیگران هم احترامش می کنند جوان است غرور دارد.👌🏻
📎#روانشناسی
📎#تربیت_فرزند_نور_دیده
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
ریحانه ی بهشتی
📖#دمشق_شهرِ_عشق🕌 9⃣2⃣قسمت بیست و نهم💙 💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم ر
📖#دمشق_شهرِ_عشق🕌
0⃣3⃣قسمت سی ام💙
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد.
وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابو جعده در را بهم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد، در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد: «این همه زن شوهراشون رو فرستادن جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی پروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابو جعده قلبم را پاره کرد: «خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو نامحرم صداتو بلند کنی؟».
💠 با شانه های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که بهم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد: «تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای جهاد کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بی رحمانه تکلیفم را مشخص کرد: «تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن ارتش آزاد به داریا، ما باید ریشه رافضی ها رو تو این شهر خشک کنیم!».
💠 اصلاً نمی دید صورتم غرق اشک و خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه ام عصبی شده بود که رو به ابو جعده اعتراض کرد: «این لالِ؟».
ابو جعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد: «افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهاییم قلقلکش میداد که به زخم پیشانیم اشاره کرد و بی مقدمه پرسید: «شوهرت همیشه کتکت میزنه؟».
💠 دندان هایم از ترس بهم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کرده ام که به همسر جوانش دستور داد: «بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید: «اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟»...
✍🏻نویسنده: فاطمه ولی نژاد
📝ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
سلام امام زمانم 💚
🦋سلام یگانه عدلگستر موعود،
مهدی جان
تمام این عمر ناقابل،
چشم به راه قدمهایت هستم
و در حسرت دیدارت،
هر روز هزار آه جگرسوز میکشم
ساعتهای بودنم
لبریز از اشک و امید است
اشک از تمام اندوه فراقت
که بر قلبم سنگینی میکند
و امید به دیدارت
حتی برای لحظهای،
حتی در آخرین دم حیات....
شکر خدا از این اندوه و اشک و امید
شکر خدا که با تو زندهام 🕊
💞السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا صَاحِبَ الزَّمان💞
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
💟#دانش_آموز_مکتب_ولایت
حکمت های نهج البلاغه🎆
💢 حکم سرقت از بیت المال
👌پیشوای ما امیر المومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
🔹روايت شده: دو مرد را به حضورش آوردند كه از بيت المال دزدى كرده بودند: يكى از آن دو نفر بنده اى بود از بيت المال، و آن ديگرى غلام مردم. فرمود:
اين عبد از بيت المال است و او را حدّى نيست، مال خداوند برخى از آن برخى ديگر را خورده. و امّا غلام را حدّ الهى مقرر است. پس دست او را بريد.
📍نهج البلاغه، حکمت271.
با ریحانه ی بهشتی، در مسیر خدا قدم بزن.🌼
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوال
⁉️بختک چیه که گاهی بعضی ها بعد خواب دچار آن می شوند؟
⁉️ آیا ریشه دینی هم دارد یا نه؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
🔗 لینک
https://btid.org/fa/photogallery
📎 #طوفان_الاقصی
📎 #غزه
📎 #امام_زمان
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•