#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🧕بانو.........
کاش بدانی هر نگاهی لایق لمس نگاهت نیست..و❗️
❌هر دستی لایق هم دستی ات ..
وهر دلی لایق هم دلی ات ..💔
😔راستش اینجا هر همی لایق هم بودن نیست!..
هوا ابری است !🌫
☀️آفتاب که سر بزند خواهی دید که
اینجا هنوز هم دستان پاک همدست دارند..و🤝
💗دل های پاک همدل.
👌مروج حیا باشیم نه مروج بی حیایی
✅گامی در جهت امر به معروف و نهی از منکر برداریم.
💝با فوروارد این پست به دیگران در ترویج امر به معروف و نهی از منکر سهیم باشیم.
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
💟#دانش_آموز_مکتب_ولایت
😌غیرتمندی و ترک زنا (اخلاقی، اجتماعی)
👌امام علی (علیه السلام) فرمودند:
😇مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.
انسان غيرتمند هرگز زنا نمى كند،😌
😤(زيرا كارى كه دوست ندارد ديگران در حق او كنند، او در حق ديگران روا نخواهد داشت).
📍نهج البلاغه، حکمت 305.
با ریحانه بهشتی همراه باشید🌺
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهید باحیا.
😇اولین نامحرمی که اون هم درست ندید نامزدش بود.
🕊شادی روح شهید عباس دانشگر و تمام شهدای اسلام صلوات.
📿اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم📿
▶️پیشنهاد دانلود
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
☝️📰#عکس_نوشت📰☝️
👂🏻🗣نحوه ی جبران غیبت چگونه است؟
🔍سایت آیت الله خامنه ای
♦️کانال فقه و احکام
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
💖#عاشقانه_با_خدا
🍃به قول حاج حسین یڪتا:
🍃مشڪل اینه ڪه ما دیگه گـریه انقطاع نداریم...
🍃ڪه ما دیگه خدایا!
🍃خسته شدیم!
🍃ما تـــو رو میخوایم!
🍃از شیطون خسته شدیم...
🍃از خودمون خسته شدیم...
🍃اصلا از رفیقای بی مرام ڪه ما رو هل میدن تو گناه خسته شدیم...
🍃از محیط ڪوفتی خسته شدیم...
🍃ما تو رو میخوایم...
🍃به خــدا بگیم!
🍃خدایا ما خسته شدیم!
🍃از بس ڪه شیطون ما رو زده زمین...
🍃سر زانو هامون زخم شده...
🍃ما یه خنڪ نسیم تو رو میخوایم...
🍃بچه هـــا براے این چیزا گـریه ڪنید...
🍃گریه ڪنیم...
🍃خدا.
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
ریحانه ی بهشتی
📖رمان نگاه خدا💗 7⃣4⃣قسمت چهل و هفتم🌻 من مریضم، نمیتونم باهات ازدواج کنم. یعنی چی؟ من بیماری قلبی
📖رمان نگاه خدا💗
8⃣4⃣قسمت چهل و هشتم🌻
آخ من چقدر بدبختم که همه میدونن من خوش خوابم.
از آن روز زندگی ام عوض شد.
بدون امیر نمیتوانستم زندگی کنم.
از بابا خواستم که عقد و عروسی را با هم بگیرد که هرچه زودتر برویم زیر یک سقف.
روز ها با مریم جون می رفتم خرید جهیزیه.
بابای امیر یک آپارتمان صد متری نزدیک خانه ی خودشان، برایمان خرید.
خیلی قشنگ بود.
دلم میخواست هر چه زودتر برویم سر خانه و زندگی مان.
امیر هیچ وقت به خاطر حجابم اعتراض نکرده بود اما من دلم میخواست لباسی انتخاب کنم که آن شب کنار همه راحت باشم.
خیلی گشتیم تا یک لباس پوشیده پیدا کردیم.
لباس را پوشیدم و امیر را صدا زدم.
خیلی قشنگ شدی بانوی من.
از شادی در پوستم نمی گنجیدم.
قرار شد مراسم عقد در گلزار شهدا باشد.
شام در تالار و تمام.
بدون هیچ موسیقی و بزن و برقصی.
خانواده ی من مذهبی بودند و با خوشحالی قبول کردند ولی خانواده ی امیر خیلی سخت راضی شدند مخصوص ناهید جون.
دو روز مانده بود به عروسی.
جهیزیه را چیدیم.
همه چیز همان طوری که دلم میخواست، اتفاق افتاد.
شب قبل عروسی در اتاقم دراز کشیده بودم که مریم جون داخل آمد.
مریم جلویم نشست و اشک در چشمانش حلقه زده بود.
ای کاش مادرت اینجا بود.
مریم جون مادرم همیشه با منه هر کجا، هر لحظه، شما هم کمتر از مادر نبودین برام.
اما راستش امیر، جبران تمام نداشته هایم بود.
صبح شد.
امیر به خانه ی ما آمده بود، در حالی که من هنوز خواب بودم.
سارای من.
سارا جان بیدار نمیشی؟
نمیشه یه کم دیگه بخوابم؟
دیشب تا صبح نخوابیدم...
یعنی من تا حالا عروسی ندیدم که روز عروسیش تا لنگ ظهر خوابیده باشه..
چشمانم را نیمه باز کردم.
نگاهش کردم.
مگه شما جز آسفالت و تسبیح چیز دیگه ای هم می بینین برادر؟
بله که می بینیم شما کجا شو خبر داری؟
عه یه نمونه شو بگین ما هم فیض ببریم برادر.
هووووممم بزار فکر کنم.
اوووو پس نمونه خیلی داری.
از قدیم میگفتن از نترس که های و هوی دارد، از آن بترس که سر به تو دارد.
داره به تو میگه هااا...
استغفرلله، پاشو پاشو خواستم خوابت بپره یه چی گفتم، من میرم پایین تو هم زود بیا.
آررررره جون خودت.
تو گفتی و من باور کردم، باشه برو.
✍🏻ویراستار: مریم حق گو
📝ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•