فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پئیز ولگ شندون ره بلاره
خدائه ملک و،ایمون ره بلاره
چند خووش بساته امه ملکه؟
شه جانِ سر و سامون ره بلاره
✍️؟
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سهمیه ی حلزون ها(لیسک ها).
بخور بخواب که میگن اینه!🤣🤣
📸دبیرغلامی.آذر۱۴۰۳
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
راز عجیب کولهپشتی در کلانتری فاش شد!
روزنامه خراسان: موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
چند روز قبل ماموران گشت کلانتری سپاد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی، به رفتارهای موتورسواری مشکوک شدند که کوله پشتی بزرگی را بر دوش داشت. ماموران که او را به طور غیرمحسوس زیرنظر گرفته بودند، هر لحظه بیشتر به حرکات اضطراب آمیز او ظن می بردند چرا که احتمال می دادند، موتورسوار مذکور درحال جابه جایی مواد مخدر باشد. به همین دلیل ماموران به او نزدیک شدند و مدارک موتورسیکلت را درخواست کردند اما موتورسوار که کلاه کاسکت بزرگی بر سر داشت، تلاش می کرد تا حد امکان کمتر سخن بگوید به این دلیل فقط به گفتن کلمه «ندارم» اکتفا کرد.
این رفتارها در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که درون کوله پشتی موتورسوار فقط مقدار زیادی پارچه کهنه بود. به گزارش خراسان، حالا دیگر فرضیه سرقت موتورسیکلت بدون مدارک هم به دیگر احتمالات پلیسی افزوده شده بود که آن ها به ناچار وی را برای بررسی های بیشتر به کلانتری هدایت کردند.
با آن که هوای گرم تابستان، شرایط تحمل ناپذیری را ایجاد کرده بود اما موتورسوار کلاه کاسکت را حتی درون اتاق اطلاعات کلانتری هم از سرش برنمی داشت و باز هم سعی می کرد بیشتر با ایما و اشاره سخن بگوید. در این هنگام افسر اطلاعات کلانتری از او خواست کلاه کاسکت را از سرش بردارد و به سوالات پلیس به درستی پاسخ دهد اما ناگهان صحنه عجیبی رقم خورد که همه نیروهای پلیس مات و مبهوت ماندند.
زمانی که موتورسوار در میان شک و تردید کلاه کاسکت را برداشت، مقنعه مشکی او نمایان و مشخص شد که موتورسوار مذکور زن جوانی حدود 30 ساله است. او که بغض غریبی گلویش را می فشرد درباره این ماجرا گفت: 16 ساله بودم که سر سفره عقد نشستم و با همسرم که کارگر ساختمانی بود زندگی شیرینی را آغاز کردم اما مدتی بعد پدرم را به دلیل ابتلا به یک بیماری از دست دادم.
او اگرچه با کارگری و زحمت کشی، مخارج زندگی را تامین می کرد اما نیازی به فرزندانش نداشت و به هر طریق ممکن مخارج زندگی و مادرم را می پرداخت با این حال بعد از مرگ پدر، شوهر من به مادرم نیز از نظر مالی کمک می کرد ولی از بخت بد من و در حالی که صاحب دو فرزند کوچک بودم، همسرم از بالای ساختمان درحال احداث سقوط کرد و از دنیا رفت. من دیگر بی کس و بی پناه شدم به طوری که نمی توانستم اجاره خانه ام را بپردازم.
به همین دلیل لوازم منزلم را جمع کردم و نزد مادرم رفتم اما از شدت شرم نمی توانستم به چهره رنجور و بیمار مادرم نگاه کنم! من فرزند بزرگ خانواده بودم و کارگری در منازل مردم نیز پاسخ گوی نیازهای مادی خانواده ام نبود. در این شرایط چشمم به تنها دارایی باقی مانده از همسر مرحومم افتاد. موتورسیکلت او را تمیز کردم و تصمیم به مسافرکشی گرفتم. برای آن که مسائل شرعی را رعایت کنم مجبور شدم لباس های بیشتری بپوشم!
یک کوله پشتی بزرگ هم تهیه کردم و درون آن پارچه های کهنه ریختم تا از تماس نامحرم دور بمانم. کلاه کاسکت را هم روی سرم گذاشتم و خیلی تمرین می کردم تا با مسافران صحبت نکنم چرا که خیلی زود لو می رفتم. خلاصه به این ترتیب روزی 80 هزار تومان کار می کردم تا مادرم را خوشحال ببینم. او نمی دانست من با موتور مسافرکشی می کنم ولی زمانی که داروهایش را می گرفتم لبخندی می زد که دنیا را به فراموشی می سپردم.
اگرچه این مبلغ برای هزینه های فرزندان و خواهر و برادرانم کافی نبود ولی هر روز خدا را شکر می کردم که نان حلال سر سفره می برم و مادرم را شاد می کنم! با این حال امروز که توسط پلیس به کلانتری هدایت شدم، از چشمان مادرم خجالت می کشم اگرچه فرزندانم نیز چشم به در دوخته اند تا با شکلاتی طعم عشق مادر را بچشند و ... هنوز سخنان این زن جوان به پایان نرسیده بود که اشک از چشمان رئیس اطلاعات کلانتری سرازیر شد.
او به آرامی و به بهانه بازرسی کوله پشتی مبلغ 80 هزار تومان را درون آن گذاشت و سپس با هماهنگی قاضی «فرهمندنیا» موتورسیکلت زن جوان را تحویل داد تا او به دنبال شغلی برود که منع قانونی نداشته باشد و ... آن لحظه بود که با خود گفتم آیا مسئولان هم با درد و رنج آشنا هستند؟ آیا قلب آن ها، گهگاه در تاریکی های احساسات مدفون می شود؟ آیا این صحنه های دردناک را می بینند و فقط اشک می ریزند؟! خلاصه این ماجرا را نگاشتم نه این که فقط مردم بخوانند برای آن که مسئولان بدانند و اشک بریزند!ولی اونا کک شونم نمی گزه.
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
44.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت و گویی صمیمی با حاج حسن(حسین)باقرپور متولد۱۳۱۷ه .ش
راجع به سوادآموزی ایشان در ریکنده
🎥🎤گزارشگر:دبیرغلامی۱۵آذر۱۴۰۳🍁
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘✨سـ🍁ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برڪت
🕊✨امروز شنبہ ↶
✧ 17 آذر 1403 ه.ش
❖ 5 جماد الثانے 1446 ه.ق
✧ 7 دسامبر 2024 میلادے
۱۸ملاره ماه🍁🍁🍁🍁۱۵۳۶تبری
.┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨ ↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا رَبَّ الْعالَمین 》
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍁بر صبحدم قشنگ پاییز سلام
🌼🍁بر نغمه ی بلبل سحـرخـیز سـلام
🌼🍁بر خنده ی غنچهای ڪه از فیض سحر
🌼🍁گردیده ز شور و شوق لبریز، سلام
🌼🍂ســــلام صبح به خیــر
🌼🍁روز تون پراز آرامش و زیبـایی
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#هواشناسی_مازندران
📆 امروز شنبه و فردا یکشنبه ۱۷ و ۱۸ آذر :☀️🌤
#صاف_تا_کمیابری -
در مناطق ساحلی و جلگه ای با احتمال مه صبحگاهی🌫
📆 دوشنبه ۱۹ آذر :⛅️
#نیمهابری - از بعدازظهر ابری در غرب استان با بارش پراکنده☁️🌂
📆 سهشنبه ۲۰ آذر :☁️☔️
#بارندگی - در مناطق کوهستانی با #بارشبرف❄️
📆 چهارشنبه ۲۱ آذر :☁️🌤
به تدریج با #کاهش_ابر
📆 پنجشنبه و جمعه ۲۲ و ۲۳ آذر :🌤
#صاف_تا_نیمهابری
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
15.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوازنده ی سنتور:عرشیا حبیب زاده ساروکلایی
🍀برای این نوجوان که علاقه به موسیقی سنتی دارد آرزوی موفقیت داریم.🙏
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💚 محبت را به دل دادن
صفای سینه می خواهد...
🌼 یه یاد دیگران بودن
دل بی کینه می خواهد
⬅️ارسالی از کربلائی سید یوسفی
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
با کدام چشم
به آسمان نگاه می کنی
آسمان باهمه ی ماه و ستاره هایش🌙⭐
مبهوت تو ست
سر به زیر و متحیر
بی خود نیست
پیشینیان گفته اند
هرکی به نداشته هایش
فکر می کند
حتی آسمان باهمه ی ماه و ستاره هایش
✍️بهروزرستگارساروکلایی
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂 اندازه جوراب... 😂
🟨🌼🌿
🌺👇
eitaa.com/reykandei
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈